نگذاریم دانشگاه های ایران زندان شود!
شکوه میرزادگی
خبرها نشان می دهد که مساله اجباری کردن چادر برای دختران و زنان و جدایی
جنسیتی در دانشگاه ها از طریق اقداماتی که «اسلامی تر کردن دانشگاه ها» نام
گرفته کاملا جدی است.
به باور من همه ی نشانه های موجود حاکی از این است که چنین طرحی نه برای
«اسلامی تر کردن» که برای محدودتر کردن هر چه بیشتر جوان ها و به خصوص زنانی
است که حرکت های آزادی بخش را در سرزمین دیکتاتورزده مان شکل داده اند.
روشن است که در این دو سال اخیر، حضور زنان ما در حرکت های آزادی خواهانه،
بسیار گسترده و چشم گیر بوده است. دیگر این حضور تنها برای حق طلبی های خاص
مربوط به حقوق زنان و محدود و منحصر به افراد جنبش زنان نبوده، و نشاندهنده ی
شرکت همگانی زنان در یک اقدام ملی و همسان با مردها، و به خصوص دانشجویان بوده
است. در جنبش سبز، زنان، از اصلاح طلب تا سکولار، از چپ تا راست، همگام با
مردها ندای حق طلبی و آزادی خواهی بلند کردند، کتک خوردند، زندانی شدند، رنج
شکنجه و تجاوز را بر تن و جانشان تحمل کردند، کشته دادند. و این حکومتی را که
از یک سو ذره ای اهمیت برای زن به عنوان یک انسان مساوی با مرد قایل نیست و از
سویی نیاز دارد که از زنان به عنوان ابزاری برای رای گیری ها و یا وسیله ای
تبلیغاتی برای توسعه طلبی های اسلام سیاسی خود استفاده کند، سخت به هراس
انداختند. به خصوص که همیشه در همه جای جهان و در هر جنبش و انقلاب و حرکت
اجتماعی اگر زن ها حضور داشته اند، پیروزی قطعی بوده است (در این جا کاری ندارم
که این پیروزی گاه به زیان خودشان و یا کل مردم تمام شده، مثل انقلاب پنجاه و
هفت). زن ها به خاطر نقش خاصی که در ارتباط با بچه هایشان، و در واقع با نسل
جوان یک جامعه دارند، حضورشان در این نوع حرکت ها هم نقش پشتیبان و
برانگیزاننده را دارد و هم نقش همراه را. طبعا حکومت اسلامی اگر این را تا همین
دو سال پیش هم نمی دانست یا جدی نمی گرفت، پس از جنبش آزادی خواهانه سبز به
خوبی آن را دریافت. و در این دو سال به همه ی شیوه ها برای خاموش کردن صدای زن
ها و جلوگیری از تحرک آن ها و همراه شدن آن ها با مردها متوسل شده است.
طبیعی است که حکومت اسلامی حتی اگر بتواند، نمی خواهد زنان را با قدرت نظامی
اش به خانه ها بفرستد و به آرزوی بازگشت خود به دوران قاجاریه برسد. همانطور که
طراحان حکومت اسلامی در دمدمه های انقلاب به آیت الله خمینی حالی کردند که اگر
زن ها به خیابان ها نیایند او هرگز موفق نخواهد شد درهای ایران را به روی خود
بگشاید، و او دریافت که دیگر نمی تواند چون گذشته بگوید: «زنی که در اداره کار
می کند، و وزیر و وکیل می شود فاحشه یا فاسد است» و با آن ها «خدعه» کرد.
جانشنیان او نیز متوجه شده اند که علاوه بر نیازی که برای به خیابان کشاندن زن
ها به عنوان سیاهی لشگرهای «دموکراسی اسلامی» شان و گرفتن رای از آن ها دارند،
می بایستی که از هیکل پوشیده در «حجاب اسلامی» آن ها نیز در شهرها و خیابان های
کشورهای دیگر به عنوان ابزاری تبلیغاتی برای گسترش اسلام سیاسی خود بهره
بگیرند.
این حکومت چگونه می تواند «لشگریان اسلام سیاسی اش» را به رخ مردم جهان، به
خصوص مردمان کشورهای پیشرفته بکشد؟ یا باید مردان را با عبا و عمامه یا عرقچین
به جهان بفرستد و یا زنان را با چادر و حجاب اسلامی تا بتواند حضور خود را به
نمایش بگذارد. روشن است که تحمیل حجاب به زن ها بسیار ساده تر از تحمیل عبا و
عمامه به مردهاست. چرا که این نوع زن ها اغلب پاسداران سختگیری چون شوهر و پدر
و برادر هم بالای سرشان دارند که آن ها را کنترل کند در حالی که زنان مذهبی حتی
اگر بخواهند از چنین قدرتی برخوردار نیستند که بر تن همسر و پدر و برادرشان
لباسی اجباری بپوشانند.
