***** *** * آلبوم عکس |
======================================================================== شکوه ميرزادگی پيوند به فهرست شعرها
انتها نيز کلمه است ========================================================================
هر شب خواب آن ماهی را می بينم که در تنگه ی غرق شده می گردد و در دی. ان. ای ِ شرابی باستانی نام تو را می جويد
نامت کلمه است نشسته ميانه ی آفتاب و هر که می گذرد از آن عاشق می شود *** از وحش و تاريکی گذشته ام، از توفان خورشید و از جنگل ابر.
گذشته ام از دالان های جاذبه ی بی رحم زمين و قرن تا قرن با تپش بال پرنده ها دويده ام .... تا به تو برسم *** نه! وقت فراموشی نيست زمين اکنون فقط به حافظه ی ما باور دارد و به کلمه همین که از خاک و سنگ می رويد تا از پنجره های ما بگذرد همين صدای ساکت چرخش زمين همين آفتابگردان که روبروی خانه ام نشسته و همين عسل که به ياد تو می نوشم. *** اکنون می دانم انتها نيز کلمه است بی رسم و بی رسوم وچون مهربانی و آتش *** رسم ها را به هم بزن و از دل سنگ هايي که از نفس قله های مذاب می رويند آتش بياور!
چشمان زئوس بسته است و دست هايم ديگر شکسته نيست
29 اکتبر 2007
|
|
|
|
|
|
|
|