Shokooh Mirzadegi

شکوه میرزادگی

شعر: سپتامبر 2005

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 


رقصی چنین ...

می‌خواهم با تو برقصم
در ميهمانی آهو،
در سرزمين مادر آب‌ها.

       می‌خواهم با تو برقصم
   با پيراهنی از مهر و
                            کفشی از ستاره،
بر متن اطلسی  يک تانگو.

می‌خواهم با تو برقصم
بر برگ برگِِ ِ يک گل ِ نيلوفر آبی،
           و با هر چرخش نسيم‌وار نُتی 
بچرخم و….
             … سر بر سينه نور بگذارم

می خواهم با تو برقصم
با کوبش قلب سپيد يک  سُل 
در فرود و فراز هر آرشه 
                          و در امواج هر کليد
و تا ميانه‌ی درياهای صبح  بروم.

می‌خواهم با تو برقصم
از کرانه‌های پاتارا
                       تا دشت‌های پاسارگاد؛
و خانه‌های گم شده در خاک را
                       با نفس‌های تو  بيدار کنم.
می‌خواهم با تو برقصم!


دنور – سپتامبر 2005