صفحه اول
آزادی مذهب در فرهنگ ایرانی
*
شکوه میرزادگی
از آنجایی که افراد برداشت های متفاوتی از مفاهیم دارند یعنی در
مورد هر مفهوم انتزاعی هر شخصی تعریفی را انتخاب می کند که با دید
و نگاه او خوانایی داشته باشد، اجاره می خواهم که قبل از هر چیز
انتخاب خودم را از تعریف فرهنگ بیان کنم. این تعریف در بیشتر جوامع
امروزی کم و بیش شبیه به هم هستند:
«فرهنگ مجموعه ی در هم پيچيده ای از دانش ها، باورها، مذاهب، هنرها
و ادبیات، عادت ها، جشن ها و آیین ها، زبان ها و حتی قوانین شناخته
می شود. آمریکایی ها میراث فرهنگی را هم به آن اضافه کرده اند».
طبیعی است که هر جامعه ای می تواند فرهنگ متفاوتی داشته باشد. اما
اجزاء همه ی آنها در قالب و چارچوب همین عناوین جای دارند.
فرهنگ، علاوه بر این که وسیله ای مشترک برای تنظيم زندگی افراد یک
جامعه می باشد، یک «قانون قوی و پنهانی» است که، بدون پلیس و مامور
و زندان، کارایی حیرت انگیزی در شکل دادن به شیوه ی زندگی مردمان
یک جامعه دارد.
اگر چه هر کدام از اجزای مجموعه ای که تشکیل دهنده ی فرهنگ یک
جامعه اند کم و بیش مهم هستند، یعنی نقشی خاص را در همان قانون
پنهانی دارند اما تنها يک جزء از فرهنگ یک کشور یا ملت هستند.
یعنی ما نمی توانیم، مثلاً، یک جشن بزرگ ملی را به تنهایی کل فرهنگ
یک کشور بنامیم. یا یک مذهب یا سنت را ـ حتی اگر در آن کشور رسميت
داشته و اکثریت مردم نيز به آن باور داشته باشند.
فرهنگ همچون موجود زنده ای است با اندام های متفاوت. یکی مغز است
و یکی قلب، یکی دست است و یکی چشم؛ و اگرچه عملکرد هر يک اين اندام
ها با ديگران متفاوت است اما همه شان کم و بیش مهم هستند. ممکن است
برخی از اندام های موجود زنده بر اثر گذر زمان و یا حوادثی تغییر
شکل دهند ـ مثل دم و شاخی که انسان ها در گذر زمان از دست شان داده
اند ـ اما اگر این اجزا با پیشرفت های انسان و خط تکامل او خوانایی
داشته باشند قوی تر و ماندگارتر می شوند. و چنین است که برخی از
اجزای یک فرهنگ هزاران سال ماندگار می مانند و برخی نيز به دست
فراموشی سپرده می شونذ.
جامعه ی ما ایرانی ها نيز، همچون دیگر جوامع بشری، صاحب
فرهنگی است که به آن فرهنگ ایرانی می گویند. طبیعی است که فرهنگ هر
جامعه ای شناسنامه و هویت آن جامعه است. و فرهنگ ایرانی هم هویت ما
می باشد. اين پايداری چنان است که هنوز، پس از سی و هفت سال که
واژه ی اسلامی را به نام کشور ما چسبانده اند و سران حکومتی نيز
مرتباً تاکید می کنند که «ما، بیش از آن که ایرانی باشیم مسلمان
هستیم» اما وقتی خودشان هم وارد هر مرزی می شوند، و از آن ها هویت
و شناسنامه شان را می خواهند، ناچارند بگویند که ایرانی هستند!
یعنی نمی توانند بگویند من از اهالی جمهوری اسلامی بحساب می آيم.
در عين حال، ما در جهانی فرهنگی زندگی می کنيم که با وجود چند صد
سال که کوشیده اند تا ما را تک مذهبی کنند، هنوز و همچنان نبض مان
با خواست آزادی مذهب می زند هم اکنون نيز، پس از سی و هفت سال تسلط
حکومتی مذهبی بر ایران، و با همه ی تلاش هایی که در راستای تک
مذهبی کردن جامعه داشته، اين حکومت نتوانسته ضربان اين نبض را
متوقف کند و همان قانون قوی پنهان فرهنگی ما در مورد آزادی مذهب
نيز همچنان به کار خود ادامه می دهد.
در این جا تعریف من از «آزادی مذهب» دقیقاً مطابق با
همان نکته ای است که در ماده ی نوزده اعلامیه حقوق بشر آمده است:
«حق داشتن آزادی هر باور و عقیده ای بدون ترس و نگرانی از ابراز
آن».
