ما را به دم پير نگه نتوان داشت
در خانه دلگير نگه نتوان داشت
آن را که سر زلف چو زنجير بود
در خانه به زنجير نگه نتوان داشت
با آرايش کردن تبعيض زشتی آن را نپوشانيم
اين عکس را می بينيد؟ می گويند برخی از زن های ايرانی اخيرا برای اين
که بتوانند مو داشته باشند و به جبران موهايي که زير روسری و چادر
پنهان است و برای فرار از خطر «توسری»، اين شيوه را به کار می
برند، يعنی اول روسری می پوشند و بعد يک کلاه گيس پرمو می گذارند روی
آن.
قبلا هم شنيده بودم که برخی به سبک قهرمان فيلم آقای مخملباف موها را
از ته می تراشند که اشعه ی آن گريبان آقایان مسلمان مؤمن را نگيرد.
بعضی ها اين نوع کارها را نوعی مبارزه با حجاب اجباری می دانند. حتی
گاهی می شنويم که می گويند موهايي را که زن ها رنگ می زنند و به شکل پر
طاووس از روسری بيرون می گذارند نوعی مبارزه است. من اما اين نوع کارها
را «خنک شدن دل» می دانم اما آنها را مبارزه ای اساسی و کارساز نمی
خوانم.
بدی و زشتی حجاب اجباری در اين نيست که کسی چادر بپوشد يا روسری سر کند
يا روسری اش چقدر از موهايش را نشان دهد يا ندهد. بدی اين مساله در
تبعيضی است که بين زن و مرد گذاشته شده است. يعنی، اينکه بگويند که
«موی زن ها بايد پوشيده باشد و موی مردها نه» همين نشاندهنده ی تبعيض
جنسيتی است. حالا اگر جمهوری اسلامی می آمد و می گفت که همه ی زن ها
بايد يک گل کنار گيسوهاشان بگذارند، و اين عمل را برای زن ها اجباری می
کرد باز هم بين زن و مرد تبعيض قايل شده بود. در واقع، بايد با تبعيض
مبارزه کرد و با «زيباتر کردن ظاهری تبعيض» ـ چه به صورت گل و گيله زدن
به روسری و چادر، چه به صورت موی مصنوعي گذاشتن، چه به صورت مدهای عجيب
و غريب ـ نگذاشت که تبعيض نهادينه شود.
جالب است که در اوج حکومت هيتلر در آلمان، وقتی که دستور دادند يهودی
ها بايد روبانی به بازويشان ببندند، برخی از کسانی هم که با هيتلر
مبارزه می کردند بر بازويشان روبانی بستند. به اين معنا که وقتی
ديگرانی را از جامعه حذف می کنيد ما هم کنار آن ها می ايستيم. و جالب
است که بيشتر اين افراد روشنفکران لاييک و يا سوسياليست هايي بودند که
اعتقادات مذهبی نداشتند اما از اين تبعيض که کسانی را به دليل مذهب شان
از جامعه جدا می کرد به شدت برآشفته بودند. درست مثل اين که اکنون، در
تظاهرات مربوط به برابری حقوق زن ها، مردها هم يک تکه پارچه روی سرشان
بيندازند. (که واقعا اگر اين کار را بکنند چه همدردی و اعتراضی زيبا و
به جا خواهد بود).
من فکر می کنم که اگر با حجاب اجباری، که نشانه ی مسلم تبعيض بين زن و
مرد است، مبارزه ای اصولی نشود و به اين تن داده شود که چنين تبعيضی
شکلی قابل تحمل پيدا کند، هرگز زشتی و کراهت «تبعيض» و نه «چادر و
روسری» درک نخواهد شد.
در واقع، اگر جمهوری اسلامی اين همه نمايشگاه های مد لباس اسلامی راه
می اندازد و پول خرج می کند تا حتی اين مثلا مد را به کشورهای ديگر هم
بفرستد دليلش فقط نيت جا انداختن حجاب به هر قيمتی است. در نتيجه،
همانطور که اکنون زن های پيشروی جامعه ی ايران عمل می کنند، بهتر است
با مساله حجاب اجباری به عنوان يک تبعيض آشکار و مسلم برخورد کرد و
کليت آن را زير پرسش برد.
مگسان
دور شيرينی؟!
اگر پول نفت، اين ثروت بيکران و بی زبان سرزمين مان، نان نمی شود تا به
شکم انبوه مردمان فرو افتاده در زير خط فقر برود، اگر صرف حقوق کارگران
و معلمينی نمی شود که ماه هاست بدون دستمزد مانده اند، و اگر خرج
آبادانی و رفاه و آسايش همگانی نمی شود، اين امر دلايل بسياری دارد که
تقريبا همه ی ما کم و بيش با آنها آشنایيم. مثلاً می شود به پرداخت های
ريز و درشتی اشاره کرد که به کشورها و سازمان هايي می شود که می توانند
حافظ منافع حکومت موجود باشند. بعضی ها هم معتقدند «اينها مردم را
گرسنه نگاه می دارند تا هوای آزادی نکنند».
