Shokooh Mirzadegi

مقاله

شکوه میرزادگی

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

 

 

ماکان و مصلحت انديشان ابدی

سفر ناگهانی کاسپيبن ماکان ـ که نامش همزمان با مرگ ندا آقا سلطان بر سر زبان ها افتاد و محبوب همه  شد ـ به اسراييل گفت و گوهای گسترده ای را براه انداخته است. اين سر و صداها ابتدا از  سوی چند تنی از بخش اصلاح طلبی مذهبی جنبش سبز برخاست، و سپس از سوی بخش های مختلف مردم، چه در بخش های ديگر جنبش سبز و چه بيرون از آن، واکنش های تندی را برانگيخت.

تا آنجا که من نظرات گوناگون را خوانده ام، بيشتر انتقادات از يکسو متوجه خانم مسيح علي نژاد بوده اند که نويسنده ی مطلبی با عنوان «ماکان نامزد ندا نبود» و، از سوی ديگر، متوجه آقای نبوی بوده بخاطر نوشتن مطلبی با عنوان «سفر کاسپين ماکان ربطی به سبزها ندارد».

مطلب خانم علی نژاد با اين استدلال همراه است که  ماکان با رفتنش به اسراييل ندا را دوباره شهيد کرده است و با طرح اين پرسش که «چرا به ندا آقاسلطان هر روز دارند گلوله شليک می کنند؟» دست به«افشاگری بزرگی» زده و اعلام کرد که ماکان نامزد ندا نبوده است. و چنين به نظر می آيد که، پس از پايان مقاله، خيال خانم علی نژاد راحت شده است از اين بابت که، پس، رفتن ماکان به اسراییل لطمه ای به ندا نمی زند (يا او در اين راستا دوباره شهيد نمی شود)؛ و جنبش سبز، که ندا را سمبل خود می داند، به خطر نمی افتد و اين جنبش، که متعلق به اصلاح طلب های مذهبی است، در امن و امان خواهد بود.

اما بيست و چهار ساعت پس از چنين «دوخت و دوزی»، و در پی گفتگوی مادر و خواهر ندا با تلويزيون بی بی سی، مبنی بر اينکه «ماکان  نامزد ندا و تا آخر با او بوده است»، خانم علی نژاد ظهوری مجدد داشته و اين بار، نه با زبان يک «مدعی ندا و جنبش سبز»، بلکه  در هیئت يک پوزش خواه نيش زن، با زبان دو پهلوی زشتی به مادر و خواهر ندا و همه ی کسانی که از ترس جمهوری اسلامی، که رابطه بدون نامزدی و ازدواج را حرام می داند، ماکان را نامزد ندا خوانده اند، اهانت می کند.

ايشان گويي فراموش کرده اند که اگر مادر و خواهر ندا می خواستند از حرام و حلال جمهوری اسلامی بترسند  به جای تأييد رابطه و نامزدی ندا به راحتی می توانستند بگويند اين دو صیغه بوده اند. براستی که اتهام «ترس» زدن به افرادی که حتی  نخواسته اند خودشان را  در حد «حلال» ديدن های همان حکومتی پايين بياورند که با انبوه صيغه خانه های کوچک و بزرگش اولين حکومت جهان است که تن فروشی دولتی را حتی تشويق می کند، عملی کاملاً زشت و دور از اخلاق است.

آقای نبوی اما در اين مورد با زبانی پخته تر به دلسوزی با جنبش سبز برآمده و رفتن ماکان به اسراییل را  رفتاری شخصی دانسته و تاکيد کرده که نه ماکان، و نه هيچ کس ديگر، نمايندگی جنبش سبز را ندارد.

به اين ترتيب، تا آنجا که من خوانده ام، برخورد اغلب نویسندگان با ماجرای سفر ماکان در اطراف چند نکته بوده است: نيک و بد ِ رفتن به اسراييل، نماينده نبودن ماکان از جانب جنبش سبز و مردم ايران، نامزد بودن يا نبودن ماکان و ندا، و اين که کسی را حق پرداختن به مسايل شخصی ديگران و  يا رابطه ی زن و مردی را حلال و حرام کند نيست. و يا «حذف ماکان به دليل تمام شدن تاريخ مصرف» از سوی اصلاح طلب ها.  من نيز می خواهم در اين جا به دو نکته از ديد خودم بپردازم: نکته ی نخست به همين نمايندگی از جانب جنبش سبز مربوط می شود و ديگری به مصلحت انديشی ابدی اصلاح طلبان مذهبی.

