Shokooh Mirzadegi

شکوه میرزادگی

از نگاه يک زن ـ 15 شهريور،   پنجم سپتامبر،  2008

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

ما را به دم پير نگه نتوان داشت

در خانه دلگير نگه نتوان داشت

آن را که سر  زلف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

 

 

سارا پی لين، طرفدار زندگی يا ضد زندگی؟

جنبش برابری خواهانه ی زنان آمريکا، که به حق از مهمترين جنبش های زنان در جهان است و بر سرنوشت و زندگی بسياری از زنان جهان اثراتی مثبت گذاشته، به اين دليل دارای نتايجی با اهميت بوده است که اعضايش، از ابتدا، مثل اجزای  يک پازل به هم  مربوط بوده اند. اين جنبش، از ابتدا (از دهه های اول سده ی 1800) مجموعه ای بود از زنانی مذهبی (با مذاهب متفاوت)، لامذهب، صاحب عقايد سياسی و اجتماعی متفاوت، و حتی سليقه های متفاوت؛ اما آن ها همه در يک امر واحد که «برابری حقوق زن و مرد» باشد متحد بودند. اين نکته بسيار با اهميت است.

اکنون هم زنان اين کشور، از نظر قانونی، به تمامی برابری های حقوقی رسيده اند. (من هميشه بر عنوان «از نظر قانونی» تکيه می کنم. چون روند آمادگی فرهنگي مردمان با مصوبات قانونی همزمان عمل نمی کنند و فرهنگ ها هميشه با مدتی و يا مدت ها تأخير پذيرای مسايلی چون تبعيض های نژادی، جنسی، جنسيتی و مذهبی و غيره می شوند). به هر حال اکنون هم می بينيم که بخش آگاه زنان و مردان آمريکایی تلاش می کنند تا مساله رهبری زنان را هم ـ که از نظر قانونی مشکلی نداشته ـ در ذهن فرهنگی مردم آمريکا جا بياندازند.

حضور خانم کلينتون و خانم پی لين به عنوان نامزدهای رهبری سياست آمريکا نشانه بارزی از اين تلاش هاست ـ صرفنظر از اين که ما کدام يکی را قبول داشته باشيم  و کدام را نه.  تحولات فرهنگی مردم آمريکا بجایی رسيده که اکنون، در اين نمود انتخاباتی، می خواهند بگويند که در امور سياسی برای ما سياه يا سفيد و زن يا مرد فرقی ندارند.

اما نکته ای که در اين انتخابات بسيار مهم است و بايد به آن کاملاً توجه کرد نمايش همان «بهم پيوستگی» است که گفتم. يعنی، خانم کلينتون، به عنوان يک روشنفکر لاييک و با تلاشی فوق العاده مردم آمريکا را آماده پذيرش حضور يک زن در رهبری کرد و جاده ای را هموار کرد که اکنون خانم پی لين مذهبی محافظه کار به راحتی در آن پيش می راند. منظور اينکه او هم تکه ای از آن پازل بزرگ است که هيلاری کلينتون، و قبل از او زنان بزرگ ديگری که در صد و پنجاه سال گذشته از جان مايه گذاشته اند، اجزای ديگر و اصلی تر آن محسوب می شوند.

در واقع می توان گفت که حزب محافظه کار آمريکا سريعاً به پديده ای توجه کرد که متاسفانه آقای اوباما متوجه آن نشد. اوباما، رسيدن جامعه به آن لحظه ی تاريخی را که در آن بخش عظيمی از مردمان اين سرزمين آماده ی پذيرش حضور يک زن شده اند را نديد و، به جای انتخاب خانم کلينتون به عنوان معاون خود، ترجيح داد او را حذف کند. در عوض جمهوری خواهان، با غنيمت شمردن فرصت، از اين لحظه تاريخی بهره برداری کردند.

اينکه خانم پی لين تا چه اندازه می تواند موفق شود و اصولاً چه اندازه قابليت و توانایی رهبری را داشته باشد، مساله ی ديگری است که آينده روشن خواهد کرد.