اما يکی از موارد مسلم هزينه شدن اين پول ها خرجی است که حکومت اسلامی
برای تبليغ آنچه هایی می کند که خود آن را «ارزش» می خواند و عمده ترين
آن تبليغات برای حجاب است. روزانه مبالغ کلانی برای برگزاری سمينارهای
حجاب، جشنواره های حجاب، شوهای مد لباس با حجاب اسلامی، خرج می شود و
در کنار آن بايد از کتاب و سايت و پوستر و مقالاتی نام برد که به نام
های مختلف تهيه شده و در اکثر کشورهای دنيا و البته بيشتر در ترکيه و
خاورميانه و کشورهای تازه استقلال يافته از روسيه، منتشر می شود. و اگر
بيشتر سمينارها برای تحليل مذهبی حجاب است، بيشتر جشنواره ها ـ و به
خصوص شوهای مد و سايت ها و پوسترها ـ برای آن است که به زن ها
بقبولانند که حجاب به نفع خود آن هاست؛ بخصوص با بی اهميت نشان دادن
ذهنيت و نيت پشت اين کارها و مهم جلوه دادن نقش حجاب در بالا بردن
تأثير زنانگی. مثلاً می خوانيم : «حجاب زن را زيباتر می کند» يا «مردها
زن های با حجاب را بيشتر می پسندند» و از اين قبيل.
در داخل ايران، مطابق گزارش هاي موجود، هر کدام از ادارات و مؤسسات
دولتی و غير دولتی (و البته وابسته) بودجه های تبليغاتی زيادی دارند و
مرتباً در تجليل و تعريف حجاب پوستر پخش می کنند ـ که البته چون اين
تبليغات خطاب به زن های خودی است بسياری شان با تهديد توسری و تنبيه
شوهر و آويزان شدن به سيخ و ميخ جهنم و غيره همراه است، و آن هايي هم
که زبانی ظاهراً نرم دارند گاه به جوک و مسخرگی بيشتر شبيه می شوند. در
واقع، از بس پوستر ساخته اند، گاه مشکل سوژه ی نو پيدا می کنند و به
ناچار پوسترها و شعارهايي می سازند که نه تنها به نفع حجاب نيست بلکه
به زيان آقايان طرفدار حجاب هم هست.
از تازه ترين پوسترهايي که برايم رسيده پوستری است که زن را با آبنات و
شکلات يکی دانسته و می گويد اگر حجاب داشته باشی مثل شکلات بسته بندی
شده در امن و امانی اما اگر نداشته باشی مگس ها دور و برت پرواز می
کنند. اگر اين تشبيه «زن = شکلات و شيرینی» را بپذيريم ناچاريم مگس را
هم وجه تشبيه آقايان بدانيم. آنوقت می بينيم که، به استناد اين پوستر،
آقايان طرفدار حجاب خودشان را در حد مگس می دانند که تا شکلات بدون
بسته بندی می بييند به آن حمله می کنند. آيا حق زنان نيست که به اين
آقايان بگويند: « بهتر نيست که، به جای زندانی کردن ما در بسته بندی،
سفارش مقداری امشی برای خودتان بدهيد؟»
سياستمدارانی که به مردم حساب پس می دهند
چند ماه ديگر، يعنی از ژانويه 2009 ببعد، يک زن بر مسند سفارت کشور
سوييس در ايران خواهد نشست تا هم کشور سوییس را در ايران نمايندگی کند
و هم حافظ منافع ايالات متحده آمريکا باشد. به اين ترتيب، خانم «لئو
آگوستی»
اولين زن سياستمدار مهمی خواهد بود که در ايران بکار ديپلوماتيک می
پردازد.
برخی معتقدند که اين انتصاب برای جمهوری اسلامی فرصت خوبی را پيش می
آورد تا نشان دهد که چگونه يک زن سياستمدار خارجی را هم به داشتن حجاب
مجبور می کند. و عده ای هم انتخاب يک زن به سفارت در کشوری چون ايران
را دهن کجی به زن ستيزی حکومت اسلامی می دانند. با اين حال رسانه های
سوييسی، روشنفکران، و برخی از سياستمداران آن کشور از اين انتصاب اصلاً
خوشحال نيستند. دليل آن ها هم درست همين وجود حجاب اجباری است که اين
خانم سفير به ناچار بايد آن را در ايران رعايت کند. آنها اين عمل را
نشانه ی تسليم شدن به فشارهای يک حکومت مذهبی دانسته اند. خود اين خانم
اما گفته است که: «من فقط از روی اجبار قانونی در ايران روسری سر خواهم
کرد». يعنی که هيچ علاقه ای به اين کار ندارم. او ضمنا گفته است که يکی
از ماموريت هايش نشان دادن اين نکته است که دموکراسی در کشورش چگونه
کار می کند و اين که سوييس نمی تواند درباره ی مساله ی حقوق بشر سکوت
کند و مواردی چون شلاق زدن و اعدام کودکان را نديده بگيرد.
