Shokooh Mirzadegi

شکوه میرزادگی

از نگاه يک زن ـ 23 فوريه 2008

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

 

 

يا مرگ يا شوهر

 

مردمان جهان امروز، به دليل وجود و اهميت  يافتن مفهوم حقوق بشر، آموخته اند که می توانند خواست های انسانی خود را از دولت ها مطالبه کنند. به همين دليل، در هر روز و در هر گوشه ی جهان، عده ای تظاهرات راه می اندازند و خواست های خود را به شکلی متمدنانه به گوش ديگران و نيز مسئولين دولت ها می رسانند. اين تظاهرات، که از هزاران نفر گرفته تا ده پانزده نفر شکل می گيرند، درباره ی همه چيز می توانند باشند: از خواستاری صلح و پايان دادن به جنگ گرفته تا آزادی کورتاژ، يا حفظ محيط زيست و، خلاصه، همه ی مسايلی که انسان امروز با آن دست به گريبان است ـ چه او که در کشوری متمدن نشسته و اين شانس را دارد که دولت مردان و دولت زنانش را مورد خطاب قرار دهد و نيز بکوشد تا ديکتاتورها را در کشورهای محروم از آزادی،  وادارد تا به حقوق بشر اهميت دهند، و چه در کشورهايي چون ايران که هر خواست انسانی با توسری و شکنجه و زندان همراه است. در ايران هم، با همه ی خطرات، گاهگاهی، عده ای دل به دريا می زنند و برای آزادی زندانيان سياسی، برابری حقوق زنان، بالارفتن دستمزد کارگران، خواستاری حق معلمان، حفظ و نجات ميراث فرهنگی و طبيعی، و بسياری چيزهای ديگر تظاهرات راه می اندازند و چوبش را هم بدجوری می خورند.

هر چه هست، در هر کجايي از دنيا همه ی خواست ها بر محور فقدان و نبود چيزها دور می زند. از جنگ می ترسند و صلح می خواهند. کورتاژ را از کليسایي که با آن مخالف است مطالبه می کنند، حفظ ميراث فرهنگی و محيط زيست را به خاطر نگرانی ارزش های انسانی و نگرانی از فردای کره ی خاکي طلب می کنند و الی آخر. البته هر چه که در کشورهای متمدن تظاهرات هدايت شده به وسيله ی دولت ها وجود ندارد، در کشورهايی همچون کشور ما تا بخواهيد تظاهرات دولتی هست که نه چوب دارد و نه توسری و اغلب شرکت در آن جايزه هم دارد.

اما بگذاريد اعتراف کنم که برای اولين بار است که می بينم و می شنوم  عده ای زن تظاهراتی راه انداخته اند که موضوع آن تازگی دارد.  اين عکس که بدون توضيحی برايم فرستاده شده اگر مونتاژی نباشد معلوم نيست چه خواستی را دنبال می کند و من  هرچه فکر می کنم عقلم برای درک خواستی که ممکن است پشت آن باشد هم به جايي نمی رسد. روی پلاکارد نوشته شده «بی شوهری خيانت به قران است». اين حرف يعنی هر کسی که شوهر ندارد به قران خيانت می کند. پس، يعنی، خود اين زن ها همه شوهر دارند؛ چرا که در سرزمينی که خيانت به قران معادل مفسد فی الارض شناخته شدن و واجب گشتن قتل آدم هاست، اگر اين ها خيانت کار بودند اين گونه در خيابان اعلام خيانت نمی کردند. پس لابد منظورشان زنان خائنی است که نتوانسته اند برای خود شوهری پيدا کنند! يا شايد هم خطاب به آقايان است و به آنها توصيه می کنند که، برای جلوگيری از خيانت زنها به قران، دست بکار شده و تند تند زن بگيريد ـ نه يکی که چند تا.

هر چه هست، اگر اين تظاهر کنندگان خطاب شان به دولت آقای احمدی نژاد باشد که علاقه ی زيادی به اين گونه موضوع ها دارد و هميشه دنبال وسيله ای است برای رسيدن حساب زن های غير خودی، اين موضوع جالبی برای ايشان خواهد بود که دست به کار آزار زنانی شود که به قرآن خيانت می کنند. مسلماً وضع خطرناکی در پيش است و بهتر است زنان بی شوهر هر چه زودتر ايران را ترک کنند، يا اگر به وطن شان خيلی علاقمند هستند به اولين مردی که رسيدند از او خواستگاری کرده و خودشان را از مرگ در اين دنيا و عقوبت در آن دنيا نجات دهند.

