Shokooh Mirzadegi

ميراث فرهنگي و طبيعی

شکوه میرزادگی

12 ادريبهشت 1388 2  مه 2009 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

 

کراهت سازمان ميراث فرهنگی از ديد آيت الله ها

 

هفته ی پيش اوج غوغای تازه ای بود که میان  رهبران مذهبی و دست اندرکاران حکومت اسلامی ايران در زمينه  ی ميراث فرهنگی و گردشگری بوجود آمد. البته اين غوغا مثل همه ی ماجراهای درون حکومتی به سرعت سر و صدايش خوابانده شد. ماجرا به تصميم دولت احمدی نژاد برای ادغام دو سازمان زير نظر مستقيم خود او مربوط می شد که طی آن اين نکته روشن شد که آيت الله های تصميم گيرنده ی اين گونه مسايل میانه ی خوبی با سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری ايران ندارند. برای درک دلايل عدم رضايت  آن ها ،در حد احساس کراهت نسبت به اين سازمان، قبل از پرداختن به دلايل آشکار و پنهان آن، فکر می کنم دادن شرح مختصری از تاريخچه ی حيات سازمانی به نام میراث فرهنگی ایران بد نباشد.

تاريخچه ی سازمان ميراث فرهنگی

موسسين اولین نهاد حفظ ميراث فرهنگی تاريخ ايران

کيخسرو شاهرخ           عبدالحسين تيمورتاش           حسن مستوفی

حسن  اسفنديار            حسن پيرنيا             محمدعلی فروغی

نخست بپردازم به اينکه سازمان ميراث فرهنگی چه نهادی است؟ چه می کند؟ چگونه جايي است؟ تاريخچه اش چيست و اکنون چه کاره است؟

آغاز سلطنت رضاشاه  در سال 1304 خورشيدی مصادف بود با نقطه ی اوج روند توجه به آثار ملی و ميراث فرهنگی ايران، به خصوص فرهنگ گم شده ی ايران باستان. در همان سال  نهادی با نام «انجمن آثار و مفاخر فرهنگي » شروع به کار کرد. اين انجمن، به ابتکار عبدالحسين تيمورتاش و، آنگونه که در اساسنامه اش گفته شده بود، «به‌منظور معرفي و بزرگداشت بزرگان و مفاخر فرهنگ و تمدن ايران و اهتمام به حفظ و نگهداري آثار تاريخي و ملي» تاسيس شد و، بلافاصله، به همت و همراهی چند تن از روشنفکران برآمده از مشروطيت که از مهمترين شخصيت های فرهنگی آن دوره بودند، يعنی حسن مستوفی، حسن پيرنيا، محمد علی فروغی، حسن اسفندياری، فيروز ميرزا فيروز، نصرالله تقوی، و کيخسرو شاهرخ شروع به کار کرد. در واقع می توان گفت که «انجمن آثار ملی» اولين نهاد غيردولتی در ايران است که برای حفظ و حراست از ميراث فرهنگی و تاريخی ايران تأسيس شده است. اعضای اين انجمن، هدف خود را از تشکيل آن آشنا کردن مردم و بوجود آوردن دلبستگی به آثار هنری و علمی و ادبی بزرگان ايران، برانگيختن احساسات ملی مردم، کمک به بيداری و وحدت ملی، پژوهش در مورد آثار تاريخی، و نيز نگاهداری صنايع دستی، يا «صنايع مستظرفه» و حفظ سبک ها و شيوه های قديمی توليد آنها اعلام داشتند. اين انجمن تا زمان انقلاب، به عنوان يک نهاد مستقل اما همگام با ادارات مربوطه ی دولتی عمل می کرد و مجموعه های کم نظيری در ارتباط با آثار و گنجيه های ايران، ايران شناسی، تاريخ، جغرافيا، باستان شناسی، مردم شناسی، جغرافيای تاريخ و زبان، و فرهنگ و آداب رسوم از خود به يادگار گذاشت. (اين انجمن پس از مدتی تعطيل شدن اکنون زير نظر مستقيم رييس جمهور اسلامی و وزارت ارشاد است و آن چه می کند ربطی به روش های قبلی آن ندارد که در مطلبی ديگر به آن خواهم پرداخت).

سپس، در سال 1311، و در پی تصويب قانون حفظ آثار باستانی (قانون عتيقه جات)، اداره ای در «وزارت فرهنگ» آن زمان تأسيس شد که وظيفه اش مرمت و نگاهداری بناها و آثار تاريخی و زنده کردن صنايع دستی و «مستظرفه» بود و در واقع اولين سازمان ميراث فرهنگی دولتی ايران شناخته می شود.

در دهه ی 1340 خورشيدی «وزارت فرهنگ» تبديل به سه وزارت خانه، با نام های «وزارت آموزش و پرورش»، «وزارت علوم» و «وزارت فرهنگ و هنر» شد. وزارت جديد فرهنگ و هنر دارای معاونت ويژه ای بود که «سازمان ميراث فرهنگی» را اداره می کرد. در عين حال در «نخست وزيری» نير معاونتی بوجود آمد که عهده دار سازمان جديدی به نام  «سازمان جهانگردی» شد.

 از آنجا که در همه ی کشورهای دارای تمدن های کهن ميراث فرهنگی و صنعت گردشگردی به صورت تنگاتنگ کار می کنند، در سال های آغازين دهه ی 1350 مديريت های «فرهنگ و هنر» و «جهانگردی» در سازمان برنامه و بودجه در هم ادغام شدند اما دستگاه های اجرایی مستقل باقی ماندند.

