Shokooh Mirzadegi

مقاله

شکوه میرزادگی

بازگشت به صفحه اصلی  

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

 

ضرورت تکرار «از تبعیض گفتن»

شکوه ميرزادگی

در حاشیه ی برگزاری «نخستین کنگره سکولار دموکرات های ایران»، که اکنون تشکيلاتی به نام «جنبش سکولار دموکرات های ایران» از دل آن زاده شده است، مطالب و انتقاداتی مطرح شده که اگر برای مؤسسین یا گردانندگان آن مهم باشد حتماً به آن ها پاسخ داده خواهد شد. من جزو مؤسسين یا گردانندگان آن «کنگره» نبوده و نیستم.  اما  به عنوان یک سکولار دموکرات با اشتیاق در آن شرکت کرده و به دعوت گردانندگان آن، در ارتباط با مسئله ی «تبعیض سیاسی و مذهبی در میراث فرهنگی»، (که بنیاد میراث پاسارگاد برای اولین بار آن را در بیانیه ها و اعتراض نامه هایش مطرح کرده و سال 1392 را نیز به همین دلیل «سال مبارزه با تبعیض در میراث فرهنگی» نام گذاشته) سخن گفتم.

در این جا می خواهم تنها به دو سه جمله از گفته های یکی از مخالفین آنچه در آن کنگره گذشت، يعنی آقای دکتر امیرعلی فصیحی، که به نوعی در ربط با سخنرانی من هم بود، بپردازم. ایشان البته خود از مؤسسین این کنگره بودند و به دلايل شخصی نتوانستند در آن شرکت کنند اما طی پيام خود به گردانندگان کنگره اعلام داشته بودند که با «افتخار» پیمان نامه عصر نو را، که اساس تشکيل کنگره و ايجاد جنبش سکولار دموکراسی ايران محسوب می شود، را امضا کرده و سپس به دلیل مخالفت با «آنچه در کنگره گذشت» مطلب بلندی نوشته اند.

در آغاز نوشته ی ایشان این جمله ها آمده است: «بگذريم از اينکه رنجنامه ی تبعيض و خشونت عليه زنان، اقليت های قومی و مذهبی و نابودی ميراث فرهنگی، برای بسياری از سکولار دمکرات ها، چيزی جز تکرار مکررات و اتلاف چند ساعت وقت از کنفرانس فشرده دو روزه نبود».

در واقع ایشان سخنان من، خانم پرتو نوری علا، کوشنده ی حقوق زنان، و آقای دکتر رضا حسین بر، کوشنده ی حقوق اقلیت ها، [و احتمالاً سخنان آقای نیکبخت فريار، کوشنده ی حقوق اقليت های مذهبی]  که جزو سخنرانان پنلی با عنوان «بررسی تبعيضات ناشی از حکومت اسلامی» بودیم و از تبعیض در این حوزه ها سخن گفتیم، را «رنجنامه ی تبعیض» خوانده اند که «تکرار مکررات» و موجب «اتلاف وقت» کنگره بوده است.

چنین اظهار نظرهایی را متاسفانه من سال هاست که از زبان برخی از هموطنان سیاستمدار یا اهل سیاست و یا حتی اهل علم شنیده ام. آن ها همیشه با نگاهی بی خبرانه و گاه تحقیر آمیز به مسایل زنان، مسایل فرهنگی و مسایل اقلیت های قومی و  مذهبی نگاه می کنند. آن ها به مجرد شنیدن سخنانی از سوی کوشندگان و مبارزان عليه تبعيض ها، با بی حوصلگی آن ها را «تکراری» می خوانند. گویی نمی دانندکه خواستاری رفع تبعیض از مهم ترین و اساسی ترین موضوع هایی است که در اعلامیه حقوق بشر آمده و، بر اساس مفاد این اعلامیه، هیچ اهل سیاستی بدون توجه و تلاش مداوم و مستمر در جهت رفع تبعیض ها (هر نوع تبعیضی) نمی تواند خود را دموکرات و آزادی خواه بداند و، در عین حال، هر انسان مدرنی تنها با شناخت این نوع تبعیض ها و درک گوهر کوشش مبارزان عليه آنها و شرکت عملی در اين فعاليت ها است که می تواند فاصله ی خود را با مردمان قرون وسطی مشخص و تعیین کند.

