Shokooh Mirzadegi

از نگاه يک زن

شکوه میرزادگی

5 خرداد  1388  26 مه 2009 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

 

ما را به دم پير نگه نتوان داشت

در خانه دلگير نگه نتوان داشت

آن را که سر  زلف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

 

«همگرايي» يا «انشعاب» از «کمپين يک ميليون امضا»؟

 

     مقاله ی مستدل خانم پروين اردلان، يکی از بانيان «کمپين يک ميليون امضا» و از کوشنده ترين افراد جنبش زنان در ايران، در مورد جريان موسوم به «همگرایی زنان برای طرح مطالبات خود از کانديداهای رياست جمهوری» اين نکته را بخوبی روشن ساخت که «همگرايي» ربطی به «کمپين يک ميليون امضا» ندارد اما، در عين حال، گردانندگانش سعی دارند که آن را به کمپين بچسبانند.

     اين مقاله اين گونه شروع شده است: «آنچه برای من، به عنوان یکی از فعالان جنبش زنان در کمپین یک میلیون امضا، پرسش برانگيز است و مبهم، چگونگی رابطه ی بین کمپین و همگرایی از منظر تدوین کنندگان و آغازگران این همگرایی است. چرا که دعوت کنندگان به این همگرایی، گویی به عمد یا سهو، کوشیده اند کمپین را به "این همانی" با همگرایی، یا نوعی انتقال فاز "از کمپین به همگرایی" و يا "گروه و دسته و تشکیلات کمپین در همگرایی" تقلیل دهند».

     به اين ترتيب، کاملاً روشن می شود که «همگرايي" با استفاده از نام «کمپين» مقاصدی را مطرح می کند که نتيحه اش (اگر نگوييم از بين بردن اهداف کمپين است) نمی تواند ربطی به کمپين داشته باشد.

     البته، قبل از خانم اردلان، فعالين زن ديگری گفته و نوشته اند که «همگرايي فقط بخشی از جنبش زنان است و ربطی هم به کمپين يک ميليون امضا ندارد، جز اين که چند نفری از افراد سرشناس فعال کمپين و يا گروه کمپين در قم هم در آن هستند»؛ اما، نکته در آن است که برخی از اعضا ی همگرايي و دوستان شان به هنگام شرکت در برنامه های يکی دو  رسانه ی پر بييننده، سعی زيادی کرده اند تا اين گونه گفته ها و نوشته ها نديده گرفته شود و تاکيد و تلقين همچنان بر اين باشد که همگرايي همان کمپين، يا ادامه ی راه آن، است. در واقع، به نوعی سعی شده تا از شهرت و محبوبيت «کمپين يک ميليون امضا» (که يکی از حرکت های مهم و گسترده ی جنبش زنان است) اگر نگوييم سواستفاده، حداقل استفاده نابجا شود.

     باز، با استناد همين مقاله ی پروين اردلان، و بر اساس اسناد گفتاری و نوشتاری زيادی که خوشبختانه موجود است، می توان نمونه های زيادی پيدا کرد که سعی شده اين دو حرکت کاملاً متفاوت، يعنی همگرایی (اين تازه از راه آمده ای که وارد بازی انتخابات شده) و کمپين را ـ که چند سال است برای آگاه سازی مردمان نسبت به حقوق زنان و تغيير قوانين نابرابر تلاش می کند ـ   به هم بچسبانند.

 

     چند روز پيش نيز خانم محبوبه عباسقلی زاده، که يکی ديگر از کوشندگان جنبش و از اعضا ی همگرايي هستند، مطلبی در مخالفت با مقاله ی خانم اردلان نوشته اند که با نقل قولی به عربی آغاز شده؛ با اين مضمون که "الناس علی دین ملوکهم" (به معنای «مردم به دنبال دين حاکمان خود می روند» يا، آن گونه که خودشان ترجمه کرده اند، «مردم دنباله روی حاکمان خود هستند»). ايشان، ظاهراً برای رد کردن اين گفته و ضرب المثل،  به کسانی که مخالف تکثر و تنوع هستند ايراد گرفته و کسانی را که معتقدند همگرايي کار درستی نيست مخالفان تکثر و تنوع دانسته اند.

