Shokooh Mirzadegi

از نگاه يک زن

شکوه میرزادگی

6 مهر 26 سپتامبر 2008 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

ما را به دم پير نگه نتوان داشت

در خانه دلگير نگه نتوان داشت

آن را که سر  زلف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

 

تنها کار اساسی مجلس شورای اسلامی!

        فاجعه ای ديگر در ارتباط با زن ها در ايران به وقوع می پيوندد. اين فاجعه که به صورت طرحی با عنوان «طرح الزام دانشگاه ها به پذیرش دانشجویان دختر بومی» به مجلس اسلامی تسليم شده است، دختران را از داشتن حق مکان و حق انتخاب محل آموزش ـ که جز جدايی ناپذيری از حقوق بشری آن هاست ـ محروم می کند. بر اساس این طرح، از این پس دخترانی که در کنکور يا آزمون سراسری دانشگاه ها پذیرفته می شوند فقط می توانند در محل اقامت پدر و مادر یا همسر خود ادامه تحصیل دهند. به اين ترتيب، يک بار ديگر سنگ بزرگی بر سر راه دخترانی که می خواهند از تحصيلات عالی برخوردار شوند انداخته می شود. در واقع، به نظر می رسد که حکومت اسلامی ايران و آن ها که نشسته اند و مرتب لايحه های تازه به مجلس می فرستند هدف مهم شان تضعيف حقوق و سرکوب هر چه بيشتر زن ها شده است.

      اما نکته ی جالب اين است که در اين حکومت هر بلايي که سر مردم می آورند آن را به عنوان خواست همان مردم مطرح می کنند. مثلاً، در ارتباط با همين لايحه هم،آقای علی کريمی فيروز، عضو کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس، فرموده اند که «تبعات فرهنگی و فشارهای اقتصادی که در نتیجه ی جابه جایی فرزندان از استان محل سکونت به استان های دیگر به خانواده ها وارد می شود، از دلایل ارائه این طرح است.» وی افزوده است که: «دانشجویان، اعم از دختر و پسر، به نمایندگان مجلس مراجعه می کنند و خواستار تسهیل در امور نقل و انتقال محل تحصیل می شوند. به عنوان مثال، افرادی که در شمالی ترین استان کشور ساکن هستند، در جنوبی ترین و دورترین نقاط کشور قبول شده اند و اکنون به دنبال نقل و انتقالات و.... هستند». بسيار خوب، فرض بگيريم که کسانی هم هستند که دلشان می خواهد در نزديکترين محل به دانشگاه بروند. مگر نمی شود يک حق انتخاب هم بگذارند برای کسانی که می خواهند در دانشگاه های نزديک خود درس بخوانند؟ بعد هم بايد از اين ها پرسيد که چرا وقتی ـ به قول خودتان ـ دختران و پسران به شما مراجعه کرده اند و چنين چيزی را از شما خواسته اند شما فقط به حرف دخترها گوش کرده ايد و آن ها را در شهر پدر و مادر و همسرشان ميخکوب می کنيد و اين کار را برای پسرها نمی خواهيد؟

         در حال حاضر بسیاری از اعضای کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی این طرح ضد بشری را که نام آن را  «عدالت آموزشی» گذاشته اند امضا کرده اند و معتقدند که اين طرح به نفع دختران است!

      توجه داشته باشيد که نتيجه ی کنکور سراسری امسال نشان می دهد که با همه ی تبعيض ها و مشکلاتی که بر سر راه امتحانات دختران بوده است، باز هم دختران 64 در صد از صندلی های دانشگاه های ايران را در اختيار خواهند گرفت. يعنی 14 در صد از پسرها بيشتر. و همين است که آقايان حاکم بر ايران را به وحشت انداخته و باز راه حل ديگری برای متوقف کردن زن ها دست و پا کرده اند.

