انقلاب اسلامی، و سی و چهار سال تاریخ زدایی
از:
شکوه میرزادگی
مقدمه:
این روزها همزمان است با سی و چهارمین
سال انقلاب 57، یا انقلاب اسلامی. درباره این که چرا این
انقلاب بوجود آمد، بسیار گفته و نوشته شده است؛ از
اظهار نظر مردم عادی و هیجان زده گرفته که انقلاب را به گردن مردمان، و
یا روشنفکرانی می اندازند که «با وجود داشتن همه ی آزادی ها به
خاطرنبود آزادی های سیاسی به حکومت موجود معترض شدند»، تا تحلیل های
جامعه شناسان و اهل سیاست و اقتصاد که دلیل اصلی انقلاب را «توطئه
اروپایی ها برای کوتاه کردن نفوذ آمریکا در ایران»، و یا «راه حل غرب
برای چنگ انداختن بر منابع طبیعی ایران» و یا «بوجود آوردن کمربندی سبز
در مقابل شوروی که هنوز در قدرت بود» و مطالبی از این دست می دانند.
و اکنون پس از 34 سال هنوز و همچنان برخی بر سر این که
انقلاب درست بود یا غلط با هم مجادله می کنند و گاه یکدیگر را به انواع
و اقسام صفت های زشت، از جاسوسی و خیانت و وطن فروشی
گرفته تا حماقت و عقب افتادگی و نادانی و تعصب متهم می کنند.
به باور من منطقی ترین و ساده ترین راه برای این که
اهمیت و ارزش رویدادی اجتماعی را بسنجیم، و به جرات
بتوانیم بگوییم که این رویداد درست بوده یا غلط، بررسی دقیق نتایج آن
رویداد است. وقتی که نتیجه ی به دست آمده از رویدادی به ما نشان می دهد
که هزینه ها و زیان هایش چندین برابر سود آن و یا سود های احتمالی آن
بوده، به این معنا است که آن رویداد، به جا، به هنگام و مفید به حال
مردم و جامعه نبوده است. حتی اگر که موتور آن رویداد بنا بر عدالت
خواهی یا آزادی خواهی و یا هر امر شریف و انسانی دیگری بوده باشد.
مثلا اکنون که سی و چهار سال از انقلاب اسلامی گذشته،
با توجه به سرعت زمانی و گسترش رسانه ای که ما در معرض آن قرار داریم،
می توانیم به راحتی هزینه های سرسام آوری را که مردم و سرزمین مان در
زمینه های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و حقوق
بشری پرداخته اند اندازه گیری کنیم. آنوقت می بینیم که سودهایی چون
«مردم حالا به شناخت آخوند رسیده اند»، یا «حالا مردم آماده داشتن
حکومتی سکولار هستند»، یا «حالا مردم هم از سلطنت بریده اند و هم از
فقاهت و آماده یک دموکراسی واقعی هستند» و سخنانی از این دست که مرتب
در نوشته ها و گفته می خوانیم، هیچ پشتوانه ی منطقی و آماری ندارند و
تنها «دل خوش کنکی» است برای برخی از شرکت کنندگان در انقلاب و یا به
درد کمرنگ کردن هزینه هایی می خورد که مردم ایران و سرزمین ما بر اساس
آمار و اسناد دقیق برای رویدادی به نام انقلاب سال 1357، یا انقلاب
اسلامی پرداخته اند.
من به عنوان کسی که سال هاست وقت و زندگی اجتماعی ام
را بر محور حفظ میراث فرهنگی و تاریخی و به طور کلی فرهنگ خردمدار و
مهرآفرین سرزمین مان گذاشته ام اکنون به جرات و با شواهد و اسناد می
توانم بگویم که یکی از بزرگترین هزینه هایی که مردم
ایران به این انقلاب پرداخت کردند، در ارتباط با میراث فرهنگی، تاریخی،
و طبیعی سرزمین مان است. میراثی که بر اساس کنوانسیون های مربوط به
یونسکو جزو ثروت های مردمان یک سرزمین به شمار می آیند و یکی از
مهمترین وظایف دولت ها حفظ و نگاهداری از آن ها است. و حکومت اسلامی با
تکیه بر این انقلاب، از روز نخست دست به نابودی این میراث از یک سو و
تاریخ زدایی عمدی از سویی دیگر زده است. در این جا
با نگاهی کوتاه و مختصر وضعیت خودمان را در ارتباط با میراث فرهنگی در
قبل و پس از انقلاب توضیح خواهم داد. این مختصر برگرفته از کتاب منتشر
نشده ای است با عنوان «گزارشی درباره میراث فرهنگی ملی ـ
جهانی ایرانیان». و در عین حال شما می توانید برای دیدن سندهای هزاران
هزار ویرانی و تخریب عمدی انقلابیون در ارتباط با میراث فرهنگی به
فهرست تاریخ زدایی، در سایت کمیته نجات پاسارگاد مراجعه کنید. این
فهرست بخش کوچکی از تخریب های فقط هشت سال گذشته در سرزمین ما است.
