Shokooh Mirzadegi

مقاله

شکوه میرزادگی

بازگشت به صفحه اصلی  

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

آه ... تمدن!

شکوه ميرزادگی

نمی دانم شما این برنامه ی تلویزیونی از اردن را، که اخیراً در برخی از تلویزیون های آمریکایی هم نشان داده شده و روی اینترنت هم وجود دارد، دیده اید یا نه. در این برنامه، که با حضور و گفتگوی دو تن از اعضای پارلمان اردن برگزار شده بود، کار بحث به دعوا و ناسزا و کتک کاری و آخر سر هم هفت تیرکشی «نمایندگان محترم مجلس اردن» کشیده می شود و اگر میانجیگری مجری جان بر کف تلویزیونی نبود احتمالاً یکی از اين نمايندگان محترم قربانی می شد. دیدن این برنامه اگر چه برای بسیاری از آدم ها، و به خصوص مردمان  کشورهای پیشرفته، می تواند مثل دیدن یک برنامه ی کمدی مضحک و خنده آور باشد، اما من ِ ایرانی را به شدت متاثر کرد؛ تأثری که بدون تردید یکی از دلایل اش مشاهده ی نوعی همسانی و شباهت بين آن نمایندگان هفت تیر کش و سیاست کاران و نمایندگان مجلس سرزمین خودمان بود؛ کسانی  که به راحتی در برابر همگان دروغ می گویند، بی دلیل و مدرک  تهمت می زنند، به یکدیگر ناسزا می گویند، لنگه کفش برای هم پرت می کنند، گوش هم را با دندان می کنند، و اگر دست شان برسد نه تنها یکدیگر را که مردمانی را که مدعی اند آن ها را انتخاب کرده اند نیز به دار می کشند.

البته اگر تنها دلیل تأثرم همین بود، یعنی این برنامه تنها وابستگان به حکومت اسلامی را به یادم می آورد، می توانستم مثل خیلی ها خود را تسلی داده و بگویم: «این ها که سیاستمدار واقعی و نمایندگان واقعی مردم نیستند، این ها که انتخاب نشده اند، یا اگر انتخاب شده اند، پس از انتصاب شان از سوی افرادی خاص و گذشتن از فیلترهای حکومتی دیکتاتوری بوده، و ربطی به مردم نداشته است. در واقع همیشه دستی از بالا سر مردم انگشت بر آن ها گذاشته تا آن ها را بر صندلی های ریاست و  وزارت و وکالت بنشاند.» یا می توانستم بگویم: «از کسانی که به دلیل شرایط دیکتاتوری، یا ناآگاهی و یا مزدوری توانسته اند با جمهوری اسلامی انسان ستیز، آزادی کش، همراه و همگام و هم نفس باشند بهتر از این نمی شود توقع داشت». اما وقتی یک قدم این طرف تر می آیم و می بینم که در فضای بزرگی از اپوزیسیون چنین حکومت و پارلمانی نیز، بين افرادی پشیمان از همکاری و یا گریخته از آن حکومت، یا افرادی تحصیل کرده و مدت ها در قلب کشورهای پیشرفته و دموکرات زيسته، نيزماجرای «بزن بزن» برقرار است، دیگر نمی شود متاثر نشد. بگیریم که (شاید از ترس قوانین موجود در این سرزمین ها) این بزن بزن ها ديگر بصورت زد و خورد فیزیکی و گوش و دماغ کندن و هفت تیر کشی انجام نمی شوند اما از طريق قلم و قدم و تهمت و ناسزا و بددهانی دمار از روزگار طرفين دعوا در می آورند.

توجه داشته باشید من از انتقاد کردن، و حتی ایراد گرفتن و بازخواست کردن کسانی که در متن اجتماعی هستند سخن نمی گویم. این ها همه یکی از اصول اجتماعی بودن است، سخن من از ناسزا گفتن و تهمت زدن های بی پایه، از دروغ گفتن و شایعه ساختن در مورد افراد، و محاکمات «صحرایی» هر روزه ی بی وکیل و دادستان کسانی است که سخن شان یا نظرشان مورد قبول ما نیست یا با افکار و عقاید ما سازگاری ندارد.