ضرورت تکرار گفتگو درباره ی تبعیض

اين نکته روشن است که به ندرت کوشندگان و مبارزان سياسی، اجتماعی و فرهنگی قادرند در مورد مفاهیمی همچون برابری، عدالت، رفع تبعيض، آزادی، دموکراسی و مفاهيم ديگری از اين دست، دست به «نوآوری» بزنند و بکوشند تا سخن تکراری نگویند. اتفاقاً نهادينه کردن بحث های مربوط به اين مفاهيم بنيادين زندگی اجتماعی تنها و تنها از طريق تکرار و توجه به آنها در هر موقعيتی ممکن می شود. اساساً معنای «آگاه سازی» عمومی نسبت به اينگونه مفاهيم چيزی جز تکرار موضوعات مربوط به آنها  نیست. من اگر دعوت به سخنرانی در نخستين کنگره ی سکولار دموکرات های ايران درباره تبعيض های حکومت اسلامی در امر ميراث فرهنگی را با خشنودی پذيرفتم، جدا از اينکه خود را يک سکولار دموکرات می دانم، توجه به اين نکته بود که در انجا مسئله ی «تبعيض در مورد ميراث فرهنگی» در زير عنوان نتايج برقراری يک حکومت غيرسکولار دموکرات انجام می شد و به من فرصت می داد تا اين دو جريان مهم را بهم پيوند زده و از ديدگاه سکولار دموکراسی به مشکل تبعيض در مورد ميرات فرهنگی بپردازم و از اين لحاظ اتفاقاً طرح مسئله ی  اينگونه تبعيض ها در کنگره ای که رو به سکولار دموکراسی داشت از برخی نوآوری ها نيز برخوردار بود.

در واقع، مبارزان و کوشندگان جوامعی که برای رسیدن یا به دست آوردن این موهبت های بشری تلاش می کنند، معمولا از همان اصطلاحات و مفاهيمی استفاده می کنند که پیشنیان شان وضع کرده اند. البته شیوه ی نگارش، یا گفتار هر کسی ممکن است با ديگری متفاوت باشد اما توقع این را از یک مبارز یا کوشنده ی فرضاً حقوق زنان، یا حقوق اقلیت ها، و یا حفظ میراث فرهنگی و محیط زیست داشتن که هر بار که سخن می گويد نظريه ی تازه ای را مطرح کند، یا در ارتباط با این مفاهیم سخنان گفته نشده ای را بیان نمايد، توقعی کاملاً نادرست است. 

نمونه ی روشن این وضعيت را می توان در امر مبارز با برده داری دید. برده داری از دوران باستان در بسیاری از سرزمین ها وجود داشته است، تاریخ مبارزه با آن را، از حدود هفتاد هشتاد سال قبل از میلاد، و همزمان با شروع آزادی خواهی اسپارتاکوس و بارانش می شناسند. در عين حال، برده داری تا همین اواسط قرن بیستم در برخی از کشورها به طور رسمی وجود داشته است. آیا کوشندگان و مبارزان عليه برده داری در این دو هزار و اندی سال جز تکرار همان خواست ها در راستای رفع همان تبعیض ها حرف خاصی داشته اند؟ آیا همه ی سخنرانی های بازمانده از تاریخ را که جمع کنید در مجموع آن جز «رنج نامه» های بيانگر تبعیض، و جز شرخ خشونت های ناشی از تبعیض، و جز اعلام خواستاری رهایی از آن تبعيض می تواند باشد ؟

