Shokooh Mirzadegi

شکوه میرزادگی

از نگاه يک زن ـ 13 ارديبهشت، دوم می  2008

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

ما را به دم پير نگه نتوان داشت

در خانه دلگير نگه نتوان داشت

آن را که سر  زلف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

 

زنان در صف مقدم کوشش برای

 حفظ ميراث های فرهنگي و طبيعی

از اولين روزهای ارديبهشت امسال، به مناسبت فرارسيدن دهم اين ماه که روز خليج فارس نام دارد، تا اکنون که اين يادداشت را می نويسم، صدای اعتراض از اغلب شهرهای مختلف ايران برخاسته است. اين اعتراضی خطاب به سازمان ها، افراد، کشورها، و کسانی (در داخل و خارج از ايران) است که به خليج فارس نام هايي غير واقعی چون خليج عربی، خليج دوستی، خليج اسلامي، و نام های دلبخواه ديگری داده اند.

با توجه به حضور زن ها در همه ی اعتراض های مربوط به تخريب آثار فرهنگی و تاريخی، و با توجه به هزاران هزار زنی که در شهرهای ايران در اعتراض همگانی عليه نام گذاری های غير قانونی برای خليج فارس شرکت کرده اند، می توان نتيجه گرفت که زن ها تا حد زيادی خود را حافظ ميراث های ملی، طبيعی و فرهنگی می دانند.

شک نيست که زن ها در هر کشوری نقشی اساسی را در انتقال فرهنگ از نسلی به نسل ديگر بازی می کنند اما در مورد سرزمين خودمان به راحتی می توان ثابت کرد که زن ها مهمترين حاملين فرهنگ ايرانی ما بوده و هستند؛ آن هم فرهنگي که پايه و اساسش بر خرد و شادمانی و برابری قرار دارد.

نگاهی ساده به شيوه ی برگزاری جشن های ملی، که نزديک به همه ي آنها هويتی فرهنگي و طبيعی دارند و به وسيله زن ها برگزار می شوند، همچنين نگاهی گذرا به قصه ها و افسانه های ايرانی که با پشتوانه ای شادی آفرين و فرهنگي همراهند و تنها از طريق مادران و به شيوه ی زبان به زبان منتقل می شوند، نشان می دهد که زن ها پشتوانه و گرمابخش فرهنگ ما بوده اند. و در چند سال اخير هم، پس از آشکار شدن ويرانگری های آثار تاريخی و فرهنگي ايرانزمين، باز اين زن ها بوده اند که در صف مقدم اعتراض قرار داشته و در حفظ سرزمينی به نام ايران، و حفظ سنت ها، زبان ها، مذاهب، و خط های ارتباطی فرهنگی آن نقشی اگر نگويم به اندازه مردها، می توانم بگويم موثر و بسيار مهم داشته اند. و اين يک امر بسيار طبيعی است چرا که زن های ما اکنون، شايد بيش از هر زمانی در تاريخ، نياز به زنده ماندن و حفظ فرهنگ برابری خواه و خردمدار مان را در تجربه ی زندگی هر روز خود احساس می کنند.

 

نقش توامان «مادری» و «کارگری» زنان

هفته ای که گذشت در بسياری از شهرهای دنيا مردمان «روز کارگر» را جشن گرفتند و، بعکس، در بسياری از کشورهای دنيا اين روز در اندوه و اعتراض به وضع بد کارگران گذشت. در کشورهای پيشرفته، آن جاها که کارگران صاحب حقوق  قانونی و انسانی هستند (حداقل در ابعاد و اندازه های سيستم های موجود خودشان) «روز کارگر» روزی است مثل روزهای بزرگداشت ديگر که اغلب در شادمانی و شادخواری می گذرد. اما، در کشورهايي شبيه به سرزمين ما، روز کارگر برای هر انسان متمدن و باورمند به حقوق بشري يادآور رنج های عظيمی است.

با اين همه نبايد از حق گذشت و اين نکته را ناديده گرفت که زنان کارگر ما به مراتب وضعيت بدتری از مردهای کارگرمان دارند. زنان کارگر، با وجود نقش توأمان «مادری» و «نان آوری» فشار زيادتری را تحمل می کنند؛ به خصوص که اين فشار بخاطر اوج گرفتن تبعيض و نابرابری حقوقی بين زن و مرد در قوانين جمهوری اسلامی چند برابر هم می شود. متاسفانه گروه ها و احزاب و حتی فعالان حقوق زنان نيز به آن توجهی را که لازم است ندارند. باری که بر دوش زنان کارگر ما هست حتی به آن ها اجازه نمی دهد که چون زنان طبقات متوسط يا مرفه به فکر نابرابری حقوق خودشان باشند. آمارها نشان می دهند که اين زن ها حتی از دانش کنترل بارداری برخوردار نيستند، و زايمان های مکرر زندگی شان را کوتاه می کند. آمارها همين طور نشان می دهد که تعداد زنان کتک خورده در بين اين زن ها بيشتر از تعداد زن های طبقات متوسط و مرفه است، و تعداد دختران جوانی که در کارگاه ها و در خانه های شلوغ  مورد تجاوز قرار می گيرند بيشتر.