ایران،
پیشرو در حفظ میراث فرهنگی
در سال 1357، یعنی هنگامی که سرزمین مان به دست
انقلابیون افتاد ما از نظر وضعیت حفظ و نگاهداری از میراث فرهنگی
تقریبا جزو کشورهای پیشرفته ی جهان بودیم. در واقع ما از دوران جنبش
مشروطیت به این فکر افتادیم که از تاریخ و فرهنگ ایرانی خودمان مراقبت
کنیم.
آن چه از اسناد، شعر، و ادبیاتِ مربوط به مشروطیت به
دست آمده نشان می دهد که یکی از موتورهای جنبش مشروطیت،
توجه ایرانیان به هویت ایرانی خود و تلاش
برای احیای آن بوده است.
این توجه که با گرایش غلو آمیز به
ایران باستان، و اوج عظمت امپراتوری های آن در هم آمیخته بود در واقع
نوعی التیام بخشیدن به زخم های حس حقارتی بود که دوران فلاکت بار
قاجاریه برای مردم بوجود آورد؛ دورانی سراسر شکست و فقر و ناامنی و عقب
ماندگی. دورانی که درست همزمان بود با اوج پیشرفت های علمی، فرهنگی،
اقتصادی و سیاسی غرب. از گفته ها و نوشته های روشنفکران و شعرا و
نویسندگان شیفته غرب در آن دوره می شود به روشنی
این اندیشه را دریافت که «همه ی بدبختی و عقب ماندگی ما از آنجایی شروع
شده که راهمان از غرب جدا شد. یعنی اگر که ایرانی ها هم گرفتار حمله
اعراب نمی شدند، مسیری را می پیمودند که
فرضا رومی ها و یونانی ها و دیگر امپراتوری های چون آن ها پیمودند، و
صدها سال از ما جلو افتادند».
البته رنسانس یا جنبش فرهنگی اروپا، که با الهام از
میراث روم و یونان باستان، و به دنبالش جدایی سیاست از مذهب و برداشتن
سایه سازمان های مذهبی از سر علم و هنر و ادبیات
بود، نیز می توانست الگوی جذابی برای روشنفکران دوران مشروطیت ما باشد.
این توجه به گذشته و تاریخ و فرهنگ و هویت ایرانی که
از دل انقلاب مشروطیت بیرون آمد سبب شد که ما از اولین کشورهایی باشیم
که حتی قبل از آن که در سال 1945 سازمانی به نام یونسکو، که نام دیگر
بخش آموزشی علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد است، تشکیل شود، و قبل از آن
که توجه به حفظ میراث فرهنگی و تاریخی ملت ها و کلا بشریت در کنوانسیون
های مختلف آن مطرح و مورد توجه و تصویب جهانی قرار گیرد، دارای سازمان
هایی برای حفظ میراث فرهنگی شدیم.
در سال هزار و سیصد و یک ، یعنی
1923 میلادی، اولین نهاد
نیمه دولتی فعال در زمینه ی
میراث فرهنگی به نام
انجمن آثار ملی در ایران
بوجود آمد. این نهاد به پیشنهاد ذکاء الملک
فروغی، و همراهی تقی زاده و عده ای از بزرگان
آن روزگار تاسیس شد. در آنزمان رضاخان پهلوی با عنوان سردار سپه وزیر
جنگ سیدضیا بود و ریاست این انجمن بر عهده او گذاشته شد. هدف این انجمن
«پرورش علاقه عامه به آثار قدیمه» ذکر شده بود. و از همان هنگام بحث
ثبت آثار ملی مورد توجه قرار گرفت و تدارک تاسیس اداره ای تحت عنوان
عتیقات ریخته شد. برای این اداره از باستانشناسان و ایران شناسان نام
آوری چون ارنست هرتسفلد آلمانی،و آندره گدار فرانسوی دعوت شد که به
ایران بیایند و در استخدام این موسسات درآیند.
در سال ۱۳۰۴ خورشیدی،
همزمان با شروع سلطنت رضاشاه، فهرستی شامل
۸۰ اثر تاریخی و در سال 1309 فهرستی شامل 385
اثر تاریخی که شایستگی ثبت در آثار ملی ایران را داشته باشند تهیه شد.
در تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۰۹،
یعنی 1931، قانونی به نام
قانون عتیقات در
مجلس شورای ملی به تصویب رسید که بر اساس آن
«اماکن ثبت شده در آن علاوه بر این که از مالیات و عوارض معاف می شدند
حفاظت و مرمت آن ها کلا بر عهده دولت قرار می گرفت.»