به باور من، آزادی مذهب، به معنای برسميت شناختن چند
مذهبی، در ژن تاریخی ما وجود دارد. در این واقعيت که چند مذهبی در
ایران باستان وجود داشته تردیدی نیست. علاوه بر این که اداره ی یک
امپراتوری بزرگ با کشورهای متعدد در نقاط مختلف جهان نمی توانسته
بدون پذيرش رنگارنگی مذاهب و زبان ها و فرهنگ های متفاوت میسر
باشد، وجود برخی از اسناد تاریخی، از جمله منشور کورش بزرگ، نشان
می دهد که فرهنگ چند مذهبی و حتی چند خدایی در ایران وجود داشته
است. البته و طبعاً منشور کورش امری نیست که فقط به فکر کوروش
رسیده باشد. یعنی چنین تفکری باید در سرزمینی ابتدا جا افتاده باشد
تا به صورت فرمانی از سوی رهبر سیاسی آن جامعه مطرح شود. به نظر
من مورد دیگری که به روشنی فضای آزادی مذهب را در ایران باستان
نشان می دهد با جزء دیگری از فرهنگ ایرانی ما به نام «خرد» پيوند
دارد که به علم و دانش مربوط می شود. در اين مورد حتی زرتشت،
کسانی را که خرد نداشته باشند و يا گمراهان را از خرد بهره مند
نکنند، در ردیف گناهکاران می داند.
در عین حال، وجود دانشگاهی چون جندی شاپور، حتی در دوره
ای که آن را از نظر آزادی مذاهب بدترین زمان باستان می دانند نشان
می دهد که در آن عهد نيز آزادی عقیده و باور اهمیت زیادی داشته
است. جندی شاپور دانشگاهی بود که دانشجویان از کشورهای مختلف به
آنجا می آمدند، و پناهگاه اساتیدی بود که در کشور خودشان اجازه ی
پژوهش های فلسفی یا علمی را نداشتند. البته اسنادی هست که در زمان
هایی از دوران چند صدساله ی ساسانیان اتحاد دین و دولت هم وجود
داشته و حتی خشونت هایی نيز از سوی آن ها نسبت به باورمندان مذاهب
دیگری انجام می شده؛ اما در بیشتر دوران ساسانیان نیز فرهنگ غالب
همچنان فرهنگ چند مذهبی بوده است.
اما اگر بخواهم بگویم که آزادی مذهب در فرهنگ ایرانی تا اکنون نيز
همچنان چون جزیی زنده و فعال حضور و وجود دارد لازم است تا از
اجزای دیگر فرهنگ مان ـ مثلاً از جشن های ایرانی ـ مدد بخواهم.
بیشترین جشن های ایرانی ما به آن بخش از فرهنگ مان تعلق دارند که
عمری چند هزار ساله داشته و می بينيم که، با وجود همه ی فشارها و
سرکوب های متعصبین مذهبی در طول چند صد سال پس از تسلط اسلام در
ایران همچنان زنده و جوان حضور دارند.
یکی از دلایل ماندگاری این جشن ها بی تبعیض بودن» آن هاست، در این
جشن ها تبعیض جنسیتی، یا تبعیض قومی، يا تبعیض زبانی و يا تبعیض
مذهبی وجود ندارد. نگاه کنید به همین دوران ما که طی آن حاکمان
اسلامی بیشترین برخوردها را با جشن های نوروزی داشته و انواع کارها
را برای حذف یا بی رنگ کردن آن انجام داده اند. اما می بينيم که هر
سال بیش از سال قبل وقتی بوی بهار در فضا می پیچد، مردم با هر
جنسیت و زبان و فرهنگ و مذهب و مرام و عقیده ای برای تدارک مراسم
این جشن آماده می شوند. يا، در لحظه ی تحويل سال ایرانیان در سراسر
دنیا، فقیر و غنی، زن و مرد، دیندار و بی دین کنار سفره یا میز
نوروزی می نشینند و با شام نوروزی یکی آب می نوشد، و ديگری شراب.
نيز می بينيم که نوروز، به پشتوانه ی فرهنگ ایرانی ـ این قانون
پنهان قدرتمند بی پلیس و زندان و زور، چگونه در جان و اندیشه
میلیون ها تن کار می کند.
من امسال خیام را سر میز هفت سینم گذاشتم چون «بنیاد میراث
پاسارگاد» امسال را سال خیام اعلام کرده است. و فکر می کنم که
عصاره ی فرهنگ ما در ارتباط با مذهب از این گفته ی خیام سر بر می
کشد که:
می
خوردن و شاد بودن آیین من است
فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است
معنای اين سخن آن است که تو کاری به کار مذهب و لامذهبی دیگران
نداشته باشی، و در عین حال بتوانی اعلام کنی که آیین تو چیست، حتی
اگر چون خیام می خوردن و شاد بودن آیین تو باشد.
این فرهنگ، که نمونه اش در شعر خیام و گفته های برخی دیگر از
بزرگان ادبیات و فرهنگ سرزمین مان به روشنی دیده می شود، سبب شده
که با وجود سياست های حکومت قاهری که سعی دارد حتی جشن های ایرانی
ما را تبدیل به جشن های مذهبی کنند. اکثریت نزدیک به تمامی مردمان
ایران این جشن ها را به شیوه ای می گیرند که نشانی از مُهر یک مذهب
خاص بر آن نیست. ایرانی های یهودی، یا مسیحی و یا بهایی و مسلمان،
از شیعیان گرفته تا اهل تسنن بی توچه به اولتیماتوم ها و بهانه
جویی های حکومتی از روی آتش می پرند، و هفت سین می چینند و به
سیزده به در می روند. و همین طور است در یلدا و مهرگان و غیره...