من حیرت می کنم که چگونه ممکن است برای یک انسان تحصیل کرده در دنیای مدرن سخن گفتن از «رنجنامه ی تبعیض و خشونت» کاری تکراری و احتمالاً ملال آور باشد که نبايد وقت خود را در مورد آن «تلف» کنيم. من خود از عاشقان شادمانی و شاد زیستن هستم و فرهنگ ایرانی مان را بدين خاطر دوست دارم که اصل اش بر شادی انسان ها گذاشته شده است، اما آیا می شود به هنگام سخن گفتن از نابودی نشانه های همین فرهنگ، و یا نابرابری گسترده ی حقوق زنان، و یا فقر و بدبختی بچه های بلوچ به جرم در بلوچستان بودن، و یا تبعيض میان شیعه و سنی و بهایی و مسلمان رنج نامه ننوشت و شادمانی کرد؟ آیا نه اينکه باید رنجنامه ی تبعیض و خشونتی را که بر آن ها می رود آنقدر تکرار کرد تا همگان با آن آشنا شوند، تا اهل سیاست دریابند که چگونه ممکن است که با تغییر اصول پايه ای قانون گزاری خیلی از رنج های بشری را به پایان رساند.

من می دانم که کار یک کوشنده و مبارز با کار یک دانشمند علوم پزشکی و یا یک فیلسوف، و یا حتی یک پژوهشگر تاریخ و ادبیات متفاوت است. یک پژوهشگر اگر حرف های تکراری بزند کارش از ارزش خالی می شود و یک دانشمند اگر فرضا دارویی را که دیگری کشف کرده، دوباره بسازد کار بیهوده ای انجام داده است و سخنان یک اهل فلسفه هم در محافل غير کلاس درس وقتی اهمیت دارد که از زاويه ی تازه ای به جهان نگريسته باشد.

مبارزان یا کوشندگان در عمل نيز راهکار ها و تاکتيک های موضعی خود را دارند اما اگر به جنبه ی عملی کارشان نگاه کنيم می بيبيم که آنها نيز در محدوده ی جمع آوری امضا، برگزاری تظاهرات و اعتصابات، يا بایکوت کردن امری به انجام کارهای «تکراری» مشغولند و همه ی راه حل هاشان نیز همیشه از تکرار تجربه های گذشته و نتایج برآمده از آن ها الهام می گيرد.

از ديدگاه جلوگيری از «تکرار مکررات» و «اتلاف اوقات» گرانبهای اهل تفکر که بنگريم می بينيم که حرف ها و نوشته های مبارزین سیاسی يک سره تکراری است؟ مگر آن ها نیز در هر سخنرانی و نوشته ای، بر اساس جایگاه عقیدتی خود، از دیکتاتوری، آزادی، دموکراسی، آزادی بیان، و غیره مرتب و مرتب و طی قرن ها سخن نگفته اند؟ تنها تفاوت کار آنها با کار کسی که در زمینه ی مسایل «صرفاً» حقوق بشری کار می کند فقط در آن است که اين ها با نام و آب و آنچه که در زندگی روزمره ی مردم قرار دارد در تماس هستند و ما در ارتباط با ابعاد دیگری از حقوق مردم هستیم که کمتر به چشم می خورند اما بشدت واقعی هستند. طبیعی است که به  این مبارزان و کوشندگان سیاسی نیز نمی شود ایراد گرفت که چرا قرن هاست، و مدام از دموکراسی می گویید، از آزادی می گویید، از کمبود آب و نان مردم می گویید. و در این جا نیز نمی شود مطالب و گفته های یک متخصص علوم سیاسی، یا جامعه شناس و یا اقتصاد دان، یا حتی یک ژورنالیست تحصیل کرده را، که به طور تخصصی از سیاست و جامعه و اقتصاد و غیره می گوید و همه چیز را تجزیه و تحلیل می کند، با کار یک مبارز سیاسی یکی دانست.

اما هرگز نمی شود کار هیچ مبارزی را که بر اساس قوانین حقوق بشر برای آسایش و آرامش و آزادی و سلامت تن و جان انسان ها می کوشد را با نظری تخفیفی نگاه کرد.

