|
از مقالات شکوه ميرزادگی
========================================================
اسفندگان، 17 دی، يا روز جهانی زن؟
اگرچه «هشتم مارس» هر سال در اکثر نقاط جهان با عنوان «روز جهانی زن» شناخته شده اما هنور برای اکثريت مردمان ما ناشناخته مانده است ـ چه از نظر تاريخچه ی آن و چه از نظر اهميت و ارزشی که با اين روز همراه است. همچنين عده ای می گويند «چرا ما هفده دی را به عنوان روز زن جشن نگيريم؟» و عده ای، که اخير تعدادشان زياد هم شده است، می گويند « چرا ما روز پنجم اسفند را، که روز زن در ايران باستان است، جشن نگيريم؟» و حکومت اسلامی هم که مدت هاست می گويد روز تولد حضرت فاطمه بايد روز زن باشد. من فکر می کنم که گروه اول و دوم، با همه حسن نيت، يک اشتباه بردداشت از روز جهانی زن دارند اما سومين گروه را، که از آن جمهوری اسلامی و هواداران ديدگاه آن ها نسبت به زن است، به هيچ شکلی نمی شود وارد بحث درباره اين مسايل کرد. چرا که آنها به طور کلی از مرحله مسايل مربوط به زنان، به معنای امروزی و متمدنانه و حقوق بشری اش، به دور هستند. روز هشت مارس را در کشورهای اسلامی و کشورهای ديکتاتوری مثل کشور ما نه تنها قبول ندارند بلکه جلوی انجام بزرگداشت آن را هم می گيرند. و اين فقط به دولت ها هم مربوط نمی شود. مردمان عادی هم گاهی با اين روز سر دشمنی دارند. مثلا ً خيلی ها فکر می کنند که اين روز متعلق به کمونيست هاست و هر کسی که از آن نام ببرد دارای گرايشات کمونيستی است. اين نوع تفکر در کشور ما از زمان رضا شاه به وجود آمد. داستان از اين قرار بود که برای اولين بار مراسم هشتم مارس در ايران به همت زنان کمونيستی که طرفدار شوروی هم بودند، در شهر رضاييه، برگزار شد. خيلی زود داشتن حزب کمونيست و هر حرکت کمونيستی و حتی عقايد کمونيستی ممنوع شد و، در نتيجه، حکومت اجازه برگزاری اين روز را نداد. پس از رفتن رضا شاه هم حزب توده و طرفداران آن سعی کردند که مالکيت اين روز را از آن خود کنند و، به همين دليل، در زمان محمدرضا شاه نيز تفکر مبنی بر يکی دانستن هشتم مارس با گرايشات کمونيستی ادامه داشت و سعی می شد که تنها روز هفده دی به عنوان روز زن جشن گرفته شود. در زمان جمهوری اسلامی هم که وضعيت زنان ما از نظر حقوقی و اجتماعی آنقدر پس رفت که طبعا هشتم مارس به عنوان روزی که در زن ها «حق طلبی های غربی خود را اعلام می کردند» قابل قبول نبود قصدم اين است که، در اين مطلب مختصر به توضيح همه ی آنچه در بالا آمد بپردازم. برای اين کار، و قبل از هر چيز، بهتر است يک مرور سريع داشته باشيم به تاريخچه هشتم مارس و روشن ساختن اين مساله مهم که: روز جهانی زن، با اين که پيشنهاد دهنده اش زن بزرگ آلمانی خانم کلارا زتکين سوسياليست آلمانی بوده است، روزی است متعلق به همه ی زنان جهان و ربطی نه به کشور خاصی دارد و نه به عقيده و مرام خاصی. تاريخچه ی اين روز برمی گردد به سال 1848 ميلادی و در پیآمد جلسه ای که اولين زنان مبارز آمريکايي برگزار کرده بودند. در اين جلسه زن بزرگ تاريخ زنان آمريکا خانم اليزابت کدی استنتون، در سالن کنگره آمريکا سخنرانی مهمی ايراد کرد و از خواست های حق طلبانه زنان سخن گفت. پس از اين جلسه بود که زنان کارگر در نيويورک دست به تظاهرات عظيمی زدند. توجه کنيد که در آن هنگام کارل مارکس تازه مشغول به پايان رساندن مانيفست کمونيست بود، و کلارا زتکين هم هنوز به دنيا نيامده بود. اين اولين تظاهرات زنان به جايي نرسيد اما آنها دست از تلاش برنداشتند و در روز هشتم مارس سال 1857 زنان نيويورکی بار ديگر دست به تظاهرات بزرگی زدند که گروه زيادی در آن شرکت داشتند. اين زنان در اعتراض به وضعيت بد زنان کارگر، و به خصوص در ارتباط با وضعيت ناهنجار کاری کودکان کارگر، دست به تظاهرات زدند. کلارا زتکين در همين سال به دنيا آمده است. از آن پس اين تظاهرات هر ساله در ايالت های مختلف آمريکا برگزار می شد. البته در همه ی اين مدت در اروپا نيز زنان