از آنجايي که اخيرا قراردادهای تجاری متعددی بين ايران و سوييس بسته
شده که مهمترين آنها فروش گاز به سوييس است، سياستمداران سوييس سعی
دارند که حداقل به مردم خودشان که از روابط تجاری با حکومتی که در صدر
نقض کنندگان حقوق بشر نشسته ، راضی نيستند بگويند: «خيالتان راحت باشد
که ما به خاطر تجارت حقوق بشر را نديده نخواهيم گرفت»، و از اين طريق
بتوانند در فردای انتخاب های آينده از مردم رأی بگيرند.
خوش به حال آن مردمانی که سياستمداران شان بايد به آن ها حساب پس دهند.
جايزه «عدالت» برای مردهای حکومتی
تازگی ها، پس از به مجلس رفتن لايحه ی چند زنی، خوانندگان صفحه ی «از
نگاه يک زن» مرتب از ايران برايم نام و عکس و مشخصات مردهای چند زنه ی
مسئولان حاکميت جمهوری اسلامی را می فرستند، با سند و مدرک. يکی هم به
همراه ارسال عکس برخی از اين آقايان پيشنهاد کرده است که: «بهتر است
عکس اين مردها را برای عبرت سايرين منتشر کنيد». البته ايشان ننوشته
اند که از انتشار عکس اين آقايان چه نوع عبرتی می توان گرفت. اما من
فکر می کنم اتفاقاً جمهوری اسلامی خودش بايد عکس اين مردها را در
پوسترها و در کوچه و خيابان ها بزند و زيرش بنويسد مردهای عادل. زيرا،
آن گونه که در قوانين اسلامی آمده، تنها مردهايي می توانند چند زن
بگيرند که عدالت را بين زن هايشان برقرار کنند. و حتما اين مردها عادل
هستند که می توانند حرمسرا داشته باشند. بعد هم بد نيست جايزه ای،
چيزی، بابت عدالت بهشان بدهند.
فعلا از مردهايي که به طور مستند و قطعی در ليست جايزه بگيرهای «عدالت»
ثبت نام کرده اند می توان، علاوه بر آقای شاهرودی، رئيس قوهء قضائيه
(که تعجبی ندارد اگر عادل باشد چون اهل قضاوت و داد است)، لاريجانی،
رئيس مجلس شورای اسلامی، محمد کريم عابدی، نماينده فردوس، حاج سلمان
خدادادی نماينده بناب، حاجی محمد موحد نماينده بهبهان، و عباسعلی نورا
نماينده زابل در ليست مردان عادل جمهوری اسلامی قرار دارند.
البته برخی از آن ها هم ـ مثل حاج سلمان خدادادی ـ با وجود داشتن چند
زن، چنان عادل است که گويا در اتاق کارش به دختر جوانی حمله کرده و
اکنون يکی از خانم های نماينده ی مجلس اسلامی دنبال پرونده ی شکايت آن
دختر از خدا بی خبری است که حاضر نشده به حرمسرای اين مرد عادل
بپيوندد.
زخم زدن بر خويش
اگر ضرورت قافيه در ميان نبوده باشد، فکر می کنم شعار «بی شوهری در
ايران / خيانت است به قرآن» می تواند حرف درستی هم باشد. چرا که در
کشورهای ديگر، و به خصوص کشورهای متمدن، بی شوهری نه تنها خيانت به هيچ
چيز و هيچ کسی نيست بلکه زن های زيادی هستند که دلشان نمی خواهد ازدواج
کنند يا هنوز مردی را که بخواهند با او ازدواج کنند پيدا نکرده اند و
يا اصلاً ترحيج می دهند با مردی که انتخاب کرده اند بدون ازدواج زندگی
کنند. در نتيجه، می شود گفت که اين شعار برای حکومت اسلامی شعار بجا و
برآمده از متن «ارزش ها!» است.
در واقع فقط اين کشورهای غربی و غربزده ی بی خبر از اسلام اند که در
آنها ازدواج کردن و ازدواج نکردن اشخاص ربطی به کسی ندارد و زنان
ازدواج نکرده هيچ کدام نه تنها خائن شناخته نمی شوند بلکه ـ بدون توجه
به بی شوهری يا شوهرداری ـ تنها بر اساس شايستگی شان مورد احترام هم
هستند.
اما در ايران و طبق قوانين مذهبی (که می گويند از قران آمده) زن های
شوهر دار بايد برای هر قدم و هر نفس شان از شوهر اجازه بگيرند و صبر و
وفاداری و نجابت و هزار بدبختی را بايد تحمل کنند و نيز بايد تا می
توانند گريه کنند (که گريه ثواب دارد) و تا می توانند درد بکشند (که
اجر اخروی دارد). در مقابل چنين زنی، آنکه استقلال رایی دارد و زير بار
اين همه مصيبت کشی نمی رود دارد به ارزش های موجود در تفکر آقايان
خيانت می کند.
در عين حال به من نگوييد که پس چرا اين پلاکارد ها را زن ها به دست
گرفته اند؟ مگر فکر می کنيد در زمان برده داری همه ی برده ها می
فهميدند که چه به روزشان می آيد؟
|