اهمیت سکولار دموکراسی در دنیای امروز

در دوران رنسانس، و زمانی که اندیشمندان با فرهنگ و انسان دوست اروپا به این نتیجه رسیدند که، بدون جدا شدن مذهب از حکومت و سلب قدرت بی رحمانه ی کلیسا، نه علم و فرهنگ می تواند جان تازه ای بگیرد و نه مردمان می توانند از رنج و خشونت رهایی یابند و نام اين «جدا سازی» را «سکولاريسم» نهادند شاید هنوز کسی فکر نمی کرد که سکولاریسم به تنهایی یک درمان موثر اما موقت در راستای نجات مردم از زخم هولناکی است که استبداد کلیسایی بر تن و جان مردم نشانده است. حتی تا همین اوایل قرن بیستم، افرادی چون آتاتورک که قانون اساسی کشور خود را با نام سکولاریسم روشن کرد، درکی از این نکته نداشتند که سکولاریسم بدون دموکراسی تنها می تواند مردم  را از شر استبداد مذهبی رها کند یا می تواند به آنها رفاه اقتصادی ببخشد اما نمی تواند برای آنها آزادی و خوشبختی و آرامش به بار آورد.

 شاید قبل از اواخر نیمه ی نخست قرن بیستم، که اهمیت و والایی حقوق بشر هنوز به تصویب جهانیان نرسیده بود، حتی تعریف دموکراسی نیز نقص های عمده ای داشت که مهم ترین اش همانا تاکید بر نبود تبعیض در زندگی انسان ها بود. حال آنکه امروزه، حقوق بشر به عنوان آخرین راه حل تا اکنون انسان برای خوشبختی اجتماعی شناخته می شود و اين حقوق بصورتی بی ترديد به دموکراسی گره خورده اند.  یعنی مهم ترین پایه ی «حقوق بشر» چيزی نيست جز «رفع تبعیض» از قلمروی همه ی آن چه هایی که در زندگی انسان امروز وجود دارد. به طور مثال، دیگر نمی شود گفت ما قصد داریم که مذهب را از سیاست جدا کنیم اما فعلاً کاری به کار حقوق و برابری زنان نداریم؛ يا می خواهیم مذهب را از سیاست جدا کنیم اما فعلاً به ما ربطی ندارد که «میراث فرهنگی طاغوتی» را ویران می کنند، و یا می خواهیم سیاست را از مذهب جدا کنیم اما فعلاً با آن ها که آزادی خواهان را به نام مذهب می کشند و یا به زندان می اندازند، هم پیمان می شویم.

در پايان، برمی گردم به نخستين کنگره ی سکولار دموکرات های ايران و این که آیا دادن چند ساعت از وقت کنگره به مسئله ی تبعیض گسترده ی ناشی از فقدان رژيمی سکولار دموکرات اتلاف وقت بوده است؟

به باور من، اگر اين نخستین کنگره در نظر بسياری از ايرانيان دارای اهمیتی خاص باشد، اتفاقاً این اهميت ناشی از آن است که، برای اولین بار در تاریخ ما، کنگره ای از ايرانيان مساله ی سکولار دموکراسی را با ضرورت حذف تبعیض های جنسی، جنسیتی، قومی، مذهبی و فرهنگی ـ یعنی با جوهر اعلامیه ی حقوق بشر ـ پیوند زده است و به همين خاطر بخش عمده ای از وقت گرانبهای خود را (همان چند ساعت اتلاف شده را!) به بازگویی «رنجنامه» تبعیض های ناشی از استقرار حکومتی اختصاص داده است که در جزء جزء قانون اساسی اش چيزی جز تبعیض وجود ندارد.

من نمی دانم که این کنگره و نتیجه ی بلافاصله آن، یعنی اعلام تاسیس «جنبش سکولار دموکراسی ایران» چقدر در آینده امکان موفقيت دارد اما، به نظر من، این کنگره، با همه ی حسن ها و کاستی هایش، حکم یک کلاس تجربی را داشته است. این که این جنبش تازه ظهور کرده و کنگره ی ساليانه اش بی وقفه به پیش برود و گسترش پیدا کند و ساخته و پرداخته شود، و یا چون شمعی یک شبه خاموش شود، به طور قطع ربط مستقیمی با کار گردانندگان آن از یک سو، و توجه مردمان و بخصوص جوانانی دارد که به راستی این نوع سکولار دموکراسی تکیه داده بر مفاد حقوق بشر،  و این نوع جنبش های نجات دهنده را، درک و در ذهنيت خود نهادينه کنند.

18 مرداد 2013