ما را به دم پير نگه نتوان داشت
در
خانه دلگير نگه نتوان داشت
آن را که سر زلف چو زنجير بود
در خانه به زنجير نگه نتوان داشت
|
پژواک خاموش ملتی که گوش عالم را کرمی کند
امروز در خبرها خواندم که
احمدرضا احمدپور،
به دلیل بدرفتاری ماموران زندان، برای
سومين بار
دست به اعتصاب غذا زده است.
از خانم احمدپور، همسر ايشان، نقل شده است که ایشان در وضعيت بسيار
وخيم جسمی
قرار دارد، به طوری
که به سختی و با عصا
قادر به حرکت است.
احمدپور را با وبلاگ «پژواک خاموش» اش شناختم، وقتی که برای جلوگیری از
آب گیری سد سیوند تلاش می کرديم او جزو کسانی بود که مرتب خبرها را
منتشر می کرد و مطالبی نيز در وبلاگش علیه ویرانگران میراث فرهنگی مان
می نوشت و نسخه ای را هم برای ما می فرستاد. و وقتی به وبلاگ ايشان سر
زدم تا آن را هم جزو دوستداران فرهنگ ایران به لیست مان اضافه کنم با
حیرت متوجه شدم که صاحب آن يک پژوهشگر مذهبی است، حجت الاسلام است، در
قم زندگی می کند، و عضو شورای مرکزی حزب مشارکت است. حیرت من بیهوده
نبود. در آن زمان، با وجود اعتراض میلیون ها ایرانی در سراسر جهان، ما
معممی نداشتیم که در کنار معترضین ایستاده باشد. یکی دو بار آقای ابطحی
در وبلاگش سخنانی در رد آبگیری بيان کرده بود و يکی دو نفری در مجلس
اسلامی هم جملاتی گفته و بعد هم همگی خاموش شده بودند. نه تنها آن زمان
که در طول شش سالی که برای حفظ میراث فرهنگی و طبیعی سرزمين مان تلاش
می کنم هیچ آخوند و شيخ، و امام جمعه و حجت الاسلام و آيت اللهی را
نديده ام که به حماِیت از میراث فرهنگی، و اصولاً هويت ایرانی مان،
برخاسته باشد، سهل است، بيشتر آنها گویی نسبت به تاريخ و فرهنگ ما خشم
و دشمنی دارند، از حجت الاسلام خلخالی گرفته که در ابتدای انقلاب با
بولدوزر به سوی تخت جمشید حرکت کرد تا آن را با خاک یکسان کند، تا آیت
الله خامنه ای که تاریخ غیر اسلامی ما را تاريخ طاغوت و جباریت می
خواند، و تا امام جمعه هایی که چپ و راست، در هر جمعه ای، کنار هر آن
چه که می گويند، ناسزایی هم نثار فرهنگ و تمدن ما می کنند و معلوم نيست
برای چه در سرزمينی زندگی می کنند که هيچ چیز آن را دوست ندارند
(البته، به قول دوستی، جز ثروت هایش را!)
اما حجت الاسلام احمدپور، که خود را فقط احمدرضا احمدپور می نامید، هر
کجایی که لازم بود سخن از عشق به ایران و فرهنگ ایرانی می گفت، برای
ايران و ایرانی شعر می گفت، و دلسوز ایران دوستانی بود که دور افتاده
و در تبعیدند.
نکته ی جالب ديگری که از احمدپور ديدم، و در مورد هيچ یک از روحانیون
سرشناس صدق نمی کند، حمايت (منظورم حمايت علنی و مشخص و رسمی است) از
حقوق و برابری زنان، در چارچوب کنوانسیون های جهانی بود. او تنها معممی
در ايران است که اگر مطلبی از زنی را منتشر می کرد ابایی نداشت که عکس
بی حجاب او را هم در وبلاگش بگذارد. اوج جانبداری او از برابری حقوق زن
و مرد در جريان انتخابات خرداد 88 پيش آمد. او رسماً از کاندیداهای
ریاست جمهوری خواست تا نظرشان را در مورد عنوان «رجل» بگويند و توضيح
دهند که چرا زن ها نباید در پست های سياسی و حساسی چون ریاست جمهوری
باشند. او در نامه ای سرگشاده به اين کانديداها نوشت:
«1.
نظرتان راجع به نامزدي زنان در
انتخابات
رياست جمهوري چيست؟
2.
