Shokooh Mirzadegi

از نگاه يک زن

شکوه میرزادگی

15 ادريبهشت 1388  5 مه 2009 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

ما را به دم پير نگه نتوان داشت

در خانه دلگير نگه نتوان داشت

آن را که سر  زلف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

 

مردی با پنجاه درصد حق و صددرصد اختيار!

 

در فرهنگ رايج مردسالارانه در کشورهايي چون کشور ما، که حقوق زن ها در آن به هيچ گرفته می شود، چيزی به نام اختيار صد در صد مرد در هر چيزی، حتی در مناسباتی خصوصی همچون رابطه ی عاشقانه يا ازدواج و غيره، بديهی انگاشته می شود. و گاهی حتی مردانی که به عنوان هنرمند و نويسنده و تحصیل کرده خود را در ميان قشر روشنفکر جامعه جا زده اند نيز اين بديهی گرفتن اختيار صد در صدی همسر و دوست و همراهشان را  در رفتارشان نشان می دهند.

مثلاً، بارها ديده ايم که وقتی مردی زنی را دوست دارد، يا از او خوشش می آيد، و يا به دلايلی او را برای همسری با خودش در نظر گرفته است، به محض پيدايش تصور گونه ای از يک پيوند، به خودش حق می دهد که او را متعلق به خودش بداند. و يا اگر  ارتباطی از نوع «عشق و عاشقی» در ميان شان باشد تصور می کند که حق اوست تا آن را به صورتی يکطرفه اعلام کند.

در اين ميان، گاه پيش می آيد که «طرف ديگر پيوند» که اين ارتباط را جدی نمی گرفته، يا اگر هم جدی بوده نمی خواسته که جنبه ای عمومی به خود بگيرد، از عمل آقا سخت غافلگير می شود.

نمونه ای از اين گونه مردها را اخيراً در ارتباط با رکسانا صابری، روزنامه نگاری که در زندان جمهوری اسلامی اسير است، ديده ايم. آقای بهمن قبادی، کارگردان شلوغ و جنجالی سينمای جمهوری اسلامی، طی نامه ای آبکی به مقامات مربوطه، رکسانا را به عنوان نامزد خود معرفی کرده و، در پی انعکاس وسيع اين نامه، افراد خانواده ی رکسانا اين پيوند را تکذيب کرده اند. آيا آقای قبادی، هنگام نوشتن آن نامه، به فکرش رسيده است که رکسانا نيز يک سوی اين رابطه (ی واقعی يا خيالی) است و حق دارد که در مورد افشای رابطه ای که حتی پدر و مادرش از آن خبر ندارند، از او کسب اجازه شود؟ پاسخ به روشنی منفی است؛ چرا که آقای قبادی قبلاً هم از اين کارها کرده است و نامه ی اخيرش نه از سر اضطراب و نگرانی، که کاری حسان شده محسوب می شود.

سابقه نشان می دهد که آقای قبادی همين نوع پيوند موسوم به نامزدی را در مورد خانم حنا مخملباف، آن هم درست وقتی که اين دختر جوان به اوج شهرت خود رسيده بود و در مجامع بين المللی چهره ی شناخته ای بود اعلام کرد و خانم مخملباف را واداشت که وجود چنين رابطه ای را تکذيب کند.

حتی کار به جايي رسيده است که ايشان، وقتی دلش می خواهد که فلان هنرپيشه مشهور هاليوودی در فيلمش شرکت کند، بلافاصله از او به عنوان هنرپيشه ی آينده اش نام می برد و احياناً از طريق عکس و تنظيم خبر، وجود نوعی پيوندی جدی را به مخاطب القا می کند.

بنظر من، ايشان اگر فکری برای اين خيالات خود نکنند بزودی نامزدی خود را با هر زنی که در صحنه ی بين المللی خبر می سازد مطرح کرده و بعنوان صاحب اختيار آنها عمل و اظهار نظر خواهد کرد.

به راستی اين دسته از مردان ما کی ياد می گيرند که در يک رابطه ی دو نفره هر دو طرف به يک اندازه حق دارند و هيچ کدام نمی تواند، به هر دليلی که باشد، بدون موافقت ديگری خبری را اعلام کند که فقط پنجاه در صد آن حق اوست.

 

پنجم می 2009

sh@shokoohmirzadegi.com