بازی دیکتاتوری را به هم بریزیم
یک
تلويزیون دیگر و این بار با مدیریت یک زن
جذب خوانندگان از دور خارج شده به
ایران
بازی دیکتاتوری را به هم بریزیم
وادار کردن مبارزان آزادی خواه و فعالان سياسی به اظهار توبه و یا به
گفتن حرف هایی که به آنها ديکته می شود، و سپس انتشار پر سر و صدای
آنها، از ابداعات دنيای مدرن و تکميل شده بوسيله ی ماموران امنیتی
شوروی سابق در زمان دیکتاتوری هراس انگیز استالين است که به مرور در
کشورهای ديگر ديکتاتوری، به خصوص در آمريکای جنوبی و سپس خاورميانه،
متداول شده. و پس از اختراع تلويزيون از اين روش به صورتی گسترده و
«حرفه ای» در کشورهای مختلف استفاده می شود. اين سنت غیرانسانی
متاسفانه کاربردهای مثبتی برای دیکتاتورها داشته است که ساده ترينش، در
کوتاه مدت، خدشه وارد کردن به چهره ی آزادی خواهان در نزد مردمان ساده
و ناآگاه کوچه و خيابان و یا ترساندن و ناامید کردن مبارزان دیگر از
ادامه ی مبارزه بوده است.
بدترين بخش اين عمل، که باز هم به نفع دیکتاتورها تمام می شود،
برخوردهای تند برخی از فعالان سياسی با مبارزانی است که به اصطلاح
«اعتراف» کرده اند. آن ها مبارزان شکسته شده ی گروه های ديگر، و حتی
نزديکترین مبارزان همراه خود را ـ به استناد همین «اعتراف گیری حکومتی»
ـ «جاسوس» «سارشکار» «ترسو» و گاه «خائن» می خوانند. این افراد وابسته
به اپوزيسیون که هیچ يک از ادعاهای کارگزاران حکومت های دیکتاتوری را
قبول ندارند، ناگهان همه ی گفته های آن ها درباره مبارزی شکسته شده را
به عنوان يک واقعيت می پذيرند، در بازتاب دادن به آن می کوشند و حتی در
اين کار از همان عناوینی که این حکومت برای کارش انتخاب کرده استفاده
می کنند. مثلاً، هميشه اين حکومت ها به دادگاه های دروغین خود، و به
گفته های از سر اجبار يا ترس يا شکنجه ی اين مبارزان نام هایی چون
«اعترافات» می دهند. و آنگاه، نه تنها مردمان عادی، بلکه فعالين سیاسی
با تجربه نيز، درست از همین کلمه استفاده می کنند؛ غافل از اينکه
«اعتراف» وقتی معنی دارد که شخص در شرايط آزاد، در منظر عام و يا
دادگاهی که حقوق بشر را مراعات می کند، و با حضور وکيل و قاضی سخن
بگويد. شايد مشهورترين اين موارد «خاطرات» ژان ژاک روسو باشد که خود به
آن نام «اعترافات» را داده است. در جهان متمدن به آن چه که کسی تحت
شکنجه های روانی يا فيزیکی مجبور به اظهارش باشد اعتراف نمی گويند. آن
گفته ها که نيرویی قدرتمند تو را وادار به گفتنشان می کند نه اعترافات
توست و نه حرف های واقعی تو و نه اعتقادات تو.
در طول سال گذشته، ما شاهد دادگاهی کردن يا به نمایش های تلويزیونی
کشاندن ده ها مبارزی بوده ايم که بزعم دولت و حکومت اسلامی «اعتراف
کرده اند» اما در واقع مجبور به گفتن کلماتی شده اند که نه در باورشان
بوده و نه دلشان می خواسته که بگويند. و ما، در برخی از موارد، اگر که
اين فرد از گروه ما نبوده يا درباره اش سکوت کرده ايم يا از «اعترافات»
او علیه گروهی که او به آن تعلق داشته استفاده کرده ايم. و هنوز و
همچنان هر گروهی در نگرانی و اضطراب است که نکند فلان شخص وابسته به آن
ها که در زندان است ناچار به «اعتراف» شود و برای آن ها نقطه ی ضعفی
بوجود آورد، چرا که بیشتر ما هنوز به درک اين مساله ی ساده نرسيده ايم
که آن چه چارچوب مبارزاتی ما را می سازد معيارها و ضوابط حقوق بشر است
و نه سليقه ها و عقيده های گروهی ما. يعنی، حتی اگر ما با فردی که دشمن
عقیده و مرام و مذهب ما است مشکلی داريم، برای مبارزه با او تنها می
توانيم به اعمال و رفتار و گفته هایی از خود او استناد کنيم که در
شرایطی کاملا آزاد و سالم مطرح می شوند و نه در تحت فشار های روانی يا
فيزیکی.
