شکوه میرزادگی

    Shokooh Mirzadegi

از نگاه یک زن

 

ما را به دم پير نگه نتوان داشت

در خانه دلگير نگه نتوان داشت

آن را که سر  زلف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

معاون اجباری ریاست جمهوری هوش خود را از دست داده است!

دکتر فرحناز ترکستانی، رییس شورای سیاستگذاری و دبیر سومین جشنواره ی فرهنگی دانشگاه های علوم پزشکی و خدمات بهداشتی، درمانی و هنری که، با وجود عدم موافقت قبلی اش باز هم از سوی محمود احمدی نژاد، به سمت «معاون رییس جمهور و رییس سازمان ملی جوانان» برگزیده شده، پس از یک هفته که مثل توپ فوتبال بین رسانه های دولتی پرتاب می شد، و  از سوی رییس جمهور و حمید بقایی و دیگر روسا تحت فشار قرار گرفته بود، بالاخره از هوش رفت و کارش به بیمارستان کشید و، در پی آن، تازه متوجه شد که در حکومت اسلامی او و این چند زن ديگری که به  دلیل ارتباط های فامیلی و آشنایی  با بزرگان حکومت صاحب شغل و مقامی می شوند و از مرحله ی مادر بچه ها بودن به وزارت و وکالت و ریاست می رسند، کمترین قدرت اظهار نظر و موافقت یا مخالفتی با هیچ کدام از فرمامین آقایان را ندارند و این عناوین در ایران و برای زن ها فقط روی کاغذ و در ملاء عام و برای پز دادن به زنان چند کشور اسلامی ديگر است که مبادا فکر کنند زنان در ایران اسلامی وضعشان بدتر از آن هاست.

بهر حال، اکنون دکتر فرحناز ترکستانی هم بايد فهميده باشد که زن، زیر سایه ی حکومت اسلامی، با هر مقدار تحصیلات و هر مقدار نزدیکی فامیلی به آقایان، پشیزی استقلال رای و نظر ندارد و حتی اگر رییس جمهور حکومت اسلامی هم بشود، در مقابل دربان در کاخ ریاست جمهوری همان «موجود ضعیفی» است که مردها باید برایش تصمیم بگیرند.

فرحناز خانم، اگرچه پزشک متحصص زنان است، که اين مقام از دید آقایان حکومتی کمترین اهمیتی ندارد، اما اهمیت زیادی دارد چرا که خواهر زن حمید بقایی، رییس سازمان میراث فرهنگی و فرمانبر دایمی اسفندیار رحیم مشایی و  شخص احمدی نژاد، است. و به دلیل همین مقام مهم هم بوده که مدتی پیش، و در پی بیرون راندن بذرپاش از سمت معاونت ریاست جمهوری، از طریق شوهر خواهرش با خبر شده که قرار است کبوتر شانس بر سرش بنشیند و بشود معاون جناب احمدی نژاد.

فرحناز خانم در ابتدا به صراحت گفته بود که این سمت را نخواهد پذیرفت. يعنی احتمالاً آنقدر باهوش بوده است که فکر می کند معاون احمدی نژاد شدن ننگی است که برای همیشه در پرونده اش خواهد نشست. و یا شايد، همانطور که به شوهر خواهرش گفته و بعدها بارها تکرارش کرده، فکر می کرده که به دلیل تازه برخاستن از بستر بیماری امکان اداره ی چنین پستی را ندارد. هر چه هست، با برخاستن زمزمه و شايعه ی مربوط به پست جديد، اعلام کرده است که نمی تواند این شغل را قبول کند. و خبر این عدم پذیرش نيز در روزنامه های رسمی کشور، مثل خبرگزاری فارس، منتشر شده است.

اما آنچه فرحناز خانم از آن غافل بوده اين حقيقت است که وقتی در «سرزمين اسلامی» مردی به زنی فرمانی می دهد، چه همسرش باشد و چه پدرش و چه برادرش و چه کارفرمایش، زن فقط باید اطاعت کند. مراتب اين «اطاعت» را هم یکی از خبرگزاری های دولتی به نام ایلنا، بدون اطلاع خانم دکتر و از طرف ايشان منتشر کرده است که: «ایشان گفته اند مثل یک سرباز از فرمان رییس جمهور اطاعت می کنند». و حتماً واژه ی «سرباز» را هم از آن رو به جای «زن» گذاشته اند که در کشورهای دیگر اسلامی فکر نکنند زن های زیر سلطه حکومت اسلامی ایران توسری خورند.