در واقع طرح اسلامی کردن دانشگاه ها که علاوه بر حذف دروس علوم انسانی تکیه
اصلی اش بر دو موضوع، یعنی تنگ تر کردن قفس حجاب اجباری، و جدایی گسترده
جنسیتی است. نتیجه ی آخرین تلاش های گردانندگان دولت و حکومت اسلامی است، برای
بی تحرک کردن زنان و دانشجویان از یک سو، و قطع ارتباط گروه های موثر آزادی
خواه و مبارز از سویی دیگر.
شروع عملیات اسلامی تر کردن دانشگاه ها و جامعه
«اسلامی ترکردن دانشگاه ها»، و (حتما) به دنبالش اسلامی تر کردن جامعه ی ایران،
به مانند شکل گیری حکومت اسلامی، از قم شروع شده است. هفته گذشته.
سرتیپ پاسدار مهدی توکلی، فرمانده نیروی انتظامی استان قم در نشستی با
«گروه
جهادی امر به معروف و نهی منکر بشیر»
با اعلام
«الزامی
شدن استفاده از چادر»در
دانشگاه های قم»
گفت:
«قرار
شد امسال در دفترچه كنكور سراسري نيز الزامي بودن چادر براي دختران در
دانشگاههاي قم درج شود.»
اما
نکته بسیار جالب این جاست که این آقا رسما اعتراف می کند: «هیچ راهی برای تداوم
و بقای جمهوری اسلامی وجود ندارد جز توجه به ارزش های اسلامی» و سپس این ارزش
ها را در چارچوب «زندانی کردن زن ها در چادر»، و «جداسازی جنسیتی» تعریف می
کند. و حافظ این ارزش ها را هم گروه هایی زورگو و تندرویی چون «گروه بشیر» می
داند. ایشان می گویند: «گروه
بشیر از جمله گروه هایی است که با عنوان،
امر به معروف و نهی از منکر،
فعالیت می کند و متشکل از برخی طلاب جوان تندرو است.این گروه در دوسال گذشته در
برخی تجمعات اهانت آمیز بر علیه بعضی از مراجع تقلید شیعه از جمله در جریان
مراسم درگذشت مرحوم آیت الله منتظری نقش پررنگی داشته است.»
و البته معلوم نیست که این اهانت به کدام «مراجع تقلید بوده» است که طلاب تندرو
نقش پررنگی در جلوگیری از آن داشته اند؟ مراسم درگذشت آیت الله منتظری که در
میان هزاران هزار علاقمند به ایشان برگزار شد و تنها افراد حکومتی اهانت کننده
به ایشان بودند.
به هر حال طرح چادر اجباری و جداسازی جنسیتی علاوه بر قم در یکی دو شهر دیگر
نیز نسبتا بی سر و صدا در حال اجراست. و حکومت امیدوار است که بدون کمترین
مخالفت و سر و صدایی نوبت به شهرهای دیگر نیز برسد. کما این که
سرهنگ پاسدارجهانگیر کریم
معاون نیروی انتظامی استان اصفهان نیز اعلام کرده است که: «پلیس
چادر
را در مدارس، دانشگاهها و ادارات در قالب طرحی ترویج می دهد»
وی
تاکید کرده
است که:
«پلیس
اصفهان در زمینه ترویج فرهنگ عفاف و حجاب برای تمام سنین و مقاطع تحصیلی جامعه
برنامه دارد.»
و ابراز امیدواری کرده
تا
هر چه زودتر این طرح در سایر استان
های کشور به مرحله اجرا گذاشته شود.
او می گوید: «برنامههای
ترویج فرهنگ عفاف و حجاب این معاونت به مرور زمان در مدارس، دانشگاهها، مراکز
علمی و ادارات اجرا و امید است تابه عنوان الگویی در سایر استانها مورد
بهرهبرداری قرار گیرد.»
و همزمان با این عملیات،
کامران دانشجو وزیر علوم
دولت احمدی نژاد
نیز
ضمن تاکید بر تک جنسیتی شدن (یعنی زنانه مردانه کردن دانشگاه ها ) و اشاعه
حجاب و عفاف (یعنی چادر اجباری در دانشگاه ها)،
اعلام کرده
که
«غرب
زدگی را از دانشگاه های کشور بر می چینیم.»
او
مشکل اساسی دانشگاههای کشور
را در این می بیند که: «
سنگ بنای آن بر مبنای مناسبات و الگوهای غربی بنا شده است..و
اکنون ما میخواهیم غرب زدگی را بزداییم».