سال 1931 تقریبا 13 سال قبل از تشکیل سازمان یونسکو
بود و تازه 27 سال پس از آن بود که در کنوانسیون
1972 برای حفظ میراث فرهنگی و تاریخی و طبیعی کشورهای امضا کننده
کنوانسیون الزامی و از وظایف دولت ها خوانده شد.
همزمان با تاسیس ادارات، انجمن ها، و سازمان های دولتی
و نیمه دولتی، در ارتباط با میراث فرهنگی و تاریخی، یکی از وظایف دولت
آشنا کردن مردم با حفظ این میراث و اصولا فرهنگ ایرانی بود. در بخشنامه
هایی که از سال 1314 به بعد از سوی ادارات دولتی منتشر شد، موضوع هایی
چون لزوم آشنا شدن روستاییان با قانون مربوط به کشف آثار باستانی و
آگاه کردن آن ها از مزایای همکاری با دولت در این زمینه، تاسیس و گشایش
دبستان هایی در حدود مناطق باستانی برای این که مدیران این مدارس
بتوانند در عین حال بر حفاری ها نظارت داشته باشند، جلوگیری از حفاری
های غیر مجاز، جلوگیری از سودجویی تجار آثار باستانی، جلوگیری از صادر
کردن پروانه های حفاری تجاری به نام افراد و غیره فراوان دیده می شود.
در سال ۱۳۱۴، دولت وقت
رضاشاه با هدف جلب
توریست های خارجی و شناساندن
فرهنگ و تمدن کهن ایران به
خارجی ها اقدام به
تأسیس ادارهای به نام «اداره جلب سیاحان خارجی و تبلیغات»
کرد. و در همان سال، یعنی يك سال پس از تأسيس دانشگاه
تهران ، رشته باستان شناسي به عنوان يكي از نخستين گروه هاي آموزشي در
دانشكده ادبيات و علوم انساني داير گرديد.
حفاری و کشف محوطه های تاریخی و فرهنگی ابتدا به وسیله
باستانشناسان غربی انجام می شد و تعداد بسیار کمی از باستانشنان ایرانی
مثل علی سامی همراه آن ها بودند ولی بعدها و با فارغ
التحصیل شدن دانشجویان رشته ی باستانشناسی آن ها نیز در کنار
باستانشناسان غربی مشغول کار شدند. برخی شان مثل دکتر عزت الله نگهبان،
پس از پایان دوران دانشگاهی در ایران، به خارج رفتند و دوره های تخصصی
باستانشاسی را در دانشگاه های اروپا و آمریکا گذراندند. دکتر نگهبان در
بازگشت به ایران مؤسسه باستان شناسي دانشگاه تهران را که
دوره های پژوهشی، و تخصصی باستانشناسی داشت را تاسیس کرد. و
فارغ التحصیلان گروه باستان شناسی تحت نظر نگهبان
مشغول به فعالیت در زمینه باستان شناسی در سراسر ایران شدند.
از سال 1338 (1360میلادی)
اداره کل باستان شناسی ایران، که جایگزین اداره عتیقیات قدیم شده بود،
تفاهم نامه هایی با دانشگاهها و مراکز مطالعاتی
کشورهای اروپایی و آمریکایی
امضا کرد. مجوزهای بسیاری برای کار میدانی باستان شناسی از جمله بررسی
و کاوش صادر شد. بیشتر
این مجوز ها برای
پروژه های مشترک با باستانشناسان ایرانی بود.
به این ترتیب می توان گفت که از سال 1309 خورشیدی
(1931 میلادی) تا زمان انقلاب، برنامه حفظ میراث فرهنگی و تاریخی دقبقا
براساس استانداردهای جهانی انجام می شد. پژوهش های باستانشناسی، حفاری،
مرمت، به شکلی کاملا علمی و قدم به قدم پیش می رفت، ده ها محوطه ی
باستانشناسی کشف و حفاری شد، بناهایی که نیازمند مرمت بودند، به شکلی
کارشناسانه مرمت شد، آثار ارزشمند به موزه هایی رفت
که به سرعت در سراسر ایران ساخته می شد، محوطه های تاریخی به سرعت
آماده برای بازدید توریست هایی شد که هر سال بر تعدادشان افزوده می شد.
این توریست ها از کشورهای مختلف جهان و به خصوص از اروپا و آمریکا برای
دیدار آثار تاریخی و فرهنگی ما به ایران می آمدند و علاوه بر این که با
فرهنگ و تاریخ ما آشنا می شدند، هر ساله مقادیری ارز به بودجه هایی که
برای حفظ و نگاهداری این آثار بود اضافه می شد.
ایران از اولین کشورهایی بود که به عضویت یونسکو در
آمد و پس از آن تمامی کنوانسیون های مربوط به میراث فرهنگی و تاریخی و
طبیعی را نیز امضا کرده و شرکتی فعال در برنامه های مربوط به این مسایل
داشت.