شباهت اين زد و خوردهای مجازی با زد و خوردهای فيزيکی به همين جا ختم نمی شود. برخی از اين اهالی دعواهای مجازی، همچون آن سیاست کارانی که در سرزمین مان عده ای از اراذل و اوباش و لباس شخصی ها را برای گوشمالی هر نفس کشی به دنبال خود دارند، هر کدام تعدادی بزن بهادر قلمی و گفتاری، با نام واقعی یا مستعار، هم دارند که آن ها نیز تا می توانند در تلویزیون ها و سایت ها و روزنامه ها می گویند و می نویسند و حتی به پدر و مادر و زن و دختر و پسر طرف دیگر نیز می تازند.

این درد کوچکی نیست؛ دردی است که معمولاً از کشورهای دیکتاتور زده سر بر می آورد؛ دردی که می توان به آن نام «متمدن نشدگی» داد؛ درد جوامعی که دیکتاتوری به آن ها فرصت متمدن شدن را نداده و یا، به خاطر حوادثی تاریخی، آن ها را از مسیر تمدن دور کرده است.

برای همین است که، مثلاً، در کشورهایی چون لیبی و سوریه و ده ها کشور افریقایی و خاورمیانه ای، و ـ چرا راه دور برويم؟ ـ حتی سرزمین خودمان، این وقایع هر روزه اتفاق می افتد؛ يعنی جوامعی که اگر چه ظاهراً و به خاطر ثروت های طبیعی شان از بیشترین امکانات مادی و ابزار و آلات صنعتی و امروزین برخوردارند، و اگر چه بعضی شان هزارها مدرسه و صدها دانشگاه دارند، ساختمان های سربه فلک کشیده دارند، لباس های آخرین مد دارند، کامپیوتر و اتومبیل و هواپیما و موشک و بمب و انرژی یا سلاح هسته ای دارند اما، متأسفانه، نمی شود به آن ها صفت «متمدن» داد.

 

تمدن و متمدن بودن چیست؟

اگر چه اولین تعریف ساده ای که در فرهنگ های لغت برای تمدن گذاشته شده «شهر نشین شدن»، «مدنیت یافتن» است اما در دنیای امروز فقط شهری شدن برای متمدن بودن کافی نیست. تمدن، در واقع، همان نظم اجتماعی و شهروندی است که امکان رشد همزاد معنوی خویش، يعنی فرهنگ همزيستی مسالمت آميز، را در جامعه مهیا می سازد؛ پدیده ای است زنده که، همچون فرهنگ، اگر مسیری طبیعی را طی کند، با زمان رشد می کند، و بالنده می شود و، در عين حال، اگر که سد یا مشکلی، مثل جنگ، اشغال، و به خصوص تحمیل فرهنگ های عقب مانده تر از فرهنگ موجود در جامعه روبرو شود، مسير تمدن هم فلج یا معوج شده و یا پیشرفتی کُند پیدا خواهد کرد.

و از آنجا که متمدن شدن يک روند دائمی است، طبعاً انسان شهری شده یا متمدن و با فرهنگ دوران باستان با انسان متمدن دوران صنعتی شدن، و با انسان متمدن امروز تفاوت زیادی دارد. اگر در دوران های اولیه ی شهر نشینی، واقعيت جدا شدن از عالم وحش و پيوستن به زندگی جمعی و شهری برای متمدن شدن کافی بود، امروزه خیلی چیزها باید داشت تا با این صفت شناخته شد. یعنی، دیگر نمی توان به برده داری باور داشت اما متمدن بود، دست و پای دزد را زد، زناکار را سنگسار کرد، بر تن خلافکار شلاق زد، اما خود را متمدن دانست. امروزه دیگر نمی توان تبعیض و نابرابری را تایید کرد، کنار دیکتاتور و دیکتاتوری (از هر شکل ونوعش) ایستاد و مدعی متمدن بودن شد، آزادی بیان و پوشش و اندیشه و عقیده دیگران را قبول نداشت و متمدن بود. اکنون، برای متمدن بودن، باید به درک ابعادی رسید که حدود و اندازه شان را اعلامیه ی جهانی حقوق بشر تعيين کرده است؛ يعنی «بشر»ی که بر فراز تمامی پدیده های جهان نشسته و مهر ورزیدن به او، و تلاش برای آزادی و  آرامش و شاد زیستن او، اساس هستی را تشکیل می دهد.