و همين جا دوست دارم از زنان کارگری بگويم که کارشان هرگز به رسميت شناخته نمی شود و نامشان زنان خانه دار است ـ زن هايي که وقت شان بيش از ده تا دوازده ساعت در روز به غذا پختن، بچه داری، نظافت، و شوهر داری بی مزد می گذرد.

در واقع، اغلب به اين نظر بر می خوريم که مردهای اين زنان نيز اکثراً کارهای تمام وقت و مشکلی دارند. اين سخن درست است اما کمتر کسی در اين ميان می گويد که مردها بابت کارشان دستمزد می گيرند و به عنوان افرادی کارگر، کارمند، و صاحب کار شناخته می شوند، در حالی که کار خانگی زن ها هيچ گاه دستمزدی مادی يا حقوقی نداشته است.

 

  

زندان جايزه زنان استثنايي

پروين اردلان، يکی از فعال ترين زن های جنبش برابری خواه سرزمين مان، در دادگاه انقلاب اسلامی محکوم شناخته شد. جرم او «بر هم زدن امنيت کشور» اعلام شده است ـ همان امنيتی که گويا پايه و اساسش نابرابری حقوقی زنان است!

پروين اردلان که  منش، رفتار و تلاش های حق طلبانه اش الگوی درخشانی برای زنان ما است اخيراً با گرفتن جايزه «اولاف پالمه»، مورد تحسين و قدردانی فعالين بيرون از مرزهای ايران نيز قرار گرفته است. اما او حتی نتوانسته که برای گرفتن جايزه اش از کشور خارج شود و، در عوض، جايزه دولت و دستگاه قضايي ايران  را که سه سال زندان تعليقی است دريافت کرده است.

به هر حال، کشور ما هم نبايد در جايزه دادن از ديگران عقب بماند و مرتباً جايزه محکوميت و زندان را به زن هايي که تن به تسليم و رضا نمی دهند می بخشند.

 

 

سير تحولی و تکاملی حجاب

رويا ديوان بيگی، مديرکل امور بانوان کرمان، در سايت دولتی «زنان» اعلام کرده است که بزودی اولين جشنواره پوشش ملی و اسلامی بانوان در کرمان برگزار می شود؛ و در کنار خبر هم اين عکس را که ملاحظه می کنيد گذاشته اند. خانم مدير کل يکی از دلايل جشنواره را اهميتی دانسته که دولت آقای احمدی نژاد به تنوع و نوع پوشش زن ها می دهند.

پس بياييد و مروری دوباره داشته باشيم بر انواع حجاب، از ابتدای انقلاب تا هم اکنون، و سير تکاملی ـ تنوعی آن را ببينيم: اول با «يا روسری يا تو سری» شروع شد، بعد با شعار «حجاب عفت زن است» چادری هم روی روسری انداخته شد. سپس، همراه با اعلام اينکه «چادر حجاب واقعی است» چادر سر کردن هم دچار سفتی و سختی شد و نيمی از چانه و دهان هم، به سبک خانم های وزير و وکيل حکومت اسلامی، به زير چادر رفت، و حالا هم می بينيد که، به بهانه ی  معرفی «لباس ملی»، بينی زنان هم مشمول پرده نشينی شده و به زير چادر رفته است. و مطمئن باشيد تا يکی دو سال ديگر زن ها بايد به سبک دوران طالبان در افغانستان پوشش داشته باشند.

 بله، در آن وقت، به خاطر توجه دولت (که تا آن وقت حتماً دولت دهم خوانده می شود) به تنوع بيشتر رنگ های چادر، تا دلتان بخواهد چادر و چاقچورهای رنگارنگ بوجود خواهند آمد منتها در سبک های عربی ـ طالبانی.

و آنگاه، بقيه ی رودر بايستی را هم کنار گذاشته، کلمه ی «ملی» را هم ـ که البته هيچ ربطی به اين نوع پوشش ها ندارد ـ برمی دارند و خيال خودشان و ما را راحت می کنند