زن ها دیگر به خانه بازنمی
گردند، حتی اگر اسلام در خطر باشد
اخیراً، در اين طرف و آن طرف، بحث بر سر اين که «آيا زنان در جنبش آزادی
خواهانهء سبز نقشی موثر داشته اند یا نه» زياد شنیده و خوانده می شود. عده ای
اين نقش را باور دارند و عده ای هم اين نقش را تنها از آن زنان مذهبی می دانند.
معمولاً کسانی که جنبش سبز را جنبشی اصلاح طلب و مذهبی به حساب می آورند، حاضر
نيستند که حضور زنان سکولار و يا برابری خواه را در آن به رسميت بشناسند و حتی
معتقدند که زنان فمنيست و سکولار نباید از اين جنبش حمايت کنند. عده ای هم
معتقدند که اگرچه زنان پیشرو و برابری طلب در ابتدا و در انتخابات خرداد به اين
حرکت روی خوشی نشان ندادند اما، پس از 22 خرداد، از شرکت کنندگان اصلی در اين
جنبش بودند. من
خود جزو آن دسته ای هستم که باور دارم بخش بزرگی از جنبش سبز از
جوان ها و به خصوص زنان سکولار تشکيل شده است و، در عین حال، معتقدم که اگر
اجتماع عظیم مردمانی که با شعار «رای مرا پس بده» تبديل به «جنبش سبز» کنونی شد
اين کار تنها با حمايت و پشتيبانی زنان امکان پذير بوده است.
حضور زنان از قبل از 22 خرداد تاکنون آنقدر محسوس و روشن است که هيچ گزارشگری
نتوانسته اهميت آن ها را نديده بگيرد. شيوه ی لباس پوشيدن اين زن ها و شجاعت
مثال زدنی شان در تظاهرات، و تعداد بازداشتی ها و زندانی ها و کشته شده هاشان،
همه نشان دهنده ی آن است که جنبش سبز (به خصوص بخش سکولار آن) بر پايه های يک
تفکر ضد تبعيض استوار بوده است؛ تبعيضی که سی سال زن ها آن را با پوست و گوشت
خود حس کرده اند.
با يک مرور ساده بر سی و يک سال حکومت اسلامی می شود به راحتی ديد که نارضايتی
زنان ما، و تحقير و تبعيضی که بر آن ها تحمیل شده به مراتب از انواع تبعيض های
مذهبی، قومی، حتی فرهنگی سنگین تر و سخت تر بوده است. طبعاً، هر چه بر عمر
حکومت اضافه شده به نارضايتی زن ها نيز افزوده گشته است. اما، از آنجا که حکومت
اسلامی به خاطر منافع خود به پديده های مختلفی ـ از تظاهرات خيابانی گرفته تا
بخشيدن ظاهری دموکرات منشانه به صندوق های رای در انواع انتخابات خود ـ به بالا
بودن تعداد افراد و به حضور زن ها نياز داشته است، به ناچار مانع حضور زن ها در
جامعه نبوده است. و، خوشبختانه، همین « امکان ناگزير حضور» زن ها را به مدارس و
دانشگاه ها کشانده و، در غفلت حکومت اسلامی، از نيروی زنانی که از پشتوانه ی صد
ساله ی مبارزات برابری خواهی و پنجره های باز رسانه های جهانی، برخوردار
بوده
اند پديده ای مهم و معنادار بوجود آورده است. از سوی ديگر، تلاش های ده سال
گذشته برای بیرون راندن زن ها از دانشگاه ها (از طريق کم کردن سهميه ی دانشگاهی
به بهانه های مختلف و بستن در ادارات و موسسات به روی آن ها) هيچ کدام نه تنها
نتوانسته از رشد هر دم فزاينده ی زن ها در وصول به آگاهی نسبت به بی حقوقی خود
کم کند بلکه آن ها را بيش از بيش به خواستاری حقوق خود برانگیخته است.
ما کمتر کشوری را در جهان سراغ داريم که در آنها درصد زنانی که به دانشگاه ها
می روند بالای شصت باشد و در عين حال، در همان جامعه، درصد زنانی که شاغل اند و
دارای مقامات بالای اجرایی از سه ـ چهار هم پايين تر باشد. آشکار است که اين
خود مهمترين دلیل برای نارضايتی زنان از وضعیت خود محسوب می شود و ميزان
نارضايتی شان را نسبت به مردان چند برابر می کند.