     به منظور شرکت بيشتر در اين بحث اساسی که در پی ايجاد «همگرایی» در گرفته است، می خواهم به نکاتی در مورد مسایل مطرح شده در نامه ی خانم عباسقلی زاده بپردازم؛ چرا که، از نظر من، مطالب مندرج در دفاعيات ايشان از همگرایی جای چندين تأمل دارد:

     در واقع، اگر بخواهيم ـ همچون ايشان و بر اساس آن مثال عربی ـ به اين ماجرا نگاه کنيم، بنظر می رسد که، در واقع، اين همگرايي است که به دنبال راه و روش «حاکمان» رفته و نه ديگرانی که درست به همين دليل از همگرايي انتقاد کرده و می گويند که از حکومتی که خود نقض کننده حقوق زن است نمی توان انتظار به دست آوردن حقوق او را داشت. يعنی، شما می توانيد، همچون کمپين يک ميليون امضا، بخواهيد که قوانين يک مملکت عوض شود اما نمی توانيد از صاحبان و حاميان همان قوانين، که بخاطر حفظ  آن با چوب و چماق و زندان ايستاده اند، انتظار داشته باشيد که به حرف شما عمل کنند.

     همچنين، اگرچه خانم عباسقلی زاده می پذيرند که همگرایی ربطی به کمپين ندارد اما اضافه می کنند که وقتی از کمپين نام برده می شود منظور آن است که «همگرايان» از تجربيات حاصل از عضويت در کمپين بودن استفاده کرده اند. سخن ايشان چنين است: «پرسش این است که اگر گروه هایی از فعالان جنبش زنان بخواهند از "استراتژی استفاده از فضاهای - موقتاً باز شده - ی انتخاباتی برای طرح مطالبات بدیهی زنان"  استفاده کنند، باید به دیگرانی که تنها خودشان را در مرکز مدار جنبش زنان تصور می کنند، جواب پس بدهند و خودشان را به عنوان نیروهای مستقل اثبات کنند؟! آیا فعالان همگرایی حق ندارند از تجربه هایی که جنبش زنان در کمپین های موفقی همچون کمپین یک میلون امضا یا کمپین قانون بی سنگسار به دست آورده اند یا تجربه های سیاسی با ارزشی که به دلیل درگیر بودن در جریانات حزبی، سیاسی و جنبش های دیگر داشته اند و یا تجربه های ایتلاف های پشین مانند ائتلاف علیه لایحه حمایت خانواده  استفاده کنند؟!»

     جدا از اينکه ائتلاف زنان عليه لايحه ی موسوم به "حمايت خانواده" با ماجرای همگرايي کاملاً فرق دارد (و در اين مورد می شود جداگانه بحث کرد)، بنظر من، به عنوان يکی از کسانی که خود را جزیی از جنبش زنان و منتقد همگرايي می داند، اين نکته ای بديهی است که هر فرد و گروه و سازمان و حزبی می تواند و حق دارد که از تجربيات فردی و يا گروهی گذشته ی خود بهره ببرد و، در بزنگاه های مختلفی، روش خود را عوض کند. اما همين «تغيير» نشان آن است که چنين افرادی که می خواهند راه و روشی «ديگر» انتخاب کنند و به دنبال تاکتيک ها، استراتژی ها و اهداف ديگری بروند، در واقع، از راه قبلی خود جدا شده اند.

     در قاموس حرکت های سياسی، اجتماعی، و مدنی اين گونه «تغييرات» را، که اگر چه ممکن است، بنا بر سابقه، ادامه ی راه قبلی باشند اما هدف ها و نظرات متفاوتی را نعقيب می کنند، «انشعاب» می خوانند، و کسی هم که انشعاب می کند ديگر نمی تواند خودش را به گروه يا سازمان يا کمپينی بچسباند که از آن منشعب شده است، بخصوص در حالی که آن «بدنه ی اصلی» هنوز وجود و حضور دارد و فعال است. 

     بله، به نظر من، حتی به استناد سخنان خانم عباسقلی زاده، همگرايي به صورتی تلويحی از کمپين جدا شده و راه و روشی ديگر را برگزيده است اما می خواهد ـ تا وقتی که جان نگرفته و از توان روی پای خود ايستادن مطمئن نشده ـ «بند ناف» خود را از نام کمپين نبرد. من حتی دلايل و نشانه های مستندی دارم مبنی بر اينکه برخی از کسانی که زير مطلب همگرايي را امضا کرده اند با اين تصور بوده که اين کار نيز مربوط به کمپين است. حتی زنان سرشناسی با اعتماد به نام کمپين به همگرایی پيوسته اند اما پرداختن به اين موضوع را می گذارم برای بعد.