در نوامبر 1972 – بهمن 1350 عهدنامه ای در کنوانسیون
عمومی یونسکو به تصویب رسید که بر اساس آن آثار تاریخی، فرهنگی و طبیعی
که اهمیتی جهانی دارند بر کنار از نژاد، مذهب، ملیت خاص متعلق به کل
بشریت شناخته می شوند. در این کنوانسیون از کشورهای عضو خواسته شد که
در ظرف چند سال آثار تاریخی طبیعی و فرهنگی کشور خود را که به ثبت ملی
رسیده است، برای جهانی شدن آماده و نامزد کرده تا در
جلساتی که برای انتخاب این آثار تشکیل می شود شرکت داده شوند.
اولین سالی که میراث فرهنگی کشورهایی به عنوان میراث
جهانی شناخته شدند 1979، سال انقلاب (1357) بود. در آن تاریخ کارشناسان
ایرانی توانسته بودند که پرونده ی چندین محوطه ی تاریخی و فرهنگی را
برای فرستادن به یونسکو آماده کنند. از آن تعداد تخت جمشید در فارس،
میدان نقش جهان در اصفهان، و چغازنبیل در خوزستان
چند ماه پس از انقلاب در فهرست میراث جهانی جای گرفتند.
و نتیجه ی تلاش های پنجاه و شش
ساله ی ای در ارتباط با میراث فرهنگی و تاریخی ایران به دست انقلابیون
اسلامی افتاد
انقلاب و شروع ویرانی و
تاریخ زدایی برنامه ریزی شده
اگر که حدود پانزده سال پس از پیروزی انقلاب مشروطیت،
سیاستمدارن فرهنگ دوست برآمده از انقلاب مشروطیت، که سکان ساختن ایرانی
امروزی و مدرن را در دست گرفته بودند، یکی از اولین کارهایشان برنامه
ریزی دقیق در ارتباط با حفظ میراث فرهنگی و تاریخی ایران بود، و با
استانداردهای پیشرفته ی آن روز غرب سعی کردند تا بخش هایی از فرهنگ
ایرانی را که به دست حکومت های نالایق قاجاریه که زیر نفوذ ملاها و
مذهبیون متعصب ضد ایرانی در غبار فراموشی فرو رفته بود، بیرون کشیده و
کارآ کنند، اولین قدم حکومت اسلامی نه تنها با حمله ای فیزیکی به میراث
فرهنگی و تاریخی ایران بود، بلکه برنامه ریزی ها و عملیاتی که پس از آن
تا به امروز انجام شده، نشان می دهد که یکی از مهمترین ترین هدف های
کاملا حساب شده ی این انقلاب، نابودی فرهنگ و تاریخ ایران، که مجموعه ی
رنگارنگی از مذهب ها، نژادها، زبان ها، و زیباترین سنت ها و جشن های
برگرفته از آداب و رسوم و تاریخ اقوام مختلف ایرانی است و جایگزین کردن
آن با فرهنگ اسلامی ـ شیعی می باشد.
شروع تهاجم
بلافاصله پس از انقلاب شخصی به نام حجت الاسلام
خلخالی، که مورد علاقه و از نزدیکان آیت الله خمینی بود، با عده ای از
اراذل و اوباش، به سوی تخت جمشید راه افتاد، تا به قول خودش «نشانه های
طاغوت را با خاک یکسان کند» بلافاصله نخست وزیر وقت، بازرگان و نصرالله
امنیی، استاندار وقت فارس، دکتر پرویز ورجاوند،
کفیل وزارت فرهنگ و هنر، به
این امر معترض شدند، و همزمان مردم
مرودشت، و سپس مردمانی که از شیراز و نقاط دیگر ایران به آنجا رفته
بودند دست به اعتراضی گسترده زدند. آن ها حکومت را تهدید کردند که اگر
بولدوزرهای خلخالی به تخت جمشید نزدیک شوند باید از روی بدن آن ها
بگذرند. همزمان دکتر پرویز ورجاوند و عده دیگری از باستانشناسان به در
خانه ی این آیت الله و آن آیت الله رفته و به التماس و درخواست
افتادند. و بالاخره دکترورجاوند با فتوایی که از آیت الله محلاتی گرفته
بود از این کار جلوگیری کرد. در این فتوا نوشته شده بود که «وجود آثار
باستانی عیبی ندارد که سرپا باشد».
و پس از آن بود که دکتر ورجاوند، آقای شهریار عدل،
آقای گلشن، عجولانه دست به کار شده و پرونده ی تخت جمشید را که از
قبل آماده بود برای جهانی شدن به یونسکو فرستادند و به این ترتیب این
اثر کم نظیر تاریخی جهان را از نابودی نجات دادند.
اما از سال بعد، و تا سال ها، از فرستادن دیگر آثار
تاریخی به یونسکو از سوی انقلابیون جلوگیری شد.