اما قضيه به اينجا ختم نشده و فرحناز خانم مقابل خبرنگاران به التماس افتاده اند که: «والله بالله من بیمار هستم، تازه از بیماری ریوی خلاص شده ام، و نمی توانم کار کنم». و باز هم نه تنها کسی به حرفش گوش نداده بلکه هم رییس جمهور حکمش را امضا کرده و رسماً فرستاده در خانه اش و هم روزنامه های دولتی نوشته اند که ایشان با کمال میل و رغبت حکم را قبول کرده و بر چشم گذاشته است.

خلاصه اينکه، در روز ششم دی، خانم دکتر در چنان تنگنایی قرار می گیرد که غش می کند و بر زمین می افتد و او را به بیمارستان می رسانند. و وقتی هم به هوش می آید دکترها می گویند که ايشان درصدی از هوشیاری خود را از دست داده اند (که البته حتماً منظورشان هوش ايشان بوده است و الا کسی که به هوش می آيد که نمی تواند اندکی از هوشياری اش را از دست بدهد!).

در اين ميان، «خبرگزاری زنان ِ» حکومت اسلامی، که البته گردانندگانش همه حجت الاسلام و آیت الله هستند، وقتی می بیند که ماجرا خیلی حساس شده می نویسند که: «خانم تركستاني، گزينه ی پيشنهادي رئيس سازمان ملي جوانان، از ديروز در پي از دست دادن درصدي از هوشياري خود به علت استرس، در بخش سي‌سي‌يو بيمارستان بستري شده است. فرحناز تركستاني هم اكنون در بخش سي‌سي‌يو بيمارستان بستري است و احتمالاً با ادامه ی بهبود وضع موجود به بخش عادي منتقل مي‌شود». بعد هم همين خبرگزاری وضعیت او را به گردن کسانی می اندازند که از نظر سیاسی برای دولت مشکل می سازند و، البته بدون استفاده از نام «فتنه گران»، اضافه می کند که:«فشارهاي روحي به نامبرده براي پذيرش مسئوليت سازمان ملي جوانان استرس‌هاي وي را تشديد كرد و از آنجا كه وي از يك طرف حاضر به پذيرش مسئوليت نبود و از سوي ديگر احساس مي‌كرد كه ممكن است عدم پذيرش مسئوليت مسئله‌اي سياسي براي دولت پديد آورد و اين موضوع مورد سوء استفاده قرار گيرد اين استرس‌ها شديد‌تر شد».

البته در این میان یک شایعه ی دیگر نیز هست و آن این که یک «آقا» ی ديگر هم این وسط هست که با رفتن خانم دکتر به کاخ ریاست جمهوری و گرفتن شغل معاونت مخالف کرده و آن همسر ایشان است. به راستی که آدم اگر بين انتخاب پذيرش فرمان شوهر و رئيس جمهوری چون احمدی نژاد گير کرده باشد جز دچار استرس شدن و راهی بيمارستان گشتن چه گزينه ای دارد؟

به هر حال، هنوز معلوم نیست که اگر ایشان از بیمارستان مرخص شوند به دلیل از دست دادن در صدی از هوشیاری یا هوش خويش تن به فداکاری برای دولت اسلامی می دهد و شغل معاون جناب احمدی نژاد را می پذیرد یا می زند زیر همه چیز و «زنِ زنانه» همه ی شغل های با ارزشی!!  را که تا به حال داشته رها می کند و می رود پی کار طبابت و خدمت کردن به مردمان نيازمند طبيب و مداوا؛ که شاعر چند قرن پيش ما گویی نصيحت به همين خانم دکتر کرده است آنجا که گفته: می باش طبيب عيسوی هش / اما نه طبيب آدمی کش (که اين «طبيب ِ » دوم را می توان با واژه ی »ریيس» هم تاخت زد!)

27دسامیر 2010

shokoohmirzadegi@gmail.com