آیا حکومت در اجرای طرح «اسلامی تر کردن» موفق می شود
تردیدی نیست که این تصور گردانندگان حکومت اسلامی که سفت و سخت کردن هر چه
بیشتر حجاب اجباری زنان، و جدا کردن هر چه بیشتر زن و مرد از یکدیگر، و حذف
دانش مطرح و امروز جهانی و جایگزین کردن آن با فقه اسلامی، می تواند اندیشه و
خواست آزادی خواهی و حق طلبی را در مردم سرزمین ما از بین ببرد، کاملا نشان از
بی خردی و ناآگاهی این جماعت را دارد. درست است که چادر و روبنده و جداسازی
جنسیتی در برخی از کشورها و به خصوص در سرزمین های اسلامی قدرت شرکت در حرکت
های اجتماعی را از زن ها می گیرد. اما توسعه ی حیرت انگیز رسانه ها و حضور آن
در هر شهر و دهی چشم و گوش این زن ها را نسبت به جهان چنان باز کرده که اگر
پنجاه طبقه پارچه هم بر سرش بیندازند و در خانه زندانی اش هم بکنند بالاخره در
می یابد که «مستوری» و در به روی او بستن سرنوشت او نیست و آن گاه که دانست
دیگر «تاب» نمی آورد و بالاخره «سر از روزن» در خواهد آورد و فریاد حق طلبی
بلند خواهد کرد. یا جوان دانشجویی که مجاز است تنها دانش بسته ی مذهبی خاصی را
بیاموزد، ذهن جوان و نوجو و تشنه ی او می تواند در هر گوشه و کناری دریچه ای
به جهان بگشاید و آن چه را که از او دریغ شده بیاموزد، و همچنان صدای آزادی
خواهی بلند کند و بیش از پیش کابوس حکومتی باشد که زیباترین و شریف ترین حق
بشری او، یعنی حق دانستن را از او دریغ داشته است.
باید جلوی فاجعه را گرفت
اما در عین حال نمی توان و روا نیست که بی خیال نشست و منتظر تمام شدن این
حکومت شد. وقتی آن ها توانسته اند که با فریب و نیرنگ، و با تکیه به کشورهای
فرصت طلب چپاولگر، در آخر قرن بیستم بنای حکومتی را بگذارند که هیچ ربطی به این
زمانه ندارد، و آن را سی و دو سال با ثروت های خود مردم و با زور و ایجاد ترس
و زندان و شکنجه و اعدام تا به امروز کشانده اند، و همه ی توانایی های سیاسی،
اقتصادی و فرهنگی ما را ویران کرده اند، امکان این را هم می توانند داشته باشند
که دانشگاه های ما را برای مدتی تبدیل به مکتب خانه یا زندان کنند.
درست است که
زمان طالبان، و القاعده ها، و حکومت اسلامی ها در این زمانه کوتاه است اما همین
زمان کوتاه هم از عمر زنان و مردان آگاه و نسل جوان آرزومند تغییر گرفته می شود
که سهم شان این همه درد و رنج نیست و تا همین جا هم برای یک زندگی طبیعی و سالم
و آزاد هزینه های بیشمار داده اند.
سکوت در مقابل
چنین فاجعه ای که به نام «اسلامی تر کردن دانشگاه ها» در شرف انجام است، خود
فاجعه ی بزرگتری است. من فکر می کنم که باید به هر زبانی که می شود اثرات
هولناک چنین طرحی را به مردمانی که هنوز در بی خبری به سر می برند گوشزد کرد و
آن ها را آماده اعتراض به چنین طرحی کرد. طبعا کسانی که در خارج از کشور به سر
می برند به مراتب امکانات بیشتری برای این نوع عملیات دارند؛ رسانه هایی که رو
به ایران دارند می توانند کارها و برنامه های موثری در جهت آگاه سازی مردمان
انجام دهند. گروه های مختلف سیاسی و فرهنگی، و به خصوص اساتید دانشگاه ها و
کسانی که در موسسات آموزشی کشورهای معتقد به حقوق بشر کار می کنند می توانند به
تمامی سازمان های علمی جهان، به دانشگاه ها، و به مسئولین فرهنگی دولت ها، و به
سازمان های حقوق بشری نامه بنویسند و آن ها را از اجرای چنین طرح فرهنگ ستیز و
انسان ستیزی با خبر کنند.
جهانِ بیدار شده
از ندای «حقوق بشر» و بیزار از بیدادگری، اکنون بیش از هر زمانی در تاریخ
آماده است تا با او سخن از تبعیض، نابرابری، فرهنگ ستیزی، دیکتاتوری و آزادی
کشی بگوییم. و بیش از همیشه آماده است تا برای برچیدن این پدیده های ضد بشری
همراه و پشتیبان ما باشد.
هفتم می 2011
shokoohmirzadegi@gmail.com
|