خلخالی و دیگر فرزندان خلف انقلاب اسلامی اما از پای
ننشستند. آن ها دریافته بودند که نمی توانند بدون اعتراض و خشم مردم
دست به تخریب بزنند و باید که راه یا راه های دیگری را
برای خواست های خودشان برگزینند. بلافاصله در همان سال اول انقلاب
وزارت فرهنگ و هنر را همراه با سازمان های مربوط به میراث فرهنگی،
باستانشناسی، جلب سیاحان، و سازمان مربوط به موزه ها
را منحل کردند،. و پس از چندی برخی از آن ها را
با اهداف و شکل هایی «انقلابی شده» به وزارت علوم و وزارت ارشاد اسلامی
سپردند.
با نگاهی به اهداف نوشته شده ی وزارت ارشاد اسلامی
متوجه می شویم که چگونه اولین اقدام انقلابیون اسلامی، تلاش برای حذف
فرهنگ ایرانی و گسترش فرهنگ اسلامی بوده است. موارد زیر در پیشانی نوشت
اهداف وزارت ارشاد اسلامی همچنان موجود است:
-
رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی
-
استقلال فرهنگی و مصونیت جامعه از نفوذ فرهنگ
اجانب
-
اعتلای آگاهیهای عمومی در زمینههای مختلف و
شکوفایی استعدادها و روحیة تحقیق، تتبع و ابتکار در جامعه
-
رواج فرهنگ و هنر اسلامی
-
آگاهی جهانیان نسبت به مبانی و مظاهر و اهداف
انقلاب اسلامی
-
گسترش مناسبات فرهنگی با ملل و اقوام مختلف
بخصوص مسلمانان و مستضعفان جهان
-
فراهم آمدن زمینههای وحدت میان مسلمین
به این ترتیب از آغاز انقلاب تا 11 سال، که همزمان با
جنگ ایران و عراق و دوران رییس جمهوری خامنه ای و نخست
وزیری موسوی بود همه ی سازمان های مربوط به میراث فرهنگی و تاریخی
ایران عملا به حال خود رها شدند، همه چیز فرو پاشید، همه ی آثار تاریخی
که ثبت ملی شده بودند و حفظ شان تا آن زمان بر عهده دولت بود به دست
باد و باران و قاچاقچیان آثار تاریخی و حفاران غیرمجاز
سپرده شد، و چپاول از موزه ها و بردن آثار با ارزش و کم نظیر به خارج
از ایران امری عادی شد. باید توجه داشت که در این دوران جنگ ایران و
عراق نیز به این بلبشوی فرهنگی کمک می کرد
از سال ،1368 (1990 میلادی)، یعنی دوره ی رفسنجانی،
دوباره با کوشش باستانشناسان و تلاش فرهنگ دوستان از سویی و بیشتر به
خاطر این که حکومت اسلامی ِ تازه از جنگ رها شده می خواست به خاطر
منافع اقتصادی با خارج ارتباط های تازه ای برقرار کند، کار حفاری و
دعوت از باستانشناسان خارجی شروع شد. در این زمان سازمان میراث فرهنگی
همچنان که در دوران موسوی، زیر نظر وزارت ارشاد که ریاست
آن را محمدخاتمی داشت اداره می شد.
در این سال ها تحقیقات باستانشناسی اندکی جان گرفت از
سال 1369 به بعدبرخی از پروژه های مشترک باستانشناسی تصویب شد. و اولین
پروژه ی مشترک، با فرانسوی ها و ایتالیایی ها و برای بررسی ژئوفیزیکی و
مرمت در مسجد عتیق اصفهان بود.
در سال 1373، که دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی بود،
در شورای عالی اداری و به پیشنهاد سازمان امور
اداری و ظاهرا «به منظور افزایش کارآیی و تمرکز در مدیریت دستگاه های
فرهنگی سازمان میراث فرهنگی» آن را از وزارت فرهنگ و آموزش عالی گرفته
و کلا به وزارت ارشاد اسلامی سپردند. و در دي ماه
سال 82، یعنی زمان ریاست جمهوری خاتمی، به خواست مجلس شوراي اسلامي این
سازمان و ادارت مربوط به آن از وزارت ارشاد نیز جدا و همراه با اداره
جهانگردی و صنایع دستی کلا در اختیار کامل و زیر
نظر رییس جمهوری قرار گرفت. و از سال بعد، 1384، که آغاز دوران ریاست
جمهوری احمدی نژاد شروع شد، این سازمان به طور کامل در اختیار اسفندیار
رحیم مشایی، به عنوان معاون و رییس سازمان میراث فرهنگی قرار گرفت. و
تا امروز این سازمان زیر نظر او و افرادی که به وسیله ی او به کار
ریاست این سازمان گمارده می شوند قرار داشته است. دورانی که به قول
دوست ایرانشناسی باید نام آن را دوران کابوس های میراث فرهنگی نام
نهاد.