 

سازمان ميراث فرهنگی اسلامی می شود

می دانيم که از همان زمان که جمهوری اسلامی پا به سرزمين ما گذاشت، به خاطر هدف گسترش نفوذ خود، چه در ايران و چه در کشورهای اسلامی، سعی کرد  که همه چيز را طی روندهای پيچيده و گاه شگفت آوری «اسلامی» کند. از حقوق بشر اسلامی گرفته، تا دموکراسی اسلامی؛ و از سوسياليسم اسلامی (که با نام عدالت اسلامی مطرح شد) گرفته تا  فمنيسم اسلامی، همه چيز «تبديل به احسن شد.

(البته پيشقدم «فمنيسم اسلامی» زنان کشورهايي چون مصر و عراق و ترکيه بودند که، نه بخاطر تقسيم زنان و حقوق شان به شرقی و غربی، يا اسلامی و غير اسلامی، بلکه بمنظور تحميل نوانديشی در متون مذهبی به اميد به-روز کردن احکام کهن فقهی دست به اين اقدام زدند، اما حکومت اسلامی مسلط بر ايران دو دستی همين عنوان را چسبيد و کوشيد تا آن را نيز از چنگ زنان برابری خواه درآورد و در جهت تثبيت قوانين ضد زن خود به کار گيرد).

و يکی از مهمترين اين «اسلامی شده ها» پديده ی توريسم يا گردشگری بود که اکنون حتی بيش از  پديده های ديگری که نام اسلامی بخود گرفته اند اسلامی شده است؛ آنگونه که تا قبل از ماجرای جنجال حج اخير کسی در اسلامی بودن گردشگری جمهوری اسلامی شک نمی کرد که هيچ، بلکه کسانی به زيادی اسلامی شدنش معترض هم بودند ـ که، مثلاً، چرا کار سازمان گردشگری کشور تبديل شده است فقط رسيدن به امام و امامزاده و مقبره های بزرگان شيعه و، موازی با آن، به ويرانی کشاندن هر آن چه که ايرانی است اما به قبل از اسلام تعلق دارد.

بهر حال مطالعه ی روند اسلامی شدن سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری ايران داستان مضحک اما جالبی است. پس از انقلاب وزارت فرهنگ و هنر تبديل به «وزارت ارشاد اسلامی» شد و همچنان معاونت سرپرست «سازمان ميراث فرهنگی» را حفظ کرد و «سازمان جهانگردی» هم بجای نخست وزيری تحت نظر رئيس جمهور قرار گرفت. آنگاه، در کابينه ی دوم  آقای محمد خاتمی سازمان ميراث فرهنگی از وزارت ارشاد جدا شد، سازمان گردشگری در آن ادغام گرديد و سازمان جديد «ميراث فرهنگی و گردشگری» زير نظر يک معاون رئيس جمهور آغاز بکار کرد. علت اين ادغام هم توجه کابينه ی آقای خاتمی به اين خاطر بود که ميراث فرهنگی جذب کننده توريست است و از طريق آن می توان منبع درآمد جديدی ايجاد کرد. تأثير ديگر اين تصميم هم آن بود که آن دسته از ميراث های فرهنگی که می توانستند توريست بيشتری را به کشور جذب کنند اهميت بيشتری يافتند و حتی صحبت به اعطای ميراث های فرهنگی به بخش خصوصی پيش آمد که معنای آن تجارتی کردن ميراث فرهنگی بود و اين خود موضوع ديگری است که بايد جداگانه به آن پرداخت.

 در دوره آقای احمدی نژاد و رياست آقای رحيم مشاعی بر «سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری» سازمان صنايع دستی هم در اين مجموعه ادغام شد و کل آن همين چيزی است که اکنون به نام «سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری و صنايع دستی» زير نظر معاون رييس جمهور، آقای رحيم مشايي، کار می کند.

اساسنامه ی سازمان ميراث فرهنگی سابق هم پس از انقلاب تغييرات عمده ای کرد و هر کجا که نام ايرانی و فرهنگ ايرانی آمده بود به اسلامی و يا ايرانی ـ اسلامی تبديل شد. مثلاً، سه اصل اول هدف از تشکيل چنين سازمانی به اين شکل در آمد. 

«1- دستيابي به شناخت جامع ،متوازن و عميق از گستره ی جغرافيایي و تاريخي حضور ونفوذ فرهنگ و تمدن ايراني - اسلامي در حوزه ی ميراث فرهنگي (ملموس و غيرملموس) و هنرهاي سنتي.

2- معرفي فرهنگ و تمدن غني و ظرفيت هاي فرهنگي، تاريخي و طبيعي كشور و بهره گيري از مزيت ها وظرفيت هاي آن براي تثبيت و ارتقاء جايگاه تمدن ايران در جهان.

 3 - تعامل هدفمند و سازنده ی بين المللي، با تاكيد بر كشورهاي اسلامي، در بخش ميراث فرهنگي، طبيعي، صنايع دستي و گردشگري.»و شروع بخشی که از توجه به آثار و بناهای مورد مراقبت ياد می کند با امامزاده ها و کوه ها و قلعه ها و قنات ها است و آنگاه، در لابلای ليست عريض و طويل آن، نامی هم از بناهای تاريخی آورده شده است:

«آثار، بناها، مراکز اقامتی، هنرهای سنتی... مانند: امارت، امامزاده، ارتفاعