Shokooh Mirzadegi

از نگاه يک زن

شکوه میرزادگی

20 مهر 11اکتبر 2008 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

ما را به دم پير نگه نتوان داشت

در خانه دلگير نگه نتوان داشت

آن را که سر  زلف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

اين روزها اکثر سايت های خارج کشور (که بی حجابی در آن ها توسری ندارد) عکس زن زيبا و شيرينی را منتشر کرده اند که اخيراً از ميانه ی  سينمای ايران، و با حجاب کاملاً اسلامی برخاسته و، ناگهان، به جمع هنرپيشه های هاليوودی پرتاب شده و «کشف حجاب» کرده است.

و اين کشف حجاب خيلی ها را ذوق زده کرده است.

البته برداشتن حجاب گل شيفته خانم فراهانی در خارج از ايران حادثه ی تازه ای نيست. قبل از او زنان نام آوری چون سيمين خانم بهبهانی و خانم شيرين عبادی و هزاران هزار زن ديگر، تا پا را از خانه يا وطن بيرون گذاشته و از دست پاسداران در امان شده اند زنجير چادر و روسری از سر باز کرده و نفسی عميق کشيده اند. و اين جريان به صورتی روزمره ادامه دارد. در واقع، اين ها و نيز ميليون ها ميليون دختر و زن ايرانی ديگر داخل کشور، کسانی هستند که به حجاب «اسلامی ـ اجباری» باور ندارند و از ترس کتک و زندان و شلاق و شکنجه پوششی را تحمل می کنند که نمی خواهند.

گل شيفته، که از خانواده ای اهل تئاتر آمده، سال هاست در سينمای ايران با حجاب  اسلامی ـ اجباری ظاهر می شده است. او، اخيراً، بی سر و صدا از ايران خارج شده و در فيلمی شرکت کرده به نام «مجموعه ی دروغ ها» که اکنون بروی پرده آمده و سر و صدايش در آمريکا برخاسته است. آنطور که گفته می شود، گل شيفته با اجازه ی کامل مقامات ايرانی در اين فيلم شرکت کرده است و حتی در متن قرارداد خود نيز اين نکته را گنجانده بوده که در طول فيلم با حجاب اسلامی بازی خواهد کرد.

بعضی ها نيز می گويند که چون اين فيلم سياسی است و در نقد سياست های آمريکا در خاورميانه تهيه شده و، در واقع، فيلمی ضد جمهوری خواهان و برای بهره برداری های انتخاباتی در آمريکاست، مقامات ايرانی از شرکت يک هنرپيشه ايرانی در آن استقبال هم کرده بودند و گل شيفته توانسته بود که با اجازه مقامات ايرانی برای شرکت در اين فيلم چند بار از ايران خارج شده و پس از بازی در صحنه هايي از فيلم به ايران برگردد.

اما چرا اکنون او تصميم به کشف حجاب گرفته است؟ هنوز توضيحی داده نشده و فقط اشاره هایی اينجا و آنجا هست که گل شيفته خيال برنگشتن به ايران را در سر دارد و با سر برهنه و پيرهن بی آستين در شب افتتاح فيلم جلوی خبرنگاران ظاهر شده است. هر چه هست اکنون گل شيفته بر فرش های قرمز هاليوودی و به عنوان هنرپيشه ای ايرانی راه می رود و آنقدر شجاعت دارد که، برخلاف خيلی از زن های ديگری که روی مصلحت و منافع حجاب دار می شوند، آنجا که از چوب و چماق خبری نيست آن گونه که دوست دارد بپوشد.

در عين حال اين يک دهن کجی آشکار به کميته های ريز و درشت امر به معروف حکومت اسلامی است، چرا که حتی اگر جمهوری اسلامی از همه ی مراحل تهيه فيلم هم با خبر بوده و گل شيفته را در رفت و آمد و بازی در اين فيلم آزاد گذاشته است، بعيد است خود رضايت داده باشد که او  به عنوان يک زن ايرانی با سر و روی گشوده در مقابل جهانيان حاضر شود.

فراموش نکنيم که در اين سی ساله، حکومت اسلامی حاضر بوده در مورد همه چيز ـ بر اساس حکم فقهی «تقيه» ـ ظاهرسازی کند جز در مورد حجاب و حقوق زن ها، که انگار شيشه عمرش را به آن بسته اند؛ و گل شيفته و ميليون ها ميليون زن ايرانی هر کدام سنگی در دست دارند که خواب را در چشمان آن ها آشفته می کند.