دو سایت رسمی سازمان میراث
فرهنگی:
1ـ سایت میراث آریا
بر پیشانی نوشت این سایت عکس ایت الله خامنه ای قرار
دارد که نوشته شده «روی مساله گردشگری حتما باید کار شود» و زیر آن عکس
احمدی نژاد است که گفته ای نامربوط از او نقل شده: «گردشگری اصولا
فعالیتی دینی و در مسیر کرامت انسانی و برقراری عدالت محسوب می شود»
معمولا بیشترین خبرهای مربوط به ایران در این سایت به
برنامه های قرآن خوانی در شهرهای مختلف، مراسم سالروزهای میلاد پیامبر
و امامان و امامزاده ها، مراسم عاشورا تاسوعا، ماه رمضان، دهه فجر،
سخنرانی های رهبر و رییس جمهور و افراد دیگر حکومتی، که بیشتر بی
ارتباط با مساله میراث فرهنگی هستند و چیزهایی از این قبیل قرار دارد.
سایت میراث فرهنگی و گردشگری
و صنایع دستی
در سایت « سازمان میراث فرهنگی و
گردشگری کشور» نیز عینا همین موضوع ها که در سایت آریا هست تکرار شده،
جز پیشانی نوشت آن که مزین به عکس هایی است از
میراث فرهنگی ایران که در فهرست جهانی قرار دارند. احتمالا این عکس ها
برای این است که ایران عضو رسمی سازمان یونسکو است و سازمان میراث
فرهنگی باید که ربط خودش را با این سازمان به نوعی نشان دهد.
وضعیت ثبت آثار ملی
ثبت آثار ملی، که یکی از مهم ترین و
پایه ای ترین اقدامان مربوط به میراث فرهنگی است، همانطور که گفته شد
از سال 1309 آغاز شده است و تا زمان انقلاب همه ی اماکنی که در این
فهرست قرار می گرفتند پرونده ای کامل داشتند که زیر نظر متخصصان و
کارشناسان ثبت آثار و با توجه به ارزش های فرهنگی،
تاریخی و یا باستانشناسانه آن تهیه می شد. مواردی که از سوی این
کارشناسان مورد بررسی قرار می گرفت (و باید برای ثبت هر اثر ملی به آن
توجه شود) به این ترتیب است:
-
الف) اثر نشان دهنده
مقطعی از تاریخ ملی یا بین المللی با بار غنی فرهنگی و تاریخی باشد.
-
ب) اثر متعلق یا در
ارتباط با شخصیتهای برجسته تاریخ کشور و یا نشانگر گوشهای از
زندگی، فعالیت یا آثار آنان باشد.
-
پ) اثر در سطح ملی
یا بین المللی شاخص یک مبداء تاریخی یا نقطه عطف در تاریخ انسان یا
دست ساختههای او و یا حرکتی تاریخی باشد.
-
ت) اثر در سطح ملی
یا بین المللی حاوی اطلاعات جامعی از تاریخ و معارف انسانی، فرهنگ
و تمدن بشری تاریخ علوم و فنون هنرها باشد و یا نقش تعیین کننده
ایی را در این زمینه ایفا کند.
-
ث) اثر نزد عامه
مردم و عرف مورد احترام یا توجه خاص باشد.
قبل از انقلاب این پرونده ها همراه با تعین حریم محوطه
یا مکان مورد نظر، برای ثبت به اداره ثبت فرستاده
شده و پس از گذراندن مسیر قانونی به فهرست آثار ملی اضافه می شدند. و
به این ترتیب بود که از سال 1309 تا سال 1357، فقط 1633 اثر در لیست
آثار ملی ایران قرار گرفت. اما بنا بر گزارش سایت
شرق، «فقط از مرداده ماه 84، یعنی از زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد و
دوران ریاست رحیم مشایی، تا کنون سازمان میراث فرهنگی در هر 28 دقیقه
یک اثر را در فهرست آثار ملی ثبت کرده است. اما با وجود 26 هزار و 300
اثری که در این دوره ثبت شده، تنها در مورد 520 اثر تعیین حریم انجام
گرفته است.»
در همین گزارش آمده است که «تا قبل از دولت احمدی نژاد
تنها 3600 اثر به ثبت ملی رسیده بود که 1650 تای آن تعیین حریم شده
است»، که در واقع 1633 تای آن مربوط به قبل از انقلاب است.
و باید توجه داشت که 26 هزار و سیصد (به اصطلاح ) اثری
که در زمان احمدی نژاد و رحیم مشایی و یارانش ثبت شده نود و نه درصد آن
مربوط به امامزاده ها، مساجد، تکیه ها، و افراد و
مکان هایی است که نمونه اش را در زیر ملاحظه می کنید.