يکی از آخرین اين نمایش های تلويزيونی در سرزمین دیکتاتور زده ی ما در
ارتباط با خانم عبادی و به حرف های همسرش درباره او مربوط می شود. ما
اکنون شاهد آنيم که اين خبر را در بیشتر سايت ها و وبلاگ ها تحت دو
عنوان: «اعترافات همسر شیرین عبادی» و يا «همسر شيرين عبادی علیه او در
صدا و سیما اعتراف کرد» مطرح کرده اند. یعنی به جای نوشتن عناوينی چون:
«مجبور کردن همسر شيرین عبادی به دروغ گفتن» يا «خلاف گویی های اجباری
همسر عبادی» یا «نمایش مضجک ديگری از جمهوری اسلامی» و عناوين ديگری که
بايد بيشتر به زيان حکومت اسلامی باشد تا به نفع آن، درست همان مطالبی
را عنوان کرده اند که روزنامه های حکومتی عنوان می کنند و حکومتيان
دوست دارند بر سر زبان ها بیفتند. و متاسفانه، علاوه بر مخالفین خانم
شیرین عبادی، حتی موافقان ايشان نیز با همین عناوين خبر نمایش دیگری از
برنامه های ضد انسانی تلويزيون حکومتی را پخش کرده اند، هرچند که در
متن خبر به قلابی بودن آن اشاره شده است.
اشکال اين نوع بی توجهی در تيتر زدن ها (اگر که عمدی نباشد) ثبت شدن
حرف های از سر اجبار مثلا آقای جواد توسلیان در حافظه ی مردمان است.
يعنی، پس از گذشت چند سال ـ و حتی پس از رفتن حکومت اسلامی، احتمالاً
برخی وقتی که بخواهند خانم عبادی را قضاوت کنند از حرف های آقای جواد
توسلیان استفاده خواهند کرد! یا، بدتر از آن، وقتی بخواهند به نمونه ای
از مردی اشاره کنند که با جمهوری اسلامی ساخته و علیه همسرش سخن گفته،
ايشان را مورد ملامت قرار خواهند داد. به اين ترتيب و در چنين شرايطی،
تنها کسی که به خواست خود رسيده همان حکومتی است که با بی رحمی تمام
حرف هایی را که می خواسته بر زبان انسانی بی گناه و در زنجیر جاری کرده
و در ذهن مردمان به ثبت رسانده است.
در واقع، اگرچه اکنون بسیاری از مردم دريافته اند که واقعیتی پشت اين
نمايش های دولتی نيست اما همچنان می بینيم که برخی اشخاص از اين
«اعترافات» برای کوبیدن رقبای سیاسی خود استفاده می کنند و این امر
نشان می دهد که همگی ما بايد همچنان عليه چنين اعمال ضد انسانی مبارزه
کنيم. در اين راستا، یکی از کارها آن است که اين اعمال را ـ به عنوان
یکی از انواع بدترين شکنجه ها ـ مرتباً نفی کنيم و در کنار قربانيان
چنين رفتارهایی به حمايت بایستم. به باور من، اصلاً مهم نیست که ما شخص
«قربانی» را قبول داريم يا نه؛ مهم نيست که عقیده و يا مرام او با ما
یکی است يا نه؛ مهم این است که ما این حربه را از دست جمهوری اسلامی
درآورده ايم.
تاکید بر دروغ بودن اين نوع خبرها در هر تيتر و عنوان و گفتار و
نوشتاری، و تاکید بر اينکه اينگونه اعتراف گيری يکی از ضد انسانی ترين
شکنجه های روانی و مخالف با کرامت انسانی است، در واقع بهترين راه نفی
عملیات جمهوری اسلامی و هدف های تخریبی آن
است.
یک تلويزیون دیگر و این بار
با مدیریت یک زن
این هفته در سفری که به واشنگتن داشتم خبردار شدم که يک تلويزيون
اينترنتی ديگر به جمع رسانه های دیداری ـ شنیداری فارسی زبان خارج از
کشور اضافه شده که مهمترین تفاوتی که با همه ی تلويزيون های موجود دارد
آن است که مدیرش يک زن است. این تلویزیون، که پخش آزمايشی آن شروع شده،
«ایران ما» نام دارد و به مديريت خانم شهره عاصمی، هنرمند خوب تئاتر و
از فعالین مدنی آغاز بکار کرده است. شهره عاصمی تحصیلات تئاتر را در
ايران به اتمام رسانده و پس از انقلاب به لندن مهاجرت کرد و شانزده سال
پيش هم، پس از ازدواج با آقای تقی مختار، هنرمند، نويسنده و ژورناليست
سرشناس و سردبیر نشریه پر تيراژ ایرانیان چاپ واشنگتن، به امريکا آمد و
از آن تاريخ تا کنون به کارهای هنری و مطبوعاتی مشغول بوده است. شهره
عاصمی، که با خوشحالی و هيجان خبر آغاز به کار اين تلويزيون را به من
می داد، هدف از تاسیس چنین تلويزيونی را بازتاب دادن عقايد متفاوت، و
بدون جهت گیری های خاص عقیدتی سیاسی، مذهبی، و جنسیتی عنوان کرد.
به باور من، هیچ کار سياسی، اجتماعی و هنری نيست که زنانه ـ مردانه
داشته باشد؛ اما از آنجا که در قوانين زن ستيز سرزمين ما زنان محروم
ترين قشرها هستند، شايد حضور يک زن مدير در عرصه ی تلويزيون های
اينترنتی فارسی زبان بتواند کمک موثری در جهت منعکس کردن تلاش های آنان
و رساندن صدای شان به یکدیگر باشد.
شروع کار
«ايران ما» را به شهره خانم عاصمی تبريک می گويم و امیدوارم
در هدفش برای ایجاد یک تلويزيونی بدون جهت گیری های خاص سیاسی و
عقیدتی موفق باشد.
جذب خوانندگان از دور خارج شده به
ایران
یکی از چهره های موثر حکومت اسلامی اسفنديار رحیم مشایی است؛ کسی که با
احمدی نژاد به میدان آمد، دوره ی نهم رياست جمهوری را به عنوان معاون
احمدی نژاد و رييس سازمان میراث فرهنگی گذراند و در دوره ی دهم هم، در
حالی که ظاهرا فقط دو عنوان مشاور و رييس دفتر رييس جمهور را با خود
دارد، در بیشتر کارهای حکومتی، و از جمله در فعاليت های سازمان میراث
فرهنگی که معاون قبلی خود را به رياست آن گمارده، همچنان دخالت دارد.
رحیم مشايی در زیر پوشش رييس سازمان میراث فرهنگی، يعنی کسی که وظيفه و
شغلش پاسداری از میراث فرهنگی و تاريخی ایرانزمین است، در سال های اخیر
نه تنها در کار حفاری های غیرمجاز، و قاچاق آثار باستانی به خارج، به
شدت مشغول بوده است، بلکه تخريب سیستماتیک و عمدی بناهای مهم تاريخی
مثل شوش، رامهرمز، تخت جمشيد، پاسارگاد، و آتشکده های آناهيتا و بسیار
مناطق ديگر را، از پشت پرده رهبری کرده است. او کسی است که با دادن
مجوزهای رسمی به ايجاد سدها و جاده ها و آپارتمان ها و هتل ها بر روی
بناهای تاريخی و، در نتيجه، ويران کردن آنها موثر بوده است، که در اين
ميان مهمترين مجوز صادر شده از جانب او به آبگيری سد سيوند و ايجاد
درياچه ای بر روی محوطه ی استثنایی تنگه بلاغی، و نيز آبگيری سد سلمان
فارسی بر محوطه ها باستانی بازمانده از دوران هخامنشی تا ساسانی و هتل
سازی بر محوطه های باستانی و کم نظير شوش بوده است.
مشايي، همزمان به فروش آثار تاريخی در خارج و تیديل آن به پول برای
خريدن ماموران تازه در خارج از مرزهای ایران، و انجام بسیاری از اعمال
ضد انسانی و ضد ايرانی ديگر، تحت عنوان «مسئول امور ايرانیان خارج
کشور» نيز مشغول بوده است و در حال حاضر پروژه ی اصلی او در اين زمينه
جذب خوانندگان و نوازندگان از دور خارج شده ی مقیم اروپا و آمريکا است
و او اين کار را با افرادی چون معین و مرتضوی و حبيب شروع کرده است و
به زودی هم شاهد همگامی و همراهی ديگر خوانندگان بی اخلاقی خواهیم بود
که بازار خارج از ايران را از دست داده و به هوای پول و صحنه های
پرجمعیت داخلی روانه ی وطنی می شوند که در شکنجه و آزار و قتل عام
آزادی خواهان در دنیا بی همتا شناخته شده است.
چند روز پيش، دوست مطلعی از ايران برايم نوشت که دو تن از خوانندگان زن
نيز در ليست مذاکره شده های رحیم مشايي برای رفتن به ايران هستند که
قرار است با حجاب های مخصوص اسلامی (که من آن را «حجاب سياسی» می
خوانم) به ايران بروند و در سالن های های مخصوص زن ها و سالن های زنانه
ـ مردانه آواز بخوانند. اين دوست همچنين نوشته است که برای مجاز و شرعی
جلوه دادن خواندن زن ها در مقابل مردها، خوانندگان زن در اين سالن ها
در دسته های کر آواز خواهند خواند.
طبیعی است که هر انسانی آزادی و حق خواندن و کجا خواندن و کجا زيستن
دارد و اين خوانندگان هم می توانند، بی توجه به همه ی اعمال و رفتارهای
حکومت اسلامی، به ایران بروند و، علاوه بر به توبره کردن پول مردمی
فقیر و رنج ديده به تبلیغ به نفع حکومتی انسان ستيز کمک کنند. اما من
فکر می کنم که این هم حق آزادی خواهان خارج از کشور است که خرید ويدئو
و رفتن به کنسرت اين خوانندگان را حداقل در خارج از ايران تحریم کنند.
و تفاوتی قایل باشند بین این جماعت با هنرمندانی که در هر شرایطی در
کنار مردم ايستاده
اند
|