اما من به شخصه، و بر اساس عقايد و سليقه هايي که دارم، اگرچه خانم پی لين را هم يکی از نشانه ها و چهره های جنش زنان آمريکا می بينم، اما برايم سخت است که به کسی رای دهم که خودش را pro life  «طرفدار حيات» بداند اما، با علم به اين که کودکی که به دنيا می آورد عقب افتاده خواهد بود، به خودش حق کورتاژ ندهد و، در همان حال، پسر جوان بيست ساله اش را با افتخار به جنگ بفرستد و خودش هم تفنگ دست بگيرد و پرنده و چرنده و خزنده را بيجان کند. و در اين زمينه زن بودن و مرد بودن کانديدای رياست جمهوری يا معاونت اين سمت در بزرگ ترين کشور دنيا چه اهميتی می تواند داشته باشد؟

 

 

زن و مرد برابرند اما مرد برابر تر است!

در کشورهای غربی اصطلاحی قديمی وجود دارد، در ارتباط با تبعيض نژادی، که می گويد: «وقتی پسر يا دخترت با همراه سياهپوستی به خانه بيايد و بگويد "من می خواهم با اين دختر يا اين پسر ازدواج کنم" تازه معلوم می شود که شما عميقاً مخالف تبعيض نژادی هستی يا نه». يعنی، اگر جا بخوری، اگر ناراحت شوی، واکنشی غير از آنچه که اگر طرف همرنگ تو بود داشته باشی، اين ها همه نشاندهنده ی حس و باور درونی تو است. هر کس می تواند در شعارهايش اعلام کند که من با تبعيض مخالفم؛ و حتی باورش هم بشود که با تبعيض مخالف است. اما وقتی پای موارد مربوط به زندگی خودش پيش بيايد تازه به واقعيت باورهای درونش و عمق آنها آگاه شده و، در اين مورد، باورهای مبتنی بر تبعيضش، هم برای خودش و هم برای ديگران، آشکار می شود.

مشهور است که، در دوران برده داری آمريکا، برده دارهای مهربانی بودند که با بردگانشان با مهربانی بسيار رفتار می کردند و، مثلاً، برخلاف ديگرانی که بردگان را عذاب می دادند، به آنها لباس خوب می پوشاندند و غذای خوب می دادند. برده ها بچه های ارباب را بزرگ می کردند و بچه ها در آغوش آن ها به خواب می رفتند. زنان خانه های اربابی نيز با بردگان خود مثل دوست يا خواهر نزديک بودند و با آن ها درد دل می کردند. اما وای به وقتی که پسرشان يا دخترشان عاشق دختر يا پسر يکی از همين بردگان می شد. آنوقت جهان به هم می ريخت و گاه کار تا مرحله ی قتل هم پيش می رفت. 

من اين روزها اين نوع نگاه کردن را در ارتباط با تبعيض جنسيتی و به خصوص در بين زنان و مردان خودمان بسيار تجربه کرده ام. يعنی ديده ام که مردها و حتی زن هايي که مرتباً شعار برابری خواهی می دهند، در يک شرايط خاص و بی اختيار سخنی برزبانشان جاری می شود يا عملی انجام می دهند که روشن می کند آنها هنوز و عميقا مساله ی برابری را درک نمی کنند، باور ندارند، و آن چه می گويند ناشی از هيجانی روشنفکرانه يا شوری انسانی است و نه شناختی واقعی  از اهميت رفع تبعيض به عنوان امری حقوق بشری.

مثلاً، می بينيم که برخی از کسانی که به ايران می روند و می آيند می گويند: «ای بابا، کی گفته که در ايران زن و مردها برابر نيستند؟ زن ها خيلی هم وضع شان از مردها بهتر است.  برويد و ببنيد که مردها برايشان چه می کنند. حتی اگر شير مرغ و جان آدميزاد بخواهند برايشان فراهم است. اصلاً مردهای ما شده اند زن ذليل».»

اما اين حرف، در واقع، نشاندهنده اين واقعيت است که گوينده اصلاً نمی تواند معنای برابری را درک کند و همچنان مشغول ديدن همان اربابی است که برای برده اش لباس می خرد، به او غذای خوب می دهد، شلاقش نمی زند. او خبر ندارند که اگر برده رفتاری بکند که از محدوده ی بردگی اش فراتر باشد آنوقت زمين و زمان به هم می ريزد.