كلمه
ی «رجال سياسي» در اصل
115 قانون اساسي به
معني
«شخصيت
سياسي»
[است]
يا رجال را جمع رجل بمعني «مردان سياسي» مي
دانيد؟ اگر به معني مردان
سياسي
مي
دانيد
آيا آنرا ظلم به حقوق انسان
هايي كه از جنس زنند مي
دانيد يا خير ؟ برفرض
اول
(در
صورتي
كه
ظلم بدانيد) بنظزتان وقت
آن نرسيده تا قانون اساسي به نفع اكثريت و زنان، اصلاح گردد؟ در اين
خصوص چه راهكاري داريد؟
3.
با توجه به اينكه حداقل
نيمي از
جامعه را زنان
تشكيل مي
دهند و به همان اندازه در صورت
مشاركت در انتخابات پيش رو
تاثير گذارند و
رئيس جمهور آينده بايد از
حقوق همه از جمله زنان دفاع نمايد، اگر
كسي از زنان نامزد
رياست جمهوري بدون دليل قانوني
(مثلا بدليل زن بودن) يا بدون
ذكر دليل توسط
شوراي نگهبان رد
صلاحيت شود، آيا حاضريد در مقابل شوراي نگهبان از او
دفاع كنيد قبل از
آنكه رئيس جمهور شويد؟»
در آن زمان آقای احمدپور در «پژواک خاموش» نوشت که یکی دو نفری به
ايشان وعده داده اند که جواب بنويسند اما ننوشتند و تنها حجت الالسلام
کروبی بود که پاسخی نوشت که احمدپور در پاسخ آن مطالبی را مطرح کرد که
دیدگاه او را در مورد زنان کاملاً روشن می کند. بخشی از آن پاسخ را در
زير می خوانید:
«مهدی کروبی:
به نظر من (رجل سياسي) كه در قانون اساسي به آن
اشاره شده
به
معناي مردان سياستمدار نيست. همانطور كه در برخي
متون فقهي،
حقوقي و مذهبي نيز
كاربرد كلمه
ی رجل به معناي نوع انسان است. اگر چه از نظر
قانوني حق
تفسير قانون
اساسي مربوط به شوراي
نگهبان است، اينجانب اميدوارم و تلاش خواهم كرد با كمك
حقوقدانان
و فقهاي
فراواني كه نظر آنها مانند اينجانب است در جهت تعديل تفسير شوراي
نگهبان
گام برداريم.
در ضمن لازم می
دانم به یک نکته دیگر نیز اشاره نمایم.
من
معتقدم
در مورد اصلاح باورها نسبت به توانمندی
های زنان ما نیاز به یک
فعالیت
گسترده فرهنگی
داریم که فکر می
کنم در
این مورد
زنان باید پیشگام باشند .آیا شما تاکنون به این
موضوع فکر
کرده اید
که
علیرغم وجود صدها
بانوی
شایسته در
میان
کاندیداهای نمایندگی
مجلس چرا در هیچیک از دوره های مجلس
تعداد بانوان
نماینده
هیچگاه حتی
به ده درصد
مجموع نمایندگان نرسیده است؟ در حالیکه
یقین دارم بسیاری از
بانوان
کاندیدا دارای
صلاحیتهای فراوان علمی ، سیاسی و
فرهنگی
هستند.
«احمدرضا احمدپور:
آقای
کروبی
عزیز، همانطور که خود
بهتر
میدانید:
اولاً،
تعداد زنان
ثبت نام شده
در هر دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در
سراسر کشور
تغریبا همان
ده درصد
است که
ب
گفته
شما وارد مجلس هم شده اند . بعبارتی باید نسبت ورودی خانم
ها
به نسبت در صد
نامزدی زنان در
انتخابات گذشته توجه داشت،
و نه صرفاً درصد ورودی
ها
را ! ثانیاً،
رقابت در
انتخابات به این
معنا نیست که هر کس زن بود باید رأی بیاورد بلکه باید با
توجه
به شایستگی افراد، چه
زن و
چه مرد، به آن فرد که شایسته تر است رأی
داد و
چه بسا
زنانی که شایسته بودند ولی
به هر دلیلی یا نتوانستند
ثبت نام کنند و یا از فیلتر شورای
نگهبان نتوانستند بگذرند
و،
در
معرفی خود به جامعه، شرایط
و امکانات مساوی
با
مردان
را نداشته اند . ثالثاً،
این که
بیشتر
از ده درصد
زنان
نتوانستند
وارد مجلس شوند دلیل بر این نمی شود تا زنان را از حق نامزد شدن و حق
انتخاب
شدن برای ریاست جمهوری محروم کنند.