به اين ترتيب، حتی دختران جوانی که در حکومت اسلامی به دنيا آمده و بزرگ شده
اند، از مدعيان سرسخت اين حکومت بشمار می روند و همين مدعيان بوده اند که فرمان
را از دست کسانی که خيابان های شهرها را با شعار های «رای مرا پس بده» يا
«میرحسین يا حسين» گرفته و شهرها را از شعارهای ضد ديکتاتوری، و ضد ولايت فقيه
و ضد حکومت اسلامی انباشته اند. ترديدی نيست که حکومت اسلامی اين مساله را به
خوبی (و متاسفانه بسيار بهتر و بيشتر از اپوزيسيون) درک کرده و دريافته است و
لذا اکنون به نسبت سی و يک سال گذشته بيشترين و شديدترين واکنش دولت را در
ارتباط با زن ها می بينيم.
اگر تا يک سال پيش، هر چند گاه يک بار در تابستان ها يا در ماه های عزاداری
حمله به حجاب زن ها شروع می شد و بگير و ببندی در کار بود، می شد ديد که اين
فشار هيچگاه همراه با دستورات عجیب و غریب مذهبی نبود. «بد حجابی» نوعی
«نافرمانی زنانه» بود که با چند ساعت يا حداکثر يک شب بازداشت يا تذکری به طرف
يا شوهر و پدر و برادرش حل می شد. برخورد با زن ها هم بيشتر در تظاهرات
خيابانی مربوط به روز زن و غيره ديده می شد که طی آن عده ای از زن های حزب الهی
را به جان «بد حجاب ها» می انداختند و کار به زد و خوردی می کشيد. اما اکنون
رفته رفته مساله ی بی حجابی به ضد دين بودن و محاربه با خدا تبديل می شود. و
همين طور حديث پشت حدیث آورده می شود تا موضوع را از بدحجابی به اجتماعی بودن
زن ها کشيده و آن ها را با تهديدهايي مذهبی و کاملاً روشن به خانه نشینی و، به
زعم آن ها، به کار اصلی شان که همانا نگاهداری از شوهر و بچه است هدايت کنند.
این روزها با نگاهی به نشريات دولتی، سخنان آيت الله ها و امام جمعه ها، و
متوسل شدن آنها به احاديث راست و دروغ از بزرگان مذهبی بروشنی ديده می شود که
حکومت سعی دارد زن ها را به سرعت به خانه ها بفرستد و اين تلاش را هم از طريق
تبلیغاتی مذهبی و ترساندن مردمان از خدا و پيامبر و هم به عنوان يک امر سياسی
که «اسلام در خطر است و بايد برای نجات آن زن ها را به خانه ها فرستاد» عملی می
کنند.
مثلاً، نگاه کنيد به يک
مطلب که در سايت دولتی زنان منتشر شده است.
مطلبی با عنوان «زنان در دوره آخرالزمان» و با اين پيش درآمد
که:
«وضعیت زنان در دوره
ی
آخرالزمان آنقدر به ابتذال کشانده می شود که خطر آن جوامع اسلامی را به طور جدی
تهدید می کند .»
در اين مطلب که از کتابی به نام «زن منتظر و منتظر پروری»، که تازه منتشر شده و
مجموعه ی رواياتی است که ظاهراً از پیامبر اسلام نقل می شود، نوشته اند که
در
دوره ی آخر زمان از جمله خطراتی که اسلام را تهدید می کند آن است که زنان در
منجلابی فرو می روند که پيامبر
نسبت به
آن هشدار داده است.
در اين مطلب، که تلويحاً می خواهد نشان دهد که ما در دوره ی آخر زمان زندگی می
کنيم، آمده است که: «ضروری ست زنان در عصر غیبت گوش جان به این موعظه گرانقدر سپرده و همچون
دیدبانی بصیر و آگاه و به عنوان فرهنگ سازان جامعه، با آگاهی نسبت به خطرات،
خود و جامعه را از این مرداب وحشتناک برهانند.»
و يکی از اين موعظه ها را اين گونه نقل می کنند: «روزی پیامبراکرم (ص) در جمع صحابی خود فرمودند: "چگونه می شود
حال شما هنگامی که زن های شما فاسد شوند و جوانان شما به فسق و فجور بگرایند و
شما نیز به جای امر به معروف امر به منکر و نهی از معروف نمایید! معروف را منکر
بپندارید و منکر را معروف؟!»
اصحاب با تعجب سؤال کردند:
«آیا چنین وضعی پیش خواهد آمد؟» پیامبر فرمودند:
«بلی،
بدتر از این هم خواهد شد».