این مکان ها و افراد امسال، در هشتمین همایش شورای
سیاست گزاری ثبت آثار که با حضور کارشناسان ثبت از استان های مختلف
تشکیل شده است موفق شده اند که در فهرست آثار ملی ایران قرار بگیرند
این لیست از سایت میراث آریا و سازمان میراث فرهنگی و
گردشگری (در چهارم و پنجم فوریه) گرفته شده است و به خوبی نشان می دهد
که از نظر حکومت اسلامی میراث فرهنگی و ا صولا فرهنگ یعنی چه:
آخرین لیست مکان ها و افرادی که در آثار ملی ایران ثبت
شده اند!
واقعه صحراي طبس که به طوفان شن معروف است
و محل شهادت شهید منتظر قائم از یزد
مکان مسجد
«ملااسماعيل» محل شهادت سومين شهيد محراب «آيتالله صدوقي»
یزد
مکان مسجد «حظيره» به عنوان
يکي از پايگاههاي وقايع انقلاب اسلامي در يزد
«چهارراه شهدا» محل شهادت اولين
شهيد انقلاب اسلامي در يزد
محل شهادت حجت الاسلام سیدعلی اندرز گو در میدان
شهریور سال 57
از استان تهران
محل شهادت حجت الاسلام ابوترابی فرد، مرکز محله حلیمه
خاتون سبزه میدان، از استان قزوین
امامزاده سلطان سید محمد از استان قزوین
و امامزاده سلطان سید محمد از استان قزوین
مکان رخداد دو حماسه ی 5 آذر و 12 دی به نام گالیکش از
استان گلستان
میدان شهدا از استان خرم آباد
مکان رویداد 30 مهر 57 از استان همدان
مکان رویداد حور شهدا، محل شهادت اولین زن شهید انقلاب
در 21 آبان از استان ایلام
مکان زمین فوتبال چوار، که در جنگ ایران و عراق تعدادی
از فوتبالیست ها در آن به شهادت رسیدند استان ایلام
منطقه عملیاتی میمک، محل انجام دو عملیات عاشورا و
ضربت ذوالفقار از
استان ایلام
منطقه عملیات گرشیر محل انجام عملیات والفجر 5
استان ایلام
منطقه عملیاتی چیلات، محل انجام عملیات والفجر 7 از
استان ایلام
5 مکان میدان شهدا، مسجد علی آباد، میدان قیام، روستای
نیارق و مسجد جامع از استان اردبیل نیز به فهرست ثبت ملی رفته اند.
محل شهادت شهيد علي اکبر شيرودي در «چاغولوند»
کرمانشاه
محل شهادت آيتالله مدني در آذربايجان غربي
محل شهادت شهيد مرتضي مطهري
محل ترور شهید حجت الاسلام مفتح
البته در همین سایت وعده داده اند که
پرونده هاي ديگري از جمله محل شهادت
شيخ فضل الله نوري و محل ترور حضرت آيت الله خامنه اي در تيرماه سال
1360 نیز در دست بررسی برای ثبت است.
در همین روزها معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث
فرهنگی استان اصفهان هم یک لیست را با اماکنی که به ثبت آثار ملی رسیده
اعلام کرده است
محل آب انبار دروازه قدیم آران و بیدگل اصفهان
محل عصار خانه عصاری کاشان
محل باغ و برج حسین آباد معروف به باغ شاکر از آران و
بیدگل
محل بانک سپه مرکز، حمام کوشک، خانه جلالی، خانه
محتشم، و خانه نادر کاشان
محل پل فرارود مبارکه، عمارت سردار
اعظم، آرامگاه سپنتا اصفهان
تپه دشت بان نسار از دوره ساسانی شهرستان فریدن
تپه کوه نسار مربوط به دوره اسلامی شهرستان فریدن
تپه نسار، از دوره آهن ـ اسلامی در شهرستان
فریدن
و بالاخره محسن علمدار٬
معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری استان تهران
هجدهم بهمن امسال( 1391)
اعلام کرد زندانهای قصر و اوین در فهرست آثار ملی کشور ثبت شدند.
در حالی که هم اکنون هزاران هزار زندانی در آن ها هستند، که بیشترین
شان زندانیان عقیدتی و سیاسی اند.