   راستش اخيراً، با خواندن اين خبرهای دایمی در مورد زنان، از خودم می پرسم به راستی اگر مجلس شورای اسلامی ايران را از لايحه های مربوط به سنگ اندازی در راه حقوق و برابری و پيشرفت زن ها مانع شوند اين جماعت چه کار ديگری دارند که انجام دهند؟

 

 

جشنواره تضعيف حقوق زن ها

ايران در سال های گذشته از کشورهايي بوده که بيشترين «جشنواره» های مربوط به زن را برگزار کرده است. اما اين واژه ی زيبای «جشنواره» در مورد آن چه که زير اين نام در ايران برگزار می شود واقعا تهی از مفهوم واقعی جشن و جشنواره است. در عين حال، اين نکته هم قابل توجه است که در هر کجای دنيا، از شرق و غرب، اگر جشنواره ای به نام «زن» برپا می شود اين کار به نفع زن هاست، همانطور که اگر ـ مثلاً ـ جشنواره ای که برای کودک تشکيل می شود به نفع کودکان است، و يا حتی جشنواره ها و يا فستيوال هايي که برای فيلم و کتاب و  موسيقی و هر چه ديگر تدارک ديده می شود به نفع موضوعی است که جشنواره يا فستيوال به نامش گرفته می شود. در ايران اما جشنواره های مربوط به زنان، بدون استثنا، در جهت تضعيف حقوق اجتماعی و بشری آن هاست و معمولاً هم بيشتر حکم ذکر مصيبتی برای آن ها را دارد.

از تازه ترين «جشنواره!» هايي که اخيراً در ايران بر پا شد جشنواره ای بود با نام «جشنواره بين المللی نور». پوستر اين جشنواره نشان می دهد که اين نور فقط به زن هايي مربوط می شود که حتی از داشتن چهره محروم اند، و در سراسر آن هم صحبت ها در ارتباط با حجاب زن بوده است و اينکه چه کنيم زن ها را بيشتر بپوشانيم و دست و پايشان را ببنديم که «عفيف تر» بمانند!

در اين جشنواره ی زنان هم، طبق معمول، آقايان بيشتر سخن گفته اند. بخصوص آقای محمد ‌تقي كرمي ـ‌ که مدير دفتر تحقيقات و مطالعات زنان هم ‌هست!، مطالب بسيار جالبی فرموده اند که واقعاً در خور تعمق بسيار است. ايشان گفته اند: «آن ‌چه امروز به عنوان پديده‌ ی بي‌حجابي شناخته مي‌شود، بيش از آن‌كه مبين وجود يك جريان فكري و فرهنگي غلط در جامعه باشد، بيانگر بحران هويت نسل جوان در ايران امروز است‌. بدان معنا كه جوانان ما هنوز به يك الگوي واحد و صحيح نرسيده‌اند... (در حالی که) ... ما بهترين الگوها را در ايران داريم و آن هم ائمه اطهار و يارانشان و شهدای انقلاب اسلامی هستند».

بد نيست به اين آقا و آقايان گوشزد کنيم اينکه شما اين همه از «حجاب ائمه ی اطهار!» (که هيچ کدامشان هم زن نيستند تا الگوی زنان شوند! و احتمالاً منظورتان زنان حرمسراهای اين ائمه هستند) مثال می آوريد، اگر منظورتان همان حجابی است که در صدر اسلام زنان عرب از آن استفاده می کردند بايد بدانيد که آن حجاب به مراتب  از حجاب دختران بيچاره ای که الان در ايران به جرم بدحجابی بازداشت می شوند کمتر بوده است. ما هم اکنون هم در کشوری مثل عربستان سعودی، که در آن حجاب اجباری است، حتی در کنار خانه ی خدا هم زن هایی را می بينيم که با رويي گشاده و دست و پايي بدون پوشش رفت و آمد می کنند و در واقع فقط عبایی بر سر و دوش دارند. از همين نمونه می توان قياس گرفت که در زمان ائمه اطهار چگونه بوده است.