 

ما متمدن نیستیم

اگر این تعاریف را برای متمدن بودن قبول داشته باشیم، آنگاه باید با کمال شرمندگی بپذيريم که ـ علاوه بر حکومت مسلط بر ایران که نه تنها بویی از تمدن امروزی نبرده و در ژرف ترین نقطه ی عقب افتادگی از آن قرار دارد ـ اکثریتی از اپوزیسیون این حکومت نیز مردمانی متمدن، به معنای واقعی و امروزی آن، نیستند چرا که هنوز نتوانسته اند بپذیرند که انسان امروز حق دارد تا، در چارچوب قراردادهای اجتماعی عام و جهانی، آن گونه که می خواهد فکر کند، آنگونه که می خواهد بیان کند، و آنگونه که می خواهد تصمیم بگیرد و عمل کند.

به این ترتیب، تکلیف میلیون ها انسانی که در اينگونه زندان های بی عدالتی و تبعیض و رنج اقتصادی اسیرند نيز روشن است و ناگزير بايد پذيرفت که جامعه ی ما نيز، به طور کلی، جامعه ای متمدن نیست چرا که نمی تواند و حق ندارد از ابزار متمدن شدن، که ساده ترین اش آزادی بیان عقیده و خواست است، استفاده کند. انسان ايرانی اگر در ایران است از ترس حکومتی مردم کش به سکوتی کشنده گرفتار شده و اگر که در خارج از ايران بسر می برد، از ترس اپوزیسیون بی رحمی که هر گفته و نوشته و خواسته ی او را با معیارهای خود می سنجد و به راحتی او را به انواع خیانت و جنايت متهم می کند، ترجیح می دهد که منزوی شده و از در گير شدن در زندگی اجتماعی، که از لوازم متمدن بودن است، بپرهیزد.

ترس ایرانی ها هم از حکومت، هم از اپوزیسیون

رنج آور است که هنوز، در آزاد ترین و دموکرات ترین کشورها، کمتر ایرانی ای جرأت دارد به راحتی و بی نگرانی یا ترس در جمعی بگوید: من طرفدار یا مخالف جمهوری هستم، من طرفدار یا مخالف حکومت پادشاهی هستم، من طرفدار یا مخالف سوسیالیسم هستم، من طرفدار یا مخالف فدرالیسم هستم، من اصلاح طلب هستم، من سکولار هستم، من مخالف یا موافق حکومت مذهبی هستم، من آنارشیست هستم،  من شیعه یا سنی ام، بهایی ام، یهودی یا زرتشتی یا مسیحی ام، اصلا من مذهب ندارم و...

اين ها سخنان ساده ای هستند که نه تنها در کشورهای پیشرفته بيان شان کمترین هزینه ای ندارد، بلکه گوینده شان می تواند برای تبليغ و تشویق یا ترغیب دیگران به فکر های خود، با راحتی و بی ترس از چوب و چماق مریی و نامریی، در هر خانه ای را بزند، یا در هر خیابانی بایستد و پلاکارتی دست بگیرد.

برای انسان ایرانی اما حتی در کشورهای پيشرفته نيز استفاده از آزادی بيان هزینه هایی سخت دارد. چرا که بلافاصله طرف های مخالف، درست به سان قبایل ابتدایی، دسته دسته صف می کشند تا طرف را گوشمالی دهند، محروم اش کنند، از زندگی بیاندازندش، تهدیدش کنند و حداقل این که او را به دزد بودن، جاسوس بودن، مزدور بودن، خائن بودن و هر چه به ذهن شان برسد محکوم کنند...