و بعد پیامبر به بیان تفصیلی تر وضعیت دوران
آخرالزمان پرداختند و فرمودند:
«هنگامی
که زنها برای طمع دنیا در داد و ستد همسرانشان شرکت کنند،
مردها خود را به صورت زنها و زنها خود را به صورت مردها در می
آورند».
در واقع، و با اين گفته ی پيامبر، بايد نتيجه گرفت که وجود زنانی که در کارهای
اجتماعی و اقتصادی شرکت می کنند خود به معنی آن است که دوره آخر زمان فرارسيده
و خطر نابودی اسلام جدی است.
در جايي ديگر از اين کتاب باز از يیامبر نقل می شود که:
«در آخر
[الزمان] امت من، مردانی پیدا می شوند که زنان شان در عین لباس پوشیدن
لخت و
عور هستند و بر سرشان چیزی همانند کوهان اشتران لاغر است، آنها عطر بهشت را نمی
شنوند.
آنها
را لعنت کنید که آنها از رحمت خدا به دور هستند».
و باز، در جای ديگر، از قول مجلسی و از بحارالانوار نقل می کنند که:
«زنها را می بینی که با زنها آمیزش می کنند و زنها لخت و عور می
باشند و زینت هایشان را آشکار می کنند و از دین بیرون می روند و به فتنه ها می
گرایند و به سوی شهوت ها و لذت ها می شتابند، محرمات الهی را حلال
[می کند] و در جهنم جاودان هستند. هنگامی زنان را می بینی که با خشونت
با همسرانشان رفتار کنند و آنچه او نمی خواهد انجام دهند و...».
و اوج خطرات آخر الزمانی برای اسلام را در سخنانی می توان يافت که از
حضرت علی
نقل شده به اين شکل که: «در
آخرالزمان، زنان به خاطر حرص به دنیا، در کسب و کار همسران خود شرکت می نمایند!».
و نويسنده نيز اين حرف ها را تفسیر کرده و توضيح می دهد که: «شاید
این روایت اشاره به آن داشته باشد که زنان در بازی ثروت اندوزی سرمایه داران،
بی توجه به این لطف الهی که آنان را از وظیفه تأمین مایحتاج و مخارج زندگی فارغ
کرده است، دوشادوش مردان از صبح تا شام را در شرکت
ها و کارخانجات سپری می کنند و فرزندان و خانواده خویش را از
نعمت تربیت و عاطفه ورزی محروم می نمایند»
اين حديث سازان فراموش می کنند که مهمترين پايه
ی پيدايش و دوام اسلام وجود زنی
اهل تجارت بنام خديجه بوده است که پيامبر اسلام را در استخدام خود داشت و او را
به همسری خود برگزيد تا کاروان دارش باشد.
و مهم تر از آن
فراموش می کنند که در زمانه ای که ما هستيم زن ها ديگر به خانه بازنمی
گردند حتی اگر اسلام در خطری جدی باشد.
مستندی سانسور شده از زندگی ندا آقاسلطان
چند روزی است که در ليست مستندهای کانال تلويزيونی اچ. بی. او. برنامه ای را
تبلیغ می کننند به نام «برای ندا، مستندی درباره ی ندا، کسی که سمبل 2009 ايران
بود». اين فیلم، که سازنده اش آنتونی توماس نام دارد، قرار است در تاريخ
چهاردهم جون در اين کانال نمايش داده شود اما در هفته گذشته نسخه ی فارسی زبان
آن
در دو سه برنامه ی صدای آمريکا
و در یوتیوب نشان داده شده است. در
عین حال، در تمام هفته ی گذشته مرتب تبليغ شده که نمايش اين فيلم در هر کجايي،
اعم از سالن های عمومی و تلويزيون ها، مجاز
و مجانی است.
فیلم بسيار زيبا و موثر تهیه شده اما بيشتر به فيلم های تبليغاتی شبيه
است تا اثری مستند. من نمی دانم مواد خام اين فيلم را چه کسی يا چه کسانی در
اختيار اچ بی او گذاشته اند، و
چه کسانی در پشت پرده در ساختن اين فيلم با اين شرکت همکاری و همراهی
داشته اند. ولی يک چيز برايم روشن است و آن اين که فيلم
کاملاً در جهت تقويت جناح اصلاح طلب مذهبی جنبش سبز (به رهبری آقای مهندس موسوی
و خانم رهنورد) ساخته شده است و نه در نمايش آنچه که ندا برايش کشته شد: يعنی
سرزمينی با حکومتی غیر مذهبی، آزاد
و بی تبعيض، سرزمينی که زنانش بتوانند مثل ديگر زنان دنيا زندگی کنند.