در عين حال، من واقعاً نفهميدم که «شهدای انقلاب اسلامی» چه ربطی به حجاب و عفاف دارند؟ مگر اين که نظر اين باشد که يا آنها در راه حجاب شهيد شده اند و يا زنان ما بايد در راه حجاب شهيد شوند. که البته اين گزينه ی اخير هم در جمهوری اسلامی نيازی به شهادت ندارد و زنان ما، در راه آزادی پوشش، هر روزه دارند کتک می خورند و شکنجه تحمل می کنند و، در واقع، به نوعی شهيد راه حجاب اجباری شما می شوند.

به هر حال، آقای محمد ‌تقي كرمي مهم ترين راه برای اين که مساله حجاب و عفاف در جمهوری اسلامی حل شود را در اين ديده اند که بچه های معصوم را از کودکی مغزشويي کرده و هويت آن ها را در راستای «ارزش!» های خودشان شکل دهند. ايشان گفته اند که: « لازم است نهادهاي آموزشي و فرهنگي كشور براي حل معضل بد‌حجابي از سنين خردسالي و كودكي اقدام به آموزش مفاهيم مرتبط با حجاب كرده و با الگو‌سازي مناسب فرهنگ عفاف و حجاب را در جامعه رواج دهند».

اين جناب «محقق در امور زنان» در پايان هم خواسته اند که باز هم از اين جشنواره های حجاب و عفاف برگزار شود ـ حتما برای بزرگداشت بلاهاي ديگري که قرار است بر سر زن ها و حالا کودکان ايران آورده شود

 

راه حل درست دختران با هوش و ورزش دوست

در سرزمينی که زن ها اجازه ندارند به ديدن مسابقات ورزشی بروند، و در اين مورد به هر دری هم که زده اند و به هر مرجعی ـ از نمايندگان مجلس تا رييس جمهور و رهبر ـ که مراجعه کرده اند کارشان به جايي نرسیده؛ ناگهان چند دختر باهوش فکر بکری به ذهنشان می رسد و تصميم می گيرند از باشگاهی که به آنها اجازه ورود و تماشای مسابقه ای را نداده است به کنفدراسيون فوتبال آسيا شکايت کنند و، به اين ترتيب، اين واقعيت را که زنان ما حتی در امر رفتن و ديدن مسابقات ورزشی هم گرفتار تبعيض هستند به گوش دنيا برسانند.

ماجرا از اين قرار بوده که اين دختران جوان، با روسری هایي نارنجی رنگ، که رنگ تيم سايبا است، به باشگاه سايبا مراجعه کرده و مسئولان باشگاه هم، طبق معمول، از ورود آن ها به دليل جنسيت شان جلوگيری می کنند. اين دخترهای باهوش هم، که از همه چيز عکس گرفته بودند، کل مدارک را به سازمان ای . اف. سی (کنفدراسيون فوتبال آسيا) می فرستند.

از آنجا که مسابقه ی مورد بحث مربوط به مجموعه ی مسابقات اين کنفدراسيون و زير نظر آن بوده، اين شکايت قانوناً قابل رسيدگی است. دختران جوان، بر اساس ماده ششم در فصل دوم اساسنامه فدراسيون فوتبال طرح شکايت می کنند که صراحتاً می گويد: «هيچيك از اعضا نمي ‌توانند هيچ نوع تبعيضي در مقابل اشخاص، گروه‌ ها و مليت‌ها در زمينه ی جنسيت، زبان، مذهب، نژاد و سياست يا موارد مشابه اعمال نمايند. در غير اين صورت مشمول تعليق يا اخراج خواهند شد.»

آخرين خبر اينکه اين شکايت قابل رسيدگی تشخيص داده شده و حداقل نتيجه ای که از آن به دست خواهد آمد بدست آوردن يک تاييد ديگر بر واقعيت نقض حقوق بشر از طريق اعمال تبعيض های جنسيتی در ايران است که می تواند به مطرح شدن موضوع در سطح جهان بيانجامد.