این ها همه نشان می دهند که در فرهنگ ما پديده ای به نام تک مذهبی
جای چندانی ندارد اما، در مقابل، باور به آزادی مذهب همچنان حضور
دارد. شاید برای همین است که پس از سی و هفت سالی که به طور
سیستماتیک انواع فشارها و زورگویی ها بر مردمان ما روا داشته شده
است و انواع قوانین ریز و درشت در جهت از میان بردن ذهینت چند
مذهبی یا آزادی مذهب ساخته و اجرا شده، اين عمليات هنوز نتوانسته
اند ذهن مردمان را از این بخش از آزادی خواهی خالی کنند. در واقع
تأخیر فرهنگی در این جا خوشبختانه برای ما مفید بوده است.
این روزها هر زنی که یک تار مویش را از حجابی اجباری اش بیرون می
گذارد و یا حتی با خودش زمزمه می کند که آزادی پوشش حق من است، هر
زنی که می گوید: «حق من نیست که قیم فرزندم نباشم»، یا «برابری
حقوق اجتماعی حق من است» یا «حق من است که از آموزشی یکسان بهره
مند شوم» و بسیاری ديگر از خواست های این گونه حقوق که همه می
دانیم، يقيناً به آزادی مذهب باور دارد، چرا که حکومت اسلامی این
آزادی ها و خواست ها را از زنان گرفته است. یا هر مردی که در عين
آزاد شدن چند همسری در ايران حاضر نیست از این حق قرون وسطایی
استفاده کند، یا هر جوانی که حاضر نیست بر اساس صیغه رابطه ای
برقرار کند و آزادی روابط دختر و پسر را یک حق حقوق بشری می داند،
يقيناً به آزادی مذهب باور دارد، زیرا حکومت اسلامی با قوانین
مذهبی خود این اختيارات ها را به او داده یا از او گرفته است.
اما، در عین حال، همین تناقض بین فرهنگ و قوانین موجود در سرزمین
ما مشکلات و بحران هایی را هم بوجود آورده است. ما از یک سو حکومتی
مذهبی داریم که همه ی مذاهب ديگر نفی يا محدود می کند و، از سویی
ديگر، فرهنگی داریم که با همه ی مذاهب و باور ها و اعتقادات مذهبی
و غیر مذهبی سر سازگاری دارد.
نتجه ی این تناقض در بیشتر رفتارهای اجتماعی ما به چشم می خورد، به
طوری که وقتی یک توریست، فرضاً، به عربستان سعودی می رود همه ی
روابط را یکدست می بیند. چرا که در یک کشور کاملاً اسلامی عادات و
رسم ها همه با هم خوانایی دارند؛ اما توریستی که به ایران، و به
ويژه شهرهای بزرگ، می رود متوجه تضادهایی می شود که گاه بیمارگونه
به نظر می آیند.
البته این تضاد و تناقض را ما هزار و چهارصد سال است که داشته ایم
اما، به نظر من، در شرایط کنونی، به خاطر ارتباط رسانه ای جهانی و
به خاطر طعم تلخ حکومتی مذهبی، وزن خیامی ها بیشتر شده است و، در
واقع، خواست فارغ بودن از کفر و دین، و داشتن زندگی طبیعی ِ «هر کس
به دین و باور خود» بیش از همیشه در میان مردم می جوشد. همین
ناخودآگاه و یا آگاهانه به اجزای دیگر فرهنگ مان یعنی جشن های ملی
و میراث فرهنگی ایرانی متوسل شدن و روی آن ها بیش از همیشه نورافکن
انداختن به خاطر مدد رساندن به جزیی است که آزادی مذهب نام دارد.
در واقع، با زندانی شدن جزیی از فرهنگ ما، یعنی آزادی مذهب از سوی
جمهوری اسلامی، دیگر اجزای فرهنگ ما، که جشن های ملی يا علم و دانش
باشند، برخاسته اند و سعی در آزاد سازی آن دارند.
ما چاره ای نداریم جز این که به کمک اجزای مختلف فرهنگ مان، اجازه
ندهيم که آزادی زندانی شده ی در سرزمین مان کلاً از نفس بیفتد. چرا
که یقین دارم اگر این وضعیت ادامه داشته باشد و باور به آزادی مذهب
از فرهنگ ما حذف شود شناسنامه و هویت ما نیز کاملاً تغییر خواهد
کرد و اين امر بر تمام اجزای دیگر فرهنگ مان اثر خواهد گذاشت و
چنین است که هدف اکنونی و برجسته ی خواست ما، قبل از هر چیز باید
که خواست آزادی مذهب در ایران باشد.
_____________________________________________
* آن چه که در این مطلب می آید ، برگرفته ای است از سخنرانی هایی
است که در دو هفته گذشته در شهرهای استکهلم، گوتنبرگ، و لندن انجام
شده است.
27 جون 2015
smirzadegi@yahoo.com
|