برای رسيدن به برابری حقوق به تلاش ها و تظاهرات مختلف می پرداختند که البته بسياری از اين تظاهرات را زنان سوسياليست سازماندهی می کردند. در هشتم مارس سال 1908 تظاهرات عظيمی در سراسر آمريکا و با همت زنان سافرج (زنان حق طلب از مذهبی گرفته تا سوسياليست) برگزار شد، در شيکاگو کار به دخالت شديد پليس رسيد و عده ای از زنان کارگر زخمی شدند. در مارس سال بعد، و در هفته ای که هشتم مارس در آن واقع بود، زنان تقريبا در همه ی ايالات امريکا به خيابان ها ريختند. در سال 1910، در جريان کنفرانس زنان سوسيالست در شهر کپنهاک، خانم کلارا زتکين (که بر اين نکته اصرار می ورزيد که جنبش سوسيالیيستی را نبايد با جنبش زنان مخلوط کرد) پيشنهاد کرد که روزی به نام «روز جهانی زن» تعيين شود. اين پيشنهاد تصويب شد و روز نوزدهم مارچ به عنوان روز جهانی زن انتخاب گرديد. با اين همه، سال بعد اين تظاهرات در آمريکا و در اکثر کشورهای اروپايي دوباره در هشتم مارس برگزار شد و بالاخره، در سال 1913، روز هشتم مارس به عنوان روز جهانی زن تعيين و قطعی شد. بدينسان، اگر چه پيشنهاد روز جهانی زن از جانب خانم کلارا زتکين، زن بزرگ مبارز، مطرح شده است اما روز هشتم مارس، روز جهانی زن، متعلق به همه ی زنان دنياست و به اولين حرکت های زنان حق طلب و خواستار برابری حقوق برمی گردد و به خصوص يادآور روزی است که زنان آمريکايی در تظاهرات حق طلبانه خود به زد و خورد با پليس پرداختند و عده ای از آن ها مجروح و زندانی شدند. از اولين حرکات حق طلبانه زنان، يعنی از 1848 تا کنون، خواسته های زنان، حداقل در مغرب زمين، تغييرات زيادی کرده است. مثلا، همانطور که گفته شد، در آن روزگار زنان اصلاح وضعيت کاری خودشان را می خواستند، ساعات کمتر کار و حقوق بيشتر را طلب می کردند ( ساعات کار چيزی حدود 16 ساعت بود)، و خواستار اصلاح وضعيت کودکان کارگرشان بودند. اما بزودی کار به خواستاری حق رای رسيد. زنان می گفتند که اگر حق رای داشته باشند می توانند کسانی را انتخاب کنند که برای احقاق حقوق زنان گام بر می دارند. سپس خواستاری حقوق برابر با مردان مطرح شد، بعد اصلاح قوانين طلاق را خواستار شدند، بعد اصلاح قوانين حضانت را خواستند. زنان هر ساله در هشتم مارس دور هم جمع شدند و برای شکل دادن خواسته های خود و اعلام آن به مردمان جامعه شان تظاهرات راه می انداختند. سال های پس از دهه های شصت و هفتاد، شاهد پيدايش «جنبش های فمنيستی» بودند. در اين جنبش ها حق طلبی زنان، در راستای رهايي از بندهای غير انسانی قرون وسطايي، به خواستاری حقوقی يکسان با مرد تبديل شد. بدينسان تاريخ جنبش های زنان به دو بخش پيش از پيدايش «فمنيسم» و دوران پس از آن تقسيم می شود که در يکی خواست هايی عام و گسترده مطرح است و در ديگری خواست هايی مشخص که تنها پس از وصول به آن خواست های اوليه دسترسی پذير می شوند. نکته در اين است که «جنبش فمنيستی» تنها در روند توسعه جنبش های زنان واوج گيری آنها به وجود آمده و کيفتی کاملا متفاوت و پيش رونده تر از جنبش های عمومی زنان داشته است. جنبش های زنان جنبش هايي بود برای رهايي زن و جنبش های فمنيستی جنبش هايی است برای برابری زن و مرد. در جنبش های فمنيستی زنان برای حقوق و حضور برابر با مردان در عرصه های اجتماعی مبارزه کردند، آن ها حتی عليه ارزش هايي مثل استفاده اجباری از نام شوهر، مثل تشکيل خانواده، مثل اجبار در حرکات زنانه داشتن مبارزه کردند. آنها حالا به دنبال حق سقط جنين اند و حق اختيار تن خويشتن را می خواهند. به اين معنی که شوهر داشتن لزوماً معادل بچه دار شدن نيست و اين زنان هستند که بايد تصميم بگيرند حامله بشوند يا نه. آنها خواستار آنند که حق موافقت يا امتناع از عشقبازی هم با آنها باشد و مرد، به صرف اين که شوهر است، نتواند هر وقت و بهر صورتی که خواست بتواند با همسرش عشقبازی کند يا همبستر شود. اين جريان اکنون تا بدانجا پيش رفته است که اگر مردی بدون خواست همسرش با او