من فکر می کنم که نه تنها آقای ماکان نمی تواند خودش را نماينده جنبش سبز بداند (که تا آنجايي که من از ايشان خوانده و شنيده ام ـ و از جمله در گفتگويش با بی بی سی در پی سفرش به اسرائيل ـ هيچگاه خود را نماينده ی جنبش سبز نخوانده) بلکه هيچ کس ديگری هم، چه در داخل و چه خارج از ايران، نمی تواند ادعا کند که نماينده ی جنبش سبز است. چرا که جنبش سبز، در حال حاضر و پس از نه ماه فراز و نشيب، اکنون جنبشی است متشکل از بخش های مختلف، از مذهبی ترين موافقان حفظ جمهوری اسلامی و مذهبی های مخالف ماندگاری اين حکومت گرفته تا چپ ها و راست ها و يا سکولارهايي که معتقد به جدايي حکومت از مذهب هستند. چنين جنبشی، با داشتن اين همه تفاوت در نگاه و عمل، بدون يک انتخابات آزاد، يا رفراندوم نمی تواند يک نماينده ی واحد داشته باشد؛ هر چند که بخشی از آن نماينده ی خود را (که آقای موسوی باشند)، اغلب بصورت شفاهی، انتخاب کرده باشند. تازه، می توان پرسيد که آقای موسوی چگونه می تواند حتی نماينده ی همين بخش باشد وقتی که خود معتقد است و اعلام می کند که جنبش سبز از ايشان رد شده است.

در عين حال، اگرچه آقای ماکان نمی توانند نماينده ی جنبش سبز باشند اما اگر بخواهد  می تواند مثل يکی از ميليون ها فرد ايرانی خود را بعنوان يکی از افراد جنبش سبز بشناساند، همانگونه که می تواند خود را نامزد ندا معرفی کند. چرا که در هر دوی اين گفته ها هم حق وجود دارد و هم واقعيت. نه مصلحتی در کار است و نه دروغی. و هيچ کس هم نمی تواند اين عناوين را از او بگيرد.

نکته ی دوم که به نظر من بسيار مهم است روحيه ی «مصلحت انديشانه» ی بخشی از اصلاح طلب های مذهبی است که خود را دهان و قلم جنبش سبز می شناساند و خانم علی نژاد در ماجرای سفر ماکان شاخص ترين آنها بوده است. منظورم همان نوع مصلحت انديشی است که شباهت زيادی با نوع مصلحت انديشی نظام حاکم بر ايران دارد.  خانم علی نژاد، در نخستين مطلبی که در مورد سفر ماکان نوشت اظهار داشت که: «درست در روزهایی که فیلم ندا توسط دوست انگلیسی ام کارگردانی می شد و من می باید ایمیلی که از خواهر ندا رسیده بود را برایش می خواندم، وسوسه شده بودم که متن آن ایمیل را منتشر کنم، نگران بودم که مبادا دل ماکان برنجد اما این روزها که ماکان دارد، علاوه بر رنجاندن دل خانواده ندا، دل یک ملت را هم می لرزاند به گمانم اخلاقی تر آن است که ایمیل خواهر ندا را یاد آوری کنم...»

تا اينجا معلوم می شود که «دروغ گفتن ماکان در مورد ماهيت رابطه اش با ندا، و سوءاستفاده از نام او در سفرهايش به ديگر نقاط دنيا و تجليل و تکريم شدن از جانب ايرانيان» تا وقتی به اسراييل نرفته بود برای خانم علی نژاد قابل پوشاندن بوده است و ايشان برای نرنجاندن دل او از افشای «واقعيتی که بر ايشان آشکار بوده» خودداری کرده اند. اما تنها وقتی که ماکان به اسراييل می رود و «دل يک ملت می لرزد!» خانم علی نژاد ياد« اخلاق» می افتد و دست به افشاگری می زند. اين داستان ـ تا همين جايش ـ چه به ما می گويد؟:

اينکه خانم علی نژاد هم، مثل همه ی علاقمندان حفظ حکومت مذهبی اهل خودی و غير خودی کردن است، و هر کس که مسلمان باشد و با مسلمانان اصلاح طلب همراه جزو ملت ايران است، قابل دلسوزی است، دروغش را می شود نديده گرفت يا پنهان کرد و، به قول اهل مذهب دست به «تقيه» زد. اما اگر اين «دروغگو» دست از پا خطا کند و با غير مسلمان بنشنيد ديگر از «ملت» نيست، از حلقه ی «خودی ها» بيرون است و هيچ حقی ندارد و، در نتيجه، نه تنها می شود دروغ او را افشا کرد بلکه می توان ده تا دروغ هم از قولش گفت و ده تا تهمت ديگر هم به او زد.