رابعاً، همانطور که خود گفته ایدکه
"من معتقدم در مورد اصلاح باورها نسبت به توانمندی های زنان ما نیاز
به یک فعالیت گسترده فرهنگی داریم..."،
جامعه
ی زنان ما
نیازمند همتی والا برای ایجاد مساوات و
اجرای عدالت
در وضع قوانین و توزیع قدرت و
امکانات در
حق
نها
است نه محرومیت بیشتر بخاطر
اینکه درصد
کمی از آنان وارد مجلس شده است؛ در صورتیکه اگر شرایط برابر
باشد قطعاً زنان توانمندی
های منحصر بفردی از خود بروز خواهند داد.
به امید نهادینه شدن جامعه
دموکراسی و
اجرای کامل حقوق بشر.»
احمدپور مسلمانی معتقد است، از شاگردان و علاقمندان آيت الله منتظری،
از طرفداران اصلاح طلب زمان آقای خاتمی، و بالاخره از فعالین جنبش سبز
. اما، به باور من، و آن گونه که از نوشته های او بر می آيد، برای او
انسان بودن و ایرانی بودنش فراتر از هر چیزی است. و اين را به راحتی می
شود از نگاه امروزی اش به مذهب، مليت، ایرانیت، حقوق بشر، دموکراسی و
حتی سکولاريسم دریافت؛ چیزی که در کمتر معممی می توان یافت. او در
مقدمه يکی از مقالاتش در مورد سکولاریسم نوشته است:
«جامعه
ی بشر امروزی که، در کشاکش بحران های ناقض حقوق انسانی ِ بر آمده از
عملکرد حاکمان، به ستوه آمده است، برای برون رفت خویش از بحران های پیش
رو به دنبال راه چاره می گردد. یکی از مباحث جدی بشر امروزی برای
جایگزین نظام ها و رژیم های نافی آزادی و امنیت، نظام سکولار یا
«سکولاریسم» است. اما سکولاریسم برای معرفی حقیقت خود، بخصوص در جوامع
جهان سوم، هنوز راه درازی در پیش دارد. سکولاریسم هم فلسفه وجودی و
تاریخی دارد و هم ضرورت و شرطی ضروری برای آنانکه که به یک نظام
دموکراسی کامل، همیشگی و نجات بخش می اندیشند.
جامعهی
ایرانی
از جمله جوامعی است که به آن می اندیشد. احساس نیاز به چنین نظامی
بعنوان نظام جایگزین در بخشی از جامعه ایرانی، روز بروز از اهمیت
بیشتری بر
خوردار می شود. یکی از کسانیکه در این مبحث صاحب نظر و سخت کوش است
ایرانی
مقیم آمریکا آقای
اسماعیل نوری
علا ست.در همین رابطه ایشان با راه اندازی سایتی الکترونیک بنام
"سکولاریسم
نو" بطور اختصاصی به این مقوله پرداخته و چندین مقاله پیرامون
سکولاریسم
تاکنون منتشر کرده است. اخیراً وی مقاله ای بنام "سکولار بودن، همچون
پيش شرط مدرن بودن" منتشر کرده که مورد توجه و مطالعه ی نویسنده این
نقد نیز قرار گرفته و به بررسی این مقاله و ارائه ی نظر خویش پیرامون
آن پرداخته است. در این مقاله نوری علا سعی نموده است تا با بر شمردن
برداشت های غلط و پیچيده از سکولاریسم به مفهومی ساده از آن دست یازد.
صاحب این یادداشت و نقد اگر چه در این خصوص بصورت ریشه ای و مبنایی با
وی اختلاف ندارد اما برای پیشبرد، گسترش و دامن زدن به دموکراسی خواهی
در کشور، لازم دانسته پیرامون برداشت ایشان از "سکولاریسم نو"، با
بهانه قرار دادن و بررسی مقاله وی، به گسترش چنین مباحثی یاری
رساند...»
احمدپور را در آستانه ی نوروز 89 دستگیر و بلافاصله
توسط شعبه
ی دوم دادگاه ویژه
ی روحانیت به یکسال
زندان و خلع لباس روحانیت
محکوم
شد. از سوی اين دادگاه یکسال زندانی شدن او به خاطر فعالیت
های تبلیغی علیه
نظام و
نشر اکاذیب
اعلام شده بود و خلع لباس او به خاطر مخالف بودن با شئونات اين لباس ـ
که حتماً از نظر اين دادگاه پوشیدن لباس طلبگی به معنای سرسپردگی کامل
به ولايت فقیه، و اقدام مجدانه علیه هر نوع حق طلبی و آزادی خواهی و
ایران دوستی است!