عشقبازی کند اين کار تجاوز به حساب می آيد و زن می تواند او را به دادگاه بکشاند. متأسفانه در ايران در تعريف هايي که از مبارزات زنان می شود اغلب جنبش های عام زنان را با جنبش های فمنيستی يکی می گيرند. حال آنکه هيچ کدام از خواسته های فمنيستی نه در هفده دی مطرح بوده است و نه در روز پنجم اسفند که جشن «سپندار مزد» در آن انجام می شده است. هفدهم دی، منهای مساله پوشش (که عده ای به خاطر اجباری بودنش مخالف آنند) البته که به دليل قانونی شدن ورود زنان به اجتماع و رسمی شدن برخی از خواست های زنان، پس از سال ها مبارزه، روز مهمی است. همانطور که روز سپندارمزد، به دليل توجه به حضور زن و احترام به او (با توجه به موقعيت بسيار بد زنان در اکثر کشورهای آن روزگار) روز مهمی بشمار می آيد. در واقع، از اين روزهای مهم و تاريخی در زندگی زنان اکثر کشورهای دنيا وجود دارد و هر چه کشورها بيشتر پيشرفت کرده باشند به اين روزها هم توجه و اهميت بيشتری می دهند. اما اين روزها را بايد تنها به عنوان يک «روز ملی» جشن گرفت و گرامی داشت و وجود آنها نمی تواند مانع يا متضاد و يا در رقابت با روز جهانی زن باشد. روز جهانی زن به معنی توجه به قرن ها تلاش برای رسيدن به تمامی حقوق زنان است. اين روز در واقع کامل شده ی همه ی روزهای ملی مربوط به زنان در سراسر دنياست و برای همين هم هست که در کشورهايي که زن ستيزی و مردسالاری غلبه دارد نياز به بزرگداشت آن بيش از هر چيز ضروری است. شنيده ام که برخی در ايران می گويند: «حال که در غرب فمنيسم از مد افتاده ما چرا بايد دنبالش برويم؟» و نمی دانند که فمنيسم پوشش نيست که از مد بيافتد بلکه جنبشی اجتماعی است که به بيشتر خواسته هايش ـ حداقل در قوانين موجود در اين کشورها رسيده است و به مرور در زندگی فرهنگی آنها نيز تاثيرگذار بوده و در آينده بيشتر از اين هم خواهد بود. اکنون، در مغرب زمين، هشت مارس به عنوان روز همبستگی زنان شناخته می شود؛ روزی است که زنان درکنار هم برای مسايلی همچون صلح، رفاه بشری، و توسعه تفکر حقوق بشر تلاش می کنند. فمنيست های غرب که به بپشتر حقوق خود دست يافته اند اکنون تلاش و انرژی خود را برای کمک به مبارزات زنان سرزمين هايی بکار می برند که چون ما گرفتار تبعيض هستند. آری، ما هنوز به مرحله فمنيسم نرسيده ايم و هنوز در راه بدست آوردن حقوق ابتدايي و انسانی خودمان تلاش می کنيم و، درست به اين دليل، برگزار کردن هر چه بيشتر و بزرگتر گراميداشت روز زن و در آن پرداختن به مسايل مربوط به زنان و آکاه ساختن مردمان ضرورتی حياتی دارد. ما بايد بيشتر از هر چيز اين اصل را مرتباً تکرار کنيم که «حقوق زنان جزيی تفکيک ناپذير از حقوق بشر است و حقوق بشر در هيچ کجای دنيا نه تفاوت می کند و نه کم و زياد می شود.» براستی که بايد بر اين نکته اخير تآکيد فراوان کرد چرا که برخی از ايرانی ها، و حتی زنانی که تحصيل کرده هم هستند و بعضی هاشان خود را فمنيست هم می دانند، می گويند که «مسايل زنان شرق با زنان غرب متفاوت است و مبارزات زنان هر جامعه بايد با توجه به مسايل فرهنگی آن تنظيم شود.» بنظر من، اين نگاه و اين برداشت، هم از ديدگاه فمنيستی و هم از ديدگاه حقوق بشر، غلط است. مثلاً اگر ما مذهب اسلام را به عنوان بخشی از فرهنگ جامعه ی ايرانی به حساب بياوريم، آنگاه ضروری است که حقوق و آزادی های زنانمان را بر اساس با آن تعريف کنيم. اما چنين تعريفی يعنی تبعيض آشکار عليه حقوق انسانی زنان، چه برسد به حقوق برابر او با مرد. در عين حال، کسی در اين شک ندارد که زن و مرد با هم متفاوت هستند اما برابری آنها با هم، در همه ی جهات، يک پرنسيب حقوق بشری است و ما اگر بخواهيم، به هر دليل فرهنگی، جغرافيايي، سياسی، يا مذهبی زن را از برابری با مرد در همه ی ابعاد حقوقی اين برابری محروم کنيم مسلماً برضد حقوق بشر عمل کرده ايم.
روز جهانی زن بر همه شما مبارک باد
بازگشت به صفحه اصلی بازگشت به فهرست مقالات
|
خانه شکوه ميرزادگی
|