نقشه های حساب شده برای
نابودی فرهنگ ایران
نقشه هایی که برای فروپاشی فرهنگ ایران و
جایگزین کردن آن با فرهنگ اسلامی ـ شیعی تهیه و چندین سال است
به اجرا درآمده، به اندازه یک «انقلاب فرهنگی واپس گرا» وسیع و هراس
انگیز است. که اگر بخواهیم آن را فشرده کنیم به این ترتیب خواهند بود:
1ـ تبلیغات گسترده به وسیله ی برخی از آیت الله ها،
حجت الاسلام ها، امام جمعه ها و آخوندهای وابسته به حکومت در سراسر
کشور در رد میراث فرهنگی و تاریخی ایران. این تبلیغات برای
مردم بیسواد و کم سواد مذهبی، که اکنون، بیشترین پشتیبانان حکومت
اسلامی هستند به طور سیستماتیک انجام می شود. در این تبلیغات تاکید بر
غیر اسلامی بودن هه ی آثار و نشانه های فرهنگی ایران است. آن ها در
میان خطابه ها و روضه خوانی های خود آثار فرهنگی و اصولا
تاریخ قبل از اسلام و پس از اسلام را که ربطی به تشیع نداشته باشد، کفر
و آتش پرستی قلمداد کرده و غیر مستقیم مردم را به تخریب و نابودی آن ها
فرا می خوانند. تخریب سنگ نوشته ها، باسنگ و چماق و یا پاشیدن رنگ بر
روی آن ها در این سال ها مدام تکرار شده و هیچ وقت هم کسی به جرم انجام
چنین کارهایی مورد تعقیب قانونی قرار نگرفته است.
2ـ تبلیغات ضد تاریخ ایران و ضد میراث فرهنگی از طریق
ویدئوها، فیلم ها، کتاب هایی که پایه و اساس واقعی ندارند و در واقع
تاریخ های ساخته شده ای هستند که در موسسات بزرگ و پر هزینه و زیر نظر
افرادی چون پورپیرار و معدود باستانشناسان وابسته به حکومت ساخته می
شوند. این تبلیغات بیشتر نسل جوان را در نظر دارد. و سعی می کند به آن
ها بقبولاند که تاریخ ایران جز آن چه که مربوط به اسلام شیعی است، همه
ظالمانه و عدالت گریز است. و ساخته و پرداخته غرب و اسراییل می باشد.
آن ها توجه به تاریخ و میراث فرهنگی را، که اکنون با
معیارهای جهانی امری حقوق بشری شناخته شده، کاری ناسیونالیستی ـ
فاشیستی عنوان می کنند و سعی می کنند جوانانی را که آموزش و اطلاعاتی
درست از اهمیت میراث فرهنگی در جهان ندارند مقابل فرهنگ دوستان قرار
دهند.
در این موسسات خبرها و اطلاعات دروغینی از تاریخ و
فرهنگ ایران، در دوره های مختلف را تهیه و آن ها را به عنوان واقعیت
های تاریخی یا فرهنگی منتشر می کنند. این مطالب در کتب آموزشی، و یا در
سایت های مربوط به میراث فرهنگی، و سایت های دیگر دولتی منتشر می شوند.
نمونه ساده آن که مربوط به تاریخ معاصر ایران هم می شود، در سایت
سازمان میراث فرهنگی و در ارتباط با تاریخچه میراث فرهنگی است. در این
تاریخچه همه ی تاریخ های تاسیس سازمان های باستانشناسی، موزه ها، ادارت
مختلف مربوط به میراث فرهنگی، و همین طور تاریخ قوانین مربوط به آثار
ملی و اقدامات مفید را که انجام شده یا حذف کرده اند و یا چند سال به
عقب کشیده اند تا به خیال خودشان این افتخارات را به سلسله قاجاریه
ببخشند!
3ـ رها کردن عمدی بناها و آثار تاریخی و فرهنگی شناخته
شده غیر شیعی به حال خود، و به دست باد و باران
سپردن آن ها، از سویی و ویرانی محوطه هایی که هنوز مردم نمی دانند چیست
یعنی کشتن آن آثار قبل از دیده شدن عمومی، به عنوان انجام کارهای
عمرانی مثل ساختن سد و جاده و کانال آب و برق و گاز و غیره. این محوطه
ها معمولا قبل از شروع عملیات به اصطلاح عمرانی و یا پس از شروع عملیات
و همزمان حفاری شده و آثار تاریخی و با ارزش آن مخفیانه از ایران خارج
می شود. یکی از ساده ترین آن ها آثار کم نظیر رامهرمز است که
تصادفا خبرنگاران از آن مطلع شدند ولی بلافاصله سر و صداها
خوابید و هیچوقت کسی از آن چه که حتی عکس هایش در نشریات منتشر شد،
ندارد.
و .... این رشته سر دراز دارد...
تردیدی نیست که این همه تلاش برای
ویرانی فرهنگ و تاریخ یک سرزمین می توانست به راحتی سرزمینی را به
نابودی بکشاند اما همان جوهر و گوهری که در دل فرهنگ خردمدار و
مهرآفرین ایرانی ما نهفته است، خوشبختانه تا کنون و تا این لحظه چنین
فرصتی را به ویرانگران نداده است. اگر چه هزینه هایی که مردم در این سی
و چهار سال داده اند آنچنان زیاد است که امکان جبرانش به سادگی میسر
نخواهد بود.
فوریه 2013
|