 

 

 

 

اشعه دارد يا ندارد؟!

 

به دنبال انتشار مطلب «تششعات کله ی زنانه» در هفته ی گذشته و در اين ستون، چندين ايميل به طرفداری از آقای بنی صدر برايم رسيد که لازم می دانم در اين جا به موضوع مربوط به ايشان بيشتر بپردازم. فرستندگان اين ايميل ها معتقدند که گفته ی مربوط به «وجود اشعه در موی خانم ها» مربوط به آقای بنی صدر نيست و آن را برای ايشان ساخته اند؛ و، در نتيجه، به من ايراد می گيرند که چرا از يک گفته ی غير مستند استفاده کرده ام. يکی از اين آقايان معترض مطلبی را هم با عنوان «حقوق و کرامت زن در رويکرد ابوالحسن بنی صدر» برايم فرستاده اند تا حرف شان را مستند کرده باشند.

اين مطلب مفصلی است اما در آن قسمت که مربوط به «اشعه ی موی زنان» است چنين آمده که: «پس از انقلاب يکی از خبرنگاران از آقای بنی صدر پرسيده ".... (شنيده ام) موی سر زن اشعه‌ای تولید می‌کند که روی مرد اثر می‌گذارد؛ به طوری که باعث می‌شود مرد از حالت عادی خارج شود. حالا از شما می‌خواهم بگوئید این نظریه تا چه اندازه درست است». و  آقای بنی صدر هم جواب می دهند که: «البته من خواستم که این مسئله را روی این گونه تأثیرات نبرم، والا چنین چیزی ممکن است. زیرا اگر قراربود این گونه تأثیرات نباشد که زن و مرد با هم جمع نمی‌شدند. و اصلا بشری به وجود نمی‌آمد. ناچار باید جاذبه‌ ها باشند و بر هم اثر بگذارند. و این نظریه علمی (جاذبه ی متقابل) علی الاصول صحیح است. منتهی، مطلب اینست که ﺁیا این جاذبه ی "صحیح" نقش "اجتماعی" هم پیدا بکند یا نکند؟ تمام حرف اینجاست. نوع پوششی که ما به شما پیشنهاد می‌کنیم که شما زنان و مردان ایران بسازید، باید نوع پوششی باشد که به شما امکان بدهد که تمام این تأثیرات متقابل در روابط زناشویی تمام و کمال وجود داشته باشد و نه این که نباشد. یعنی هر زنی حق دارد از مرد لذت ببرد و هر مردی هم از زن (البته درچارچوب زناشویی)؛ و این حق طبیعی و فطری بشر است و در اسلام نیز تمام منع ‌ها در بین زن و شوهر از بین رفته است...»

من با خواندن مطلبی که برایم فرستاده شده اين گونه دستگيرم شد که

1. آقای بنی صدر «ممکن بودن» اشعه در موی خانم ها را اگر که خود نگفته اند اما انکار هم نکرده اند،

2 ـ ايشان به  اين «اشعه» نام «جاذبه» داده اند و معتقدند که در زن ها و  مردها به يکسان هست.

3ـ از ديد ايشان اين جاذبه همان چيزی است که سبب توليد مثل می شود. يعنی تنها کارکردی که جاذبه های زنانه و مردانه دارند (چه اشعه چه جاذبه) توليد مثل است.

4ـ و برای اين که يکوقت زن و مردی بيرون از رابطه ی زناشويي گرفتار جاذبه نشوند و دست از پا خطا نکنند بايد پوشش داشته باشند و فقط مقابل همسر خود آن را بردارند تا «تاثيرات آن در روابط زناشويي تمام وکمال برملا شود».

5ـ متاسفانه هر چه در سخن آقای بنی صدر گشتم تا از نوع جاذبه يا اشعه مردانه، که آن هم بايد پنهان بماند، با خبر شوم ديدم که ايشان حرفی در اين مورد نزده اند؛ اما به نظر می رسد که، بر خلاف نظر ايشان و از ديد جمهوری اسلامی موی آقایان نه اشعه دارد و نه جاذبه و نه نيازی به پوشاندن.