بنظر من، منهای مردها و زن هايي که برکنار از قوانين غير انسانی جمهوری اسلامی و به دليل آگاهی ها و شعور خودشان در روابطی همسان و برابر با هم زندگی می کنند، اکثر مردهای مورد نظر آن مسافران (که حتماً توانایی مالی هم دارند) تا زمانی شير مرغ و جان آدميزاد را برای همسران شان مهيا می کنند که بدانند زن کاملاً تسليم بی اراده و موجودی تحت الحمايه آنها است.

کافی است همين زن روبروی مرد بايستد و بگويد: «آقا! من و شما از نظر حقوق، از نظر روابط اجتماعی، از نظر روابط عاطفی و جنسی برابر هستيم». کافی است بگويد: «اگر روزی رفتی و زنی را صيغه کردی من هم می روم و مردی را صيغه می کنم». آنوقت ببنيد همين مرد به اصطلاح «زن ذليل»، که زنش را سرور و رييس می خواند، تبديل به چه موجودی خواهد شد.

در واقع، از ديد انسانی که واقعاً به برابری زن و مرد معتقد است يا آن را می شناسد، «زن برابر» نه خواستار  شير مرغ و جان آدميزاد است و نه دوستدار مرد ذليل. او می خواهد به عنوان يک انسان برابر با همسرش زندگی کند. و معنای اين برابری آن است که همه ی حقوق قانونی او با همسرش يکی باشد. شرط و استثنا هم ندارد.

بنظر من، اين آن چيزی است که بايد در جامعه تبليغ و جا اندخته شود. اما، متأسفانه، می بينيم حتی افرادی که خود بايد معلم اجتماع باشند حرف هايي می زنند که فقط بايد از زبان امام جمعه ها در آيد و بس.

چندی پيش، من خود در يک برنامه تلويزيونی در جريان گفتگوی دو شخصيت اجتماعی بودم که هر دو از فعالين شناخته شده حقوق بشر هستند، هر دو از مخالفين چند همسری بشمار می روند و هر دو عليه لايحه ی ضد بشری چند همسری مبارزه می کنند. در ميان سخنان شان اما خانمی که حقوقدان هم هستند، ناگهان گفتند: «ازدواج مجدد درست نيست، مگر در شرايطی استثنايي و خاص؛ مثلاً، وقتی که زن بيمار است و...» و در مقابل اعتراض من به اين گفته ی غير منطقی و غير حقوق بشری، و اين که «چرا وقتی مردی بيمار می شود زن در "شرايط استثنايي" قرار نمی گيرد و نمی تواند همسر دومی بگيرد؟»  شرکت کننده ی ديگر حرف عجيب تری زده و گفت: «چون در ايران تعداد زن ها بيشتر از مردهاست، پس در شرايط استثنايي...» و همين گونه گفته ها نشان می دهد که اين دو فعال حقوق بشر نيز عميقاً برابری زن و مرد را نپذيرفته يا نمی شناسند. چرا که اگر چنين نبود ديگر آوردن شرط و شروط و دليل و برهان و قاعده برای مطرح کردن استثنا لزومی نداشت.

نه ، زن و مرد برابرند و راهی اصولی و حقوق بشری وجود ندارد که، به تقليد از کتاب «مزرعه ی حيوانات»، بگوييم «زن و مرد البته که برابرند اما مردها برابر ترند!»

زنان در سياهی مطلق

اکنون کاملاً روشن شده که زنان در ايران از نظر حقوقی و در مقايسه با زنان اکثر کشورهای دنيا، در وضعيت سياهی قرار گرفته اند. اما، بنظر می رسد که حکومت اسلامی هر چه اين سياهی را گسترش می دهد باز هم به حد کفايت راضی نمی شود و  اکنون کار را به جايي رسانده است که حتی روشنی و شادی را در لباس پوشيدن زن ها نيز برنمی تابد. آخرين خبر اين که اداره ارشاد اسلامی کرمان و برخی ديگر از شهرهای ايران اعلام کرده اند که « رنگ های سفيد، زرد، و قرمز برای لباس زنان تند و زننده اند و زن ها بايد از پوشيدن آن خودداری کنند.»