 

«منزل» های مجلس اسلامی هم کتک می خورند

اخيرا خانم مرضيه دباغ، يکی از کسانی که از روز اول با جمهوری اسلامی کار کرده و هر ساله در سالروز انقلاب اسلامی خاطراتش از دوران قبل و روزهای انقلاب  و به خصوص در ارتباط با آيت الله خمينی در همه ی نشريات حکومتی منتشر می شود، اعلام کرده است که: «اگر نماينده ای بدون چادر وارد مجلس اسلامی شود کتک می خورد!» و خانم های ديگر هم اين حرف را تاييد کرده اند. مثلاً، خانم طاهره رضا زاده گفته اند که «موکلينم مرا با مانتو و روسری به مجلس فرستادند ولی حالا مجبورم چادر سر کنم». يعنی اگر که نماينده زنی بخواهد که با روسری و حجاب کامل اسلامی هم به مجلس برود کارش مورد قبول نيست و حتماً بايد يک چادر هم روی همه چيز بياندازد و سر و کليت زن بودنش را بپوشاند تا کتک نخورد.

البته از عکس هايي که از مجلس گرفته می شود، از خوابيدن عميق آقايان نماينده پشت ميزهای کار، يا پابرهنه شدن و ولو شدن شان روی مبل ها، و ژست های ديگر، کاملاً معلوم است که اين آقايان فکر می کنند که يا در مسجد هستند و يا در خانه ی خودشان و خانم های مجلس را هم، حتما، مثل زن های خانه خودشان نگاه می کنند و آنها را در جايگاه زنانی می بينند که نام ندارند و با عنوان «مادر حسن»، يا «عيال»، و يا «منزل» از آنها ياد می شود. و «منزل» که شدی ديگر نمی توانی همين طور هر کاری که دلت خواست بکنی؛ و اگر يک وقتی هوای کاری را کردی که آقايان دوست ندارند جوابش ـ مثل هميشه ـ کتک است.

حالا خانم رضازاده که با مانتو و روسری به خانه شوهر، ببخشيد، منظورم مجلس است، آمده بايد خدا را شکر کند که فقط چادر سرش کرده اند و نمی گويند که آنقدر بايد همينجا بمانی تا گيست مثل دندانت سفيد شود. حسن اين گونه «منزل» شدن اما آن است که نماينده ی محترم چادر بسر می تواند، اگر درک و دلش را داشته باشد، طلاقش را بگيرد و در برود.

 

ادب آموختن از برنامه های تلويزيونی حکومت اسلامی

وبلاگی به نام «ايران بانو» مطلبی درباره ی برنامه های ماه رمضان شبکه های تلويزيونی حکومت اسلامی نوشته و از اين خبر داده است که در همه ی برنامه ها و به خصوص سريال های پخش شده در اين «ماه مبارک» نکات آموزشی زن ستيزانه وجود داشته است.

«ايران بانو» تکه هايي از اين سريال ها را بازتاب داده است که با خواندن آنها متوجه می شويم که در اين برنامه ها مردان به هم سفارش می کنند که «برو بزن تو دهن زنت تا دیگه از این غلطا نکنه!» و زن ها هم با خفت و خواری به مردهاشان می گويند: «آقا، هیچکس جز من اجازه نداره برای شما چایی بریزه»؛ يا «من دیگه غر نمی‌زنم، دیگه همون زنی می‌شم که تو می‌خوای، فقط منو تنها نذار!»

يکی از دبيران تهرانی هم برايم نوشته که «کل برنامه های تلويزيونی پر است از تحقير و بی حرمتی نسبت به زن. از کتک زدن گرفته تا رفتارهايي که در قرون وسطا نسبت به زن ها اعمال می شد. گاهی بچه ها از من درباره ی اين برنامه ها می پرسند و من واقعاً نمی دانم چه جوابی بدهم. آخر يکی دو تا که نيست. و اصولاً چون پايه ی همه ی اين ها را بر مسايل مذهبی می گذارند وارد شدن در اين مباحث برای ما مشکلاتی به بار می آورد. من به عنوان يک معلم، احساس گناه می کنم که نمی دانم چگونه بچه ها را روشن کنم».