بیهوده نیست که در هر شهری از شهرهای جهان متمدن صدها ایرانی برای دیدن کم اهمیت ترین کنسرت ها می روند اما بندرت می توان برای امضای مهم ترین پتی شن هایی که با جان و زندگی انسان ها در ارتباط است هزار نفر را جمع کرد.

و دردناک تر این که اپوزیسیون چندپارچه ی حکومت اسلامی حتی برای گرفتن امضا برای آزادی یک زندانی سیاسی هم فقط به سراغ اهل قبیله خود می روند و دیگران را عملا از شرکت در امری انسانی و حقوق بشری محروم می کند.

تا متمدن نباشیم آزاد نخواهیم شد

به این ترتیب، علاوه بر حکومت و آیت الله ها و حجت الاسلام ها و امام جمعه های ریز و درشت اش که اصلاً به چیزی به نام تمدن فکر نکرده و نمی کنند، اکثریتی از خود ما نیز درکی از تمدن امروزی نداریم. ممکن است آدم های مهمی باشیم، ممکن است نویسنده و روزنامه نویس و دکتر و مهندس و استاد، و زبان شناس، و بازرگان، و جامعه شناس و روانشناس و نواندیش مذهبی و سیاستمدار و فیلسوف و تحلیگر و... باشیم اما اکثرمان متمدن نیستیم؛ و تا وقتی که از این جایگاه های ترس آفرینی که برای ديگران ساخته ایم پایین نیاییم و به آن ها اجازه ندهیم که بدون هر ترس و نگرانی هر عقیده و خواستی را بیان کنند، سرزمین ما روی آزادی و دموکراسی را نخواهد دید، و همه ی زحمت هایی که برای جایگزینی این حکومت با حکومتی دموکرات و مبتنی بر حقوق بشر کشيده شده و خواهد شد، تنها حکم آب در هاون کوبیدن را خواهد داشت.

جامعه ای که اصول و مبانی تمدن در آن نهادینه نشده باشد، نه تنها جامعه ای آزاد نیست بلکه آزادی خواه هم نیست. اگر که در ایران امروز به دلیل سایه ی سیاه و سرکوبگر جمهوری اسلامی امکان بوجود آمدن چنین جامعه ای میسر نیست، «جامعه ی اپوزیسیون حکومت اسلامی» می تواند با بیرون آمدن از فضای قبیله ای که برای خود ساخته، از هم اکنون تدارک چنان جامعه ای را ببیند؛ می تواند همراه با هر برنامه و تلاشی، در همه ی برنامه ها و کنفرانس ها و رسانه های خود این آموزش را به خود و به دیگران بدهد که: نمی توان هیچ نوع آزادی و دموکراسی را طالب بود یا به دست آورد اگر که آزادی در معنای عام آن و بر مبنای پذیرش بی شرط همه ی «ح قوق انسانی»، به رسمیت شناخته نشود. 

توجه کنيم که شرح این «حقوق» در سرآغاز مجموعه ی زمينی و مقدس اعلامیه ی جهانی حقوق بشر چنين بيان شده است: «همه ی انسان ها حق زیستن، فکر کردن، عقیده و باور داشتن، و بیان و تبلیغ عقیده خویش را دارند، بدون آن که هراس از تغزیر یا تهمت و اتهام داشته باشند.»

تنها در پی استقرار چنين اصولی است که می شود به فردای روشن سرزمین مان امید داشت، و مطمئن بود که حکومت جایگزین دیکتاتوری کنونی، حکومتی متمدن و امروزی و دموکرات است، حکومتی که در آن حقوق واقعی همه ی مردم به رسمیت شناخته می شود و از دل جایگزین های رنگارنگ کنونی هیولای دیگری سر بر نخواهد داشت.

هشتم جولای 2012