     البته واضح است که هيچ کسی نمی تواند به فرد يا سازمانی که می خواهد روش خود را عوض کند ايرادی بگيرد. اما مشکل آنجاست که به مردمان نشانی عوضی بدهيم و بگوييم که همگرايي همان کمپين است، يا ادامه کمپين است، يا تکامل آن است. و بدتر از همه که اين روزها از زبان برخی از مبلغين همگرايي می شنويم که: «همگرايي ِ جنبش زنان». کسانی که همين اصل ساده را هم نمی دانند که همگرايي نمی تواند پسوند جنبش زنان را داشته باشد و فقط همانطور که در روز اول مطرح شد مربوط است به «بخشی از جنبش زنان».

     همچنين است، اين نکته که جنبش زنان ايران يکدست و همگون نيست. در اين جنبش افراد و يا حتی گروه هايي با انواع تفکرات و عقايد ـ چه سياسی و چه مذهبی و چه لاييک ـ وجود دارند. اين افراد يا گروه ها  اگر چه در جايگاه های سياسی،يا مذهبی، و يا اجتماعی خود در حال مبارزه و تلاش برای رسيدن به برابری و حقوق انسانی خويش هستند اما برخی شان توانسته اند در کمپين يک ميليون امضا نيز کنار هم بايستند، چرا که در يک هدف مشترک بوده اند که خواستاری حقوق برابر است. آنها، برای تحقق اين خواست يک  راه  مهم و مشترک نيز پيدا کرده اند و آن «خواستاری تغيير قوانين برای برابری، بدون ورود به فعاليت ها و جهت گيری های سياسی و کوشش برای آگاه سازی مردمان عادی و بی خبر از حقوق خويشتن» بوده است. در واقع اگر که کمپين يک ميليون امضا اهميت ويژه ای دارد و در سرتا سر جهان طرفداران و حاميانی پيدا کرده است، و اگر که حرکت های با اهميت ديگری چون قانون بی سنگسار، به راحتی در کنار آن قرار گرفته است، درست به خاطر همين ويژگی در گير نشدن و سازش نکردن با نهادهای دولتی و سياسی بوده است.

     لازم است همينجا توضيح دهم که قصدم آن نيست که بگويم افراد همگرايي با حکومت سازش کرده اند. چون من از چنين رابطه ای بی خبرم. اما روشن است که همگرايي روش و کارش را بر اين اساس قرار داده که با حکومت وارد نوعی معامله شود؛ يعنی، در برابر اعلام خواستی از «کانديداهای خودی حکومت»، و سپس مذاکره با آن ها، تبليغات انتخابات شان را گرم کند و در عوض از آن ها پيوستن ايران به کنوانسيون رفع تبعيض از زنان را بخواهد. بهر حال، حتی اگر در اين «معامله» رفع تبعيض از زنان موضوع اصلی مذاکره باشد که هست، باز هم معامله است و در گير شدن با نمايندگان حکومت.

     نيز اجازه دهيد توضيح دهم که مشکل من نفس «مذاکره با دولت ها يا مقامات دولتی» نيست. و شايد اگر رژيم حاکم بر ايران «جمهوری اسلامی» نام نداشت، يعنی که يک حکومت مذهبی نبود و «اسباب تبعيضی» به عنوان اصل تفاوت جنسيتی و حقوقی ميان زن و مرد را در قوانين پايه ای خود نداشت، می شد با آن هم وارد «مذاکره» شد. مثلاً، در آمريکا، بخشی از زنان از ماجرای جنگ اول جهانی استفاده کرده و وارد معامله ای غير مستقيم با حکومت شدند؛ بدين صورت که به نمايندگان مجلس و رييس جمهور پيغام دادند که  اگر قرار است ما شرکت در جنگ را تحريم نکنيم  و بگذاريم که پسرها و همسران مان به جبهه ی اروپا بروند بايد حق رای داشته، انتخاب کنيم، و انتخاب شويم و در تصميم گيری های ديگر مملکتی نيز شرکت داشته باشيم. اين «گروگان کشی»، در پی بيش از يک قرن مبارزه برای بدست آوردن حق رای، بسيار موثر بود و مقامات دولت آمريکا با استناد به قوانين اساسی کشور که مانعی را برای شرکت زنان در حيات سياسی کشور پيش بينی نکرده بود، بزودی تسليم خواست زنان شدند. حال، اگر قوانين آمريکا بر پايه ی شريعت مذهبی ساخته شده بودند نه چنين کاری ممکن بود و نه حتی اگر زنان صاحب حق رأی می شدند و در مجلس نماينده داشتند نيز می توانستند برای تغيير قوانين «خدا داد» اقدام کنند.

     ما همگی می دانيم که در سايه ی قوانين شريعت مدار جمهوری اسلامی حتی اگر موفق می شديم کپی سيمون دوبوار و بتی فريدان و ژوليت ميشل را هم به رياست جمهوری برسانيم باز هم هيچ فرقی با رييس جمهور شدن خانم بيات نداشت. در اين صورت، در نتيجه، معامله کردن، آن هم با کانديداهای احراز سمت «کارگزاری قوانين جمهوری اسلامی»، حتی اگر به تضعيف مستقيم جنبش زنان نمی انجاميد به لحاظ  قدرتمند کردن عمال زن ستيز اين حکومت به صورتی غير مستقيم به جنبش زنان لطمه های خطرناکی می زد.

     در عين حال، اين نوع عمل، يعنی وارد مذاکره ای مستقيم يا غير مستقيم با حکومت از طريق کانديداهای رياست جمهوری شدن و در نمايشی کوتاه مدت که برای دوران انتخابات نوشته شده شرکت کردن، آن هم درست در جايي که حکومت مخالفت با انتخابات، يا حتی انتقاد کردن از آن را جرم اعلام کرده، نتيجه ای نخواهد داشت جز از يکسو خنثی کردن زنانی که نمی توانند حرفی بزنند و، از سوی ديگر، در خطر انداختن زنانی که سخنی بر خلاف همگرايي می گويند.

البته خانم عباسقلی زاده می گويند همگرايي يک «حرکت دايمی» نيست و سپس، با طعنه ای زننده می افزايند: «برای پیشگیری از انتقال مشکلات کمپین یک میلیون امضا به همگرایی و محض تسلای خاطر دوستانی که به "نمایندگی از کل کمپین" نگران شده اند، باید اذعان کنم که همگرایی به دلایل متعددی پدیده ای دوره ای و مقطعی بوده و نمی تواند بدیلی برای کمپین یک میلیون امضا باشد».

     بله، اين امر کاملاً روشن است که «همگرايي» برای زمان انتخابات بوجود آمده است اما آيا اين درست است که برای هدفی موضعی، آن هم از سوی بخشی از زنان، کل جنبش زنان و کمپينی را که برای حفظ آن هزينه های بسياری پرداخت شده و اکنون جايگاه يکه ای در جنبش زنان جهان دارد به خطر انداخت؟

     مطلبم را با اين گفته روشن خانم اردلان به پايان می برم که: «چگونه می شود حرکتی از پایین به بالا را که مخاطبش مردم هستند و فشارش بر قانون گذاران، و کنش آن ساری و جاری است، به حرکتی از بالا به پایین که مخاطبش کاندیداها هستند تعمیم داد؟ چگونه می توان الفبای اخلاق جمعی و فمینیستی را برای کمپینی ها، که امروز شمارشان بسيارند و بعضی در زندان اند و حاضر و ناظر نیستند، رعایت نکرد و برای ادامه ی کار کمپین به نام همگرایی برنامه ریزی کرد؟ در عین حال، اگر همگرایی ائتلافی است برای طرح خواسته های "برخی" فعالان جنبش زنان از کاندیداهای ریاست جمهوری، طبعاً بزودی پايان می گيرد اما کنش کمپين در متن جامعه ی مدنی ادامه دارد. بگذريم از اين نکته که کاندیداها، در رقابت برای جلب آرا زنان، برنامه هایی اعلام می کنند که از مطالبات این همگرایی پیشی می گيرند».

26 می 2009

sh@shokoohmirzadegi.com

 

 

 : مطالب ديگر نويسنده در همين ارتباط

وعده مشروط شيخ اصلاحات 

فريب و فاجعه و انتخابات

ائتلاف  جديد زنان

و خواستاری يک محال