اما نکته ی جالب ديگر در اين فيلم حذف کامل و اشکارا عمدی ِ يک چهره ی موثر در
زندگی ندا آقاسلطان است در اثر مستندی که به نام او و زندگی او تهیه شده است.
آنچه حذف شده چهره ی کاسپين ماکان است، نامزد (يا دوست پسر) او و اولين مردی که
اعلام کرد «ندا آقاسلطان نه رای داده بود و نه اعتقادی به رای دادن در جمهوری
اسلامی داشت!»
هنگامی که کاسپين از ايران خارج شد همه او را به عنوان نامزد ندا می شناختند؛
او به خاطر اين عنوان، و به خاطر عکس هايي که از ندا گرفته بود، (و دو سه تا از
اين عکس در اين فيلم مستند وجود دارد)، و به خاطر عکس هایی که با هم داشتند
مورد محبت و علاقه شديد مردم قرار گرفت. اما در چند ماه گذشته، و بخصوص پس از
سفری که او به اسراييل انجام داد، ناگهان اصلاح طلب های مذهبی به او حمله کردند
و حتی يکی از زنان روزنامه نويس اصلاح طلب ادعا کرد که او نامزد ندا نبوده و
دروغ می گويد. جالب اين است که مادر و خواهر ندا اين حرف را رد کردند و ضمن
تأييد نکردن رفتار ماکان (برای رفتن به اسراییل) حرف های آن خانم روزنامه نويس
را هم نادرست دانستند.
همه ی کسانی که در کشورهای غربی زندگی کرده اند می دانند که فيلم های مستند
قرار است بر اساس واقعيت ها ساخته شوند و حتی در فيلم زندگی بزرگترين قهرمان ها
هم کسی را که به آن قهرمان حتی برای مدتی کوتاه نزديک بوده حذف نمی کنند، حتی
اگر آن شخص ضد قهرمان هم بوده باشد.
اما در اين فيلم و در سخنان مادر و خواهر و برادر و خانواده و دوسنتان ندا می
بينيم که آن ها درمورد علاقه های ندا، شجاعت هايش، بد آمدنش از حجاب اجباری،
اين که رای نداده است، اين که به رنگی علاقه داشته، چه خواننده ای را دوست
داشت، چه دانشکده ای رفته و چرا درسش را ادامه نداده و درباره عشق او، درباره ی
ازدواج کوتاه و طلاقش صحبت می کنند. اما در هيچ کجا نامی از مردی که مشهورترين
مرد زندگی ندا (در ماه های گذشته بوده است) نمی بینيم. و حتی به جنجال نامزد
بودن يا نبودن او هم اشاره ای نمی شود. چرا؟ آيا از آن ها در اين مورد پرسشی
نشده يا پرسش شده و حرف هايشان
تا رسیدن به دست تهیه کننده فيلم و يا در اتاق ويرايش فيلم دستخوش سانسور شده است؟
واقعا چه کسانی تصوير کاسپين و نام او را حذف کرده اند؟ اصلاً مهم نيست کاسپين
چه تفکری دارد، آدم خوبی است يا بد، و يا چه اعتقاداتی دارد. اما مهم اين است
که او در زندگی ندا حضور داشته و پس از مرگ او بلافاصله بصورتی گسترده مطرح شده
است. بهر حال او، حداقل به اندازه ی پيراهن و دامنی که مادر و خواهر ندا به
مصاحبه کننده نشان می دهند، قابل مطرح شدن بوده است. و اين کسان چگونه انجام
اين سانسور را به آنتونی توماس و يا کمپانی اچ بی او قبولانده اند؟ يا کلاً اين
تکه از زندگی ندا را از آن ها پنهان کرده اند؛ که البته کار بسیار بعيدی است.
هر چه هست اين امر يک نکته را نشان می دهد و آن اين که اگر اين عمل کار ايرانی
هایی باشد که آنتونی توماس را برای ساختن اين فيلم همراهی می کردند، آنها، به
هر جناح سياسی که تعلق داشته باشند درست همان کاری را انجام داده اند که حکومت
موجود اسلامی در ايران انجام می دهد. يعنی حذف، سانسور، فيلترينگ. و اين واقعيت
تشابه روش ها و طرز فکرهای اين دو گروه
سانسور کننده را آشکار می سازد.
تردیدی نيست که
امروز و یا فردايي فاش خواهد شد که گروه سانسور چی ها و حذف کنندگان ماکان از
زندگی ندا چه کسانی بوده و به چه سودایی چنين کرده اند.
9 جون 2010
shokoohmirzadegi@gmail.com
|