کما اين که در اين ميان يکی از وبلاگ های اصلاح طلب مطلبی قديمی را از نشريه ی ميزان به گردش مجدد انداخته که نشان می دهد ماکان، پس از خلاص شدن از زندانی دو ماهه، از دولت و مقامات زندان بابت خوش رفتاری با خودش تشکر کرده است و لذا می توان نتيجه گرفت که کل داستان آمدن او به خارج کشور و اکنون سفرش به اسرائيل توطئه ی دولتيان برای خراب کردن جنبش سبز است!

اين رفتار  می تواند برای خيلی از طرفدارن اصلاح طلب ها هشداری باشد بر اينکه «حواست باشد! همين حالا که بی خيال نشسته ای و با فلان آقا و بهمان خانم ـ که از محبوب ترين ها هستند و ما برايشان سر و دست می شکنيم و از نماينده ما بودنشان سرفرازيم ـ صحبت می کنی ممکن است اين شخص نه تنها «يک دروغگوی سوءاستفاده کن» مثل ماکان باشد بلکه می تواند يک قاتل باشد، می تواند جاسوس باشد، خائن و وطن فروش باشد، هر آن چه که تصورش را بکنی باشد که پرونده اش زير بغل ما است اما فعلا مصلحت نيست که از پرده برون افتد راز. ولی هر گاه که طرف کاری کرد که ما مصلحت انديشان را خوش نيامد پرونده اش را به تدريج يا ناگهانی افشا می کنيم و، در کنار آن، هر آن چه را هم که بخواهیم به او می چسبانيم. و حتما هيچ کدام از اين رفتارهای غیرانسانی  از نظر امثال خانم علي نژاد جنايت و خيانت به مردم به حساب نمی آيد چون به دست اصلاح طلب ها انجام می شود.

درست بر همين اساس است که روسری مصلحتی هم می شود سر کرد، نماز مصلحتی هم می شود خواند، ازدواج مصلحتی هم می شود داشت، دروغ مصلحتی سياسی هم می توان گفت و هر آن کاری که لازم آيد و «مصلحت اصلاح طلبان مذهبی» در آن باشد می شود انجام دارد.

در اين ميان واکنش خانواده ی ندا و تأييدشان بر اينکه ماکان و ندا نامزد هم بوده اند نيز کار را تمام نمی کند و خانم علی نژاد، در عين عذرخواهی از جعل مطلبی از قول خواهر ندا، دست به شگرد ديگری زده و واکنش مزبور را چنين تفسير می کنند که خانواده ندا از تر س آبرو رابطه ی (مثلا نامشروع ِ) دخترشان با ماکان را به نامزدی تبديل کرده اند؛ و با اين حمله، واقعيت جعل ای ميل از جانب خواهر ندا را ماست مالی می کنند و همچنان همه ی اين عمليات برای رعايت «اخلاق» صورت می گيرد!

خانم علی نژاد درباره ماکان می نويسد: «هرگز قصد بی احترامی به ماکان را ندارم اما به عنوان یک زن اگر مردی را در موقع حیاتم نخواسته ام هرگز پس از مرگم هم رضا نخواهم بود که آن مرد از جنازه بی جان من بالا رود. به همان اندازه روحم از خیانت درد می گیرد که تنم از گلوله های ماموران مسلح در کف خیابان دردمند شده بود».

و من می خواهم به ايشان بگويم: «خانم علي نژاد، قصد بی احترامی به شما را ندارم، اما به عنوان يک ايرانی که سی و يک سال شاهد دروغ و خيانت و جنايت يک حکومت بوده ام و عده ای همين طور ماله دست شان بوده و به نام اصلاح خواسته اند ظاهری تر و تميز به اين جنايت ها و خيانت ها و دروغ ها بدهند، روحم از مصلحت انديشی های شما و پوشاندن هر آن چه به نفع شماست همانقدر آزرده می شود که تن هزار ها زن و مردی که به دست حکومت اسلامی کشته شدند، شکنجه شدند، و يا هنوز در زندان هايش به سر می برند و امثال شما حاضر نيستيد نامی از بسياری از آن ها بياوريد چون از طايفه شما نيستند».

آری، من هم ـ به سبک شما ـ «در آرزوی  روزی {هستم} که اخلاق به جامعه برگردد» و آن روز را جز همان روزی نمی بينم که حکومت اسلامی برکنار شده باشد. در اين فاصله اميدوارم که اصلاح طلبان مذهبی اصلاح را ابتدا از خودشان شروع کنند و فقط کمی با مردم رو راست باشند.

يست و ششم مارچ 2009

shokoohmirzadegi@gmail.com