برای اين خانم نوشتم: هر بار صحبت از اين برنامه ها می شود به بچه ها همان ضرب المثل معروف ايرانی مان را بگوييد که: «ادب از که آموختی از بی ادبان »؛ حتما می روند و خودشان به زودی حقيقت را کشف می کنند.

 

خانم دبير کل هم آمدند

به سلامت و مبارکی، اولين زن دبير کل حزبی هم در ايران انتخاب شد و خانم بانو زهرا صفار پور، در جلسه ی شورای عالی رهبری حزب پان ايرانيست ها به اين سمت برگزيده شدند.

البته در اعلاميه ی «حزب پان ايرانيست» در ارتباط با انتخاب خانم صفارپور، هيچ اطلاعی درباره ی ايشان داده نشده، جز اين که ايشان «همسر شادروان مهدی صفار پور، کوشنده ی دير هنگام حزب پان ايرانيست» هستند. من هم هر چه گشتم تا از ايشان زندگی نامه ای پيدا کنم موفق نشدم و تنها چيزهایی که يافتم اين بود که نام خانوادگی خود ايشان «غلامی پور» است؛ البته به اضافه ی عکسی که می بينيد.

من يقين دارم که اين خانم امتيازات زيادی دارند که هيچ کدامش ربطی به همسر شاد روانشان ندارد و چه بهتر بود که حزب کمی هم ما را از دلايل انتخاب ايشان ـ که همان امتيازات باشد ـ با خبر می کرد. چرا که انتخاب يک زن به جايگاه های سياسی يا اجتماعی، بدون توجه به ارزش ها و توانايي های او، فقط نشان از تزيينی بودن اين نوع انتخابات دارد و بس. و به جای اينکه زن ها را آماده ی رقابت های اصولی و برابری جويانه با مردها بکند آنها را به نوعی تظاهر به برابری عادت می دهد و همان برنامه ای که در ديگر شئوون کشورهايي چون ما در راستای استفاده ی تزئينی از زنان در پست های دولتی تکرار می شود. اگر اين انتظار را از احزاب مذهبی نمی توان داشت، حتماً بايد آن را جزو وظايف احزاب غير مذهبی تلقی کرد.

بهر حال گزيده شدن خانم غلامی پور (صفارپور) را به دبيرکلی يک حزب قديمی ايران تبريک گفته و آرزو می کنم که ايشان هرچه زودتر نشان دهند که صاحب جايگاهی تزئينی نشده اند.

 

زن يک چشمی به بازار آمد!

اخيراً يکی از شيوخ عربستان سعودی فتوا داده است که نه تنها زن ها نبايد صورتشان را باز بگذارند بلکه لازم است يک چشم شان را هم بپوشانند.

در چند سال گذشته، زن ها در عربستان با نوعی حجاب اسلامی رفت و آمد می کرده اند که به مراتب از حجاب اسلامی زن ها در ايران بهتر است، يعنی لااقل صورت و دست ها تا آرنج و پاها تا مچ پا را آزاد می گذارد. و به تازگی هم قوانينی مثل اجازه ی رانندگی را برای خودشان دست و پا کرده بودند و زنان پيشرو و (يواشکی بگويم «فمنيست») شان هم خيلی سعی می کردند تا بتوانند ذره ذره به دنيای متمدن نزديک شوند.

اما، اخيراً خبرگزاری ها نوشته اند که موج واکنش آغاز شده و زن ها ديگر بدون «اذن ولی» حق خروج از خانه را ندارند، نمی توانند آرايش کنند و کفش پاشنه بلند بپوشند و ناگهان، وسط اين پيشرفت و پس رفت ها، شيخی هم پيدا شده که اعلام می کند «فقط يک چشم و نه بيشتر!» مثل اينکه داستان دو گام بجلو و يک گام به عقب لنين، در عربستان جای خود را به يک گام به جلو و دو گام به عقب داده است.

در عين حال، اميدوارم آيت الله های ما که معمولاً گوششان بر همه چيز دنيا بسته است اين يک خبر را هم نشنوند يا نشنيده بگيرند؛ چرا که احتمالاً، پس از هفت شبانه روز جشن و سور و سات، اعلام خواهند کرد که «اصلاً اسلام عزيز همين است و زن هم يک چشمی اش خوب است و بس!»

مردهای شاعر ايرانی را بگو که اگر تا بحال جز دو چشم و ابرو نمی ديده اند حالا بايد خودشان را آماده يک «سانسور» ديگر کرده و به فکر تشبيهات يک چشمی باشند.