طالبان افغانستان که زمانی اوج زن ستيزی را در جهان به نمايش گذاشته بود حداقل با رنگ کاری نداشت. و ما اکنون پيشرفت تفکر طالبانی را در سرزمين خودمان می بينيم.

 

صيغه غيابی با زن های «پارک زنان»!

مدتی است که «پارک زنان» در ايران گشايش يافته و، درست مثل حرمسراهای دوران قاجار، به شدت از آن محافظت می شود. از اين نظر، نه تنها از ورود هر مردی در آن و در اطراف آن جلوگيری می شود بلکه حتی، به قول دوستی از ايران، دارند بالای ديوارها تور می کشند که مبادا کلاغ و کبوتر و گنجشک های نر هم يکوقت رن هايی را که قرار است در اين پارک بی چادر و روسری باشند ببينند. اما در حکومت اسلامی اين حد از کارها عادی است و هميشه بايد منتظر بود که اقدامات اعجاب انگيزتری را از جانب متفکران و مسئولان آن شاهد باشيم. در اين زمينه است که می بينيم اکنون شهرداری به اين فکر افتاده که نکند «صدای مردانه» بتواند وارد اين پارک شود و به ناموس امت اسلامی لطمه ای وارد آورد. راه حل چيست؟ فرموده اند که از ورود تلفن های دستی هم به پارک جلوگيری می کنيم! و هفته پيش، به گزارش خبرگزاری فارس، اين «تدابير امنيتی شديد برای گرفتن گوشی های تلفن همراه آغاز شد».

اما مطلب وقتی جالب می شود که در ميان اين بگير و ببندها، بر اساس چند ايميلی که از ايران داشته ام «پارک زنان پر از دوربين های مخفی است و پشت اين دوربين ها که در همه جای پارک، بيرون و داخل آن، برای کنترل نصب شده اند مردها نشسته اند!»

شايد آقايان «علما» باب جديدی را در امر «محرميت» کشف کرده و يا گشوده اند که، بر اساس آن، و بنا بر  اصول چند همسری و صيغه گيری و کنيز پروری اسلامی، صيغه ی عقدی غيابی بين آقايان پشت دوربين ها و خانم های تفرج کننده در پارک خوانده شود، تا خدای ناکرده امر نامشروعی در اين «پارک ـ حرمسرا» صورت نگيرد.

 

 

زن و شهرياری       

چندی پيش «انجمن زنان پژوهشگر تاريخ»،که به نظر می آيد انجمنی اسلامی ـ حکومتی باشد، اعلام کرد که قرار است در يکی از نشست هايش درباره ی «زن و شهرياری در قران» بحث شود. البته در اين جلسه هم سخنران اصلی حجت الاسلام والمسلمين ابوالفضل شکوری، عضو هيات علمی دانشگاه تربيت مدرس، خواهد بود.

من هيچ توضيح ديگری درباره ی اين جلسه نديده و نخوانده ام اما حدس می زنم، با توجه به نفرتی که از کلمه «شاه» و «شهريار» در جمهوری اسلامی وجود دارد و هر چه که در کنار اين دو کلمه قرار گيرد (حتی در ترکيباتی همچون شاه توت و شاهراه) طاغوتی و مايه ی فساد فی الارض شناخته می شود، اين حجت الاسلام والمسلمين هم می خواهد نتيجه بگيرد که «اين سخت گيری های قانونی و حقوقی و کوچه و خيابانی برای زن ها کم است و بايد هر چه زودتر  حساب زن ها را هم مثل شهرياران و شاهان رسيده و با  آن ها هم همچون  طاغوتيان و مفسدان فی الارض برخورد کرد».

البته مهم نيست که در قران چيزی هم درباره زن و شهرياری گفته شده يا نه. مهم اين است که مفسرين جمهوری اسلامی می توانند، مثل شعبده بازان، هر چه را که بخواهند از قرآن درآورند. چرا که اگرچه ما مردم ساده و عوام نمی توانيم هر امر مخفی قرآنی را ببينيم اين «علماء» می توانند به کمک انوار الهی و امدادهای غيبی آنها را ديده و معنی کنند و، سپس، کشفيات خود را مثل چماق بر سر ديگران بکوبند.