به هر حال اين برداشت من بود،، شما ممکن است برداشت ديگری داشته باشيد اما اگر نتيجه گيری شما از پرسش و پاسخ با آقای بنی صدر چون من نبود می توانيد برويد و کل مطلب مربوط به نظريات ايشان را خودتان بخوانيد.

در عين حال من يک طرح پيشنهادی هم دارم برای حفظ ناموس زنانی که در موی همسرشان جاذبه و اشعه کشف می کنند و نمی خواهند از آن طريق جامعه را به فساد بکشانند. البته، همانطور که در عکس می بينيد، سعی کرده ام که اين طرح با آخرين مد بخواند که مردها راحت تر بتوانند آن را بپذيرند.

 

آموزش معنويت مردانه برای زنان

در اين هفته مرکز آموزش  و پژوهش امور زنان و خانواده در ايران اعلام کرده است که  يک دوره آموزشی برای زن ها خواهد داشت. معاونت اين مرکز، که گويا معاون رياست جمهوری هم هست، موضوع اين دوره را «آشنايي با راهکارهای مبارزه با بحران معنويت» اعلام کرده است.

از آنجا که، از ديد اين مرکز آموزشی، زنان توانايي تدريس در امور مهمی که مربوط به «معنويت» باشد را ندارند، قرار است که در طول اين دوره، که دارای هشت جلسه است، آقايانی مسلط بر اين امور به زنان درس دهند ـ درس هايي با عنوان «سينمای ماوراء»، «کليات عرفان اسلامی»، «عرفان علمای شيعه» و...

به هر حال، بنظر می رسد که تا زنان به درک معنويتی که در جمهوری اسلامی است برسند و خودشان قادر به تدريس اين امور مهم شوند، راه درازی مانده است و تا آن روز دور دست اين کمبود وظيفه ی آقایان صاحب معنويت را هر روز افزايش می دهد.

 

 

 

 انقلاب به خاطر قيافه همسر شاه !

 

در جمهوری اسلامی از مدت ها به سالروز انقلاب مانده تا مدت ها پس از آن همين طور خاطره و خاطره نويسی است که در روزنامه ها منتشر می شود و طی آنها هر آيت الله و حجت الاسلام و امام جمعه ای يک سلسله خاطره از مبارزات قبل از انقلاب خود را بازگو می کند. اين «روحانيون» چنان از تفکرات والای انسانی خود و مبارزاتی که برای «احقاق حق» کرده اند و از «زندان ها و بدبختی های خود در زمان طاغوت» می گويند که اگر کسی آنها را نشناسد واقعاً فکر می کند با يک عده قهرمان طرفدار حقوق بشر روبرو است.

اما گاهی هم اين آقايان حواس شان نيست و چيزهايي می گويند که کيفيت و ماهيت تفکرات آنها را برملا می کند. نگاه کنيد به اين يک تکه از خاطرات آقای شيخ عبدالله نوری: «خانواده ی ما، در كنار گرايشات مذهبي تندي كه داشت، گرايشات ضد حكومتي هم داشت. به قول معروف، از تخم كه درآمديم خانواده‌مان را ضد حكومت يافته بوديم. نه اينكه مبارز باشند، ولي با شاه مخالف بودند. متدين بودند و شاه را بي‌دين مي‌دانستند، نگاهشان ديني بود و نه سياسي. وقتي ظاهر و قيافه بي حجاب همسر شاه را مي‌ديدند به منتقدين و مخالفان مي‌پيوستند. لذا ما از اول نسبت به شاه خوشبين نبوديم و همين در تمايل ما به سمت آقاي خميني موثر بود».

در واقع، بنظر می رسد که در اينجا نيز اين جماعت، بيشتر به خاطر مخالفت با بی حجابی و «ظاهر و قيافه» زنان بود که انقلاب کردند و نه مسايل ديگر. لابد به همين خاطر هم هست که اکنون نيز مصرانه می کوشند که «برای حفظ انقلاب» شان نه تنها ظاهر و قيافه زنان ايران که درون و زندگی و تفکر و سلامت شان را تحت کنترل خود بگيرند.