Shokooh Mirzadegi

از نگاه يک زن

شکوه میرزادگی

7 مرداد  1388  29 جولای  2009 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

 

ما را به دم پير نگه نتوان داشت

در خانه دلگير نگه نتوان داشت

آن را که سر  زلف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

 

مردم بی دفاع اشرف، قربانی سازش و عهدشکنی؟

در آحرين لحظاتی که «ازنگاه يک زن» اين هفته را آماده ی انتشار می کردم خبر رسيد که نيروهای عراقی ديوارهای شهرک «اشرف» در عراق را ويران کرده، ساختمان های آن را تصرف نموده و با ساکنان آن ـ که بازمانده ی مجاهدين و زنان و بچه هايشان هستند ـ با خشونت شديدی رفتار کرده اند. به طوری که چند تن کشته و تعداد زيادی مجروح به جای گذاشته اند و حال چند نفری از آنها نيز بحرانی و وخيم گزارش شده است.

آنگونه که نشريات مختلف چند سال قبل نوشته بودند، پس از اشغال عراق به وسيله ی آمريکا و انگليس و  رفتن رهبران مجاهدين به کشورهای اروپايي اين «شهر» را بيشتر زن ها می گرداندند و مذاکره کنندگان با نمايندگان دولت آمريکا نيز در سال های 2003 و 2004 زن ها بودند.

هم اين زن ها بودند که سلاح هاشان را تحويل آمريکايي ها دادند و هم آن ها بودند که نمايندگان دولت آمريکا را مجاب کردند که تا وقتی بتوانند جايي را برای سکونت خود پيدا کنند اجازه داشته باشند به زندگی شان در «اشرف» ادامه دهند.

اما، بنظر من، از ميان نسل دومی ها و نسل سومی های پس از انقلاب که در خارج از کشور، چه به عنوان مهاجر و چه به عنوان تبعيدی، زندگی می کنند به طور قطع بدبخت ترين شان فرزندان مجاهدينی هستد که در پايگاه اشرف و در عراق ساکن اند؛ بچه ها و جوان هايي که يا زاده ی عراق اند و يا در عراق رشد کرده و بزرگ شده اند؛ آنها که نه به خواست خود، که به خواست پدرها و مادرهاشان، به آنجا رفته و بی آن که از ابتدايي ترين حقوق و آزادی ها و امکانات برخوردار باشند، در پايگاهی که اکنون سال هاست به  زندانی تبديل شده. گير افتاده اند.

شايد تا وقتی که حکومت صدام وجود داشت، حضور پدر و مادر هایی که راه خود را به اختيار برگزيده بودند در اشرف معنايي برای خودشان داشت؛ معنایی معادل نوعی مبارزه با جمهوری اسلامی. البته با تن در دادن به اين که زير نظر دولت عراق زندگی کنند، و با امکانات دولت عراق زندگی بگذرانند (که آن هم چندان گذران جالبی نبود). اما پس از سرنگونی صدام  و خلع سلاح شدن مجاهدين ساکن اشرف و، در واقع، خنثی شدن شان، به عنوان يک گروه نظامی، تنها دليل ماندگاری آنها در اشرف بی جايي و بی کسی و بی پناهی شان بود. رهبران مجاهدين و کسانی که صاحب پاسپورت های کشورهای مختلف اروپا و آمريکا بودند همه از آنجا خارج شدند و يک جمعیت سه هزار و پانصد نفری ماندند با يک زندگی مبهم و روزمره و اندوهبار و بی فردا.

و اکنون اين «زندگی» را هم دولت عراق، به خاطر سازش هايش با دولت ايران، برنمی تابد و دست به خشونتی عريان زده است و معلوم نيست قدم بعدی در مورد اين «آوارگان ايرانی اردوگاه اشرف» چه خواهد بود. ديدن ويدئوی هراس انگيز ورود سربازان عراقی به اين منطقه، تخريب ديوارهای «شهرک» و حمله ی وحشيانه به زنان و مردانی بی سلاح واقعا جز از اين نوع حکومت ها بر نمی آيد.

متأسفانه، به نظر می رسدکه بهانه ی اين حمله اعلام نظر خانم مريم رجوی در مورد بازگشت «مشروط» اين عده به ايران بوده است که، به نظر من، خواستی نابهنگام و غير منطقی است. يعنی، در شرايطی که حکومت ايران به شدتی هراس انگيز مردمان داخل ايران را بجرم شرکت در انتخابات خود سيستم و رآی دادن به کانديداهای تعيين شده از طرف خودش مورد حمله قرار داده و مردمانی را که هيچ سابقه ی جنگ و دشمنی علنی با آن ها نداشته اند را صرفا به دليل حق طلبی به گلوله می بندد و در زندان ها شکنجه می دهند؛ طرح مساله ی تخليه اشرف و بازگشت ساکنانش به ايران، با شرایط موجود، بيشتر به شوخی تلخی می ماند که اغلب به اين گونه نتايج فاجعه بار می انجامد.

در عین حال، اميدوارم که تصميم به تصرف شهرک بی دفاع اشرف و رفتار سربازان عراقی در حين انجام اين هدف ناشی از تصميم حکومت عراق باشد و از تغيير روش دولت آمريکا که مسئوليت جان ساکنان اشرف را بر عهده داشته حکايت نکند. دولت آمريکا، با توجه به قراری که در دوران دولت آقای بوش با عراق و ساکنان اشرف گذاشته، نمی تواند چنين رفتاری با اين مردم بی دفاع را تصويب کند و حق بر اين است که از دولت آقای اوباما خواسته شود که هر چه زودتر، و با استناد به قرارهای حقوقی موجود، به نجات ساکنان اشرف بشتابد. قربانی کردن اين مردم بی سلاح و بی دفاع ننگين ترين هديه ای است که دولتی می تواند برای آغاز مذاکره با حکومت ورشکسته ی  اسلامی تهران تقديم آن کند. 

 

29 جولای 2009

shokoohmirzadegi@gmail.com