***** *** * آلبوم عکس |
======================================================================== شکوه ميرزادگی پيوند به فهرست شعرها
شاخه ی زيتون ========================================================================
من بودم و دريای بی خبر، و شور جاذبه ی ماه می دويدم تب زده و لال بر شيب های تند سواحل مسی و بر بی خيالی تخم گذاری لاک پشت ها؛ می دويدم و پايم هميشه به جَزر می نشست.
من بودم و دريا ـ آتشفشان و آب ـ که در هم نمی شديم. می گذشتم از ستاره و صدف و ترانه ی نور بر نفسم توفان می شد. ***
هفت خوان بر فراز کوه چهار عقاب کوچک رويين تنی، هميشه در آتش، و تو... ـ گنج روانی از دل زمين سبزان و بی ترديد.
با زبان بی لکنت موج، راندی بر جزاير مرجانی و کوهزادهای آبی و آتش زير قدم هايت همه نيلوفر شد.
از غزل غزل ها آمدی، از باغ های معلق، و از ميان پرنده هايی که آسمان را به عشق زمين رها کردند. ***
اکنون، نامت می تابد بر اتاقک سنگی؛ ـ بی فرش و چلچراغ . و صدايت عطری است در باران که بر شاخه ی زيتون می ريزد و و جهان را روشن می کند.
نگاه کن! زمين نشسته ميان ما و مَد هميشه همين لحظه آغاز می شود همين لحظه که مهربانی بر دست های ما می گردد. 22 سپتامبر 2007
|
|
|
|
|
|
|
|