خانه سازمانی او را ـ که نه خانه ای دارد و نه ثروتی ـ از او گرفتند و
معلوم نيست که خانواده اش اکنون در کجا زندگی می کنند. او را به کشتن
بچه هایش تهديد کردند. او در يکی از نوشته هایش از تهديدهای هراس
انگیری که از سوی حکومت شده و به خوراندن نفت به پسرش «ارشیا» اشاره می
کند:
«در بازجویی، روزی اشاره ای کردند به اتفاقی که برای پسر شیر خواره ام،
ارشیا جان، افتاد (زمانی که من در بازداشت بودم نمی دانم چگونه ارشیا
نفت خورده بود که دو روز در بیمارستان کودکان قم بستری شد) و اینکه این
اتفاقات از عواقب کارهای من است و اینکه ادامه هم خواهد داشت!!! و
مواردی پیرامون خانواده و بچه ها و دخترانم که سر فرصت در یک پست
جداگانه خواهم نوشت. هم توی بازجویی و هم طی
مراحل بررسی پرونده ام در دادیاری شعبه چهار دادسرای ویژه روحانیت،
چقدر برایم
ملموس شد که برای آقایان چقدر هدف وسیله را توجیه می کند و چقدر بر
تعجبم
می افزود و چقدر از اندیشه و موضع خودم خوشحال می شدم و چقدر به
“اخلاقی
بودن” و “درست بودن اندیشه ها و اعتقادات و روش های زندگی” خودم افتخار
می
کردم.
به هر
حال، من همه ی این فشارها و فشارهای بعدی و احتمالاً زندانی شدنم را به
فال نیک
می گیرم و خیلی خوشحالم که زندگی سالمی داشتم و هیچ اندوخته ای از بیت
المال ندارم و نزد خدای خویش و در آینده رو سفید در نزد مردم خواهم
بود و
اینکه بخاطر “در کنار مردم بودن” و “برای مردم بودن” و بخاطر اندیشه
هایم
تحت فشار قرار می گیرم و در سلول انفرادی حبس شدم ..»
اکنون، همانگونه که همسر احمد پور اعلام کرده، او در زندان وضعيت بدی
داشته و، بدون تردید، نياز به حمايت سازمان های حقوق بشری، و کوشندگان
حقوق بشر دارد.
همانطور که در بالا گفتم، وبلاگ اصلی
پژواک خاموش
به دست زندانبان هایش هک شده و اکنون
وبلاگ ناقصی، که گفته می شود به
دست اصلاح طلب های مذهبی در خارج، با شکل و شمايلی تازه و حذف بسیاری
از مطالب، از جمله مطالب مریوط به میراث فرهنگی، و مطالبی انتخاب شده
از سوی آن ها، به جایش نشسته است. اما پژواک صدای احمدپور و احمدپورها،
اين شخصیت های مذهبی که به جای این که به حکومت و استبداد مذهبی و
بیدادگران بچسبند کنار مردم ایستاده اند، با اين که تعدادشان کم است،
خاموش نمی شود چرا که اصولاً پژواک انساندوستی و آزادی خواهی هرگز
خاموشی پذير نيست. مهم نيست که این افراد مذهبی هستند، يا لامذهب، و
اعتقادات سياسی شان با من و شما می خواند يا نه، اما مهم اين است که ما
همه در يک امر با هم همصدا هستيم و آن باور به آزادی و دموکراسی و
اجرای کامل حقوق بشر در سرزمين مان ایران است.
تکه ای از یکی از نوشته های احمدپور را که قبل از زندانی شدنش نوشته،
با هم بخوانیم:
«پژواک خاموش شرح حال صداي خاموش من و توست. علم دروغ می گويد!
هميشه تنها این صدا نیست که پژواک دارد که گاهی پژواک خاموش و سکوت،
صدا دار تر از هر صدایی است. سکوت، صدا را می شکند اگر صدای آن را
بشنويم!
پژواک خاموش خود صدايی بس بلند است و شکننده تر؛ نه شکننده های توی
کتاب ها بلکه صدايي که می شکند و خود شکسته نمی شود. دريابيم، دريابيم،
پژواک بلند ملتی را که هيچ صدايی ندارد، اما پژواک خاموش آن عالمگير
است.
هشدار
که نگذاريم همه ی صداها خاموش شود، صداهای خاموش را بشنويم که اگر گوش
شنوايی نداشته باشيم، روزی حاصل جمع پژواک های خاموش پرده گوش را پاره
خواهد کرد
.در
انتظار باشيم تا امواج پژواک خاموش
را دريابيم تا ثابت شود هيچ وقت سکوت، خاموشی نيست؛ که خود امواجی است
مواج كه امتداد آن تا بينهايت گيرنده ها را فرا خواهد گرفت
.به
اميد فردا، شما هم مرا ياری کنيد تا پژواک خاموش انسانیت و ایرانیت،
خاموش
تر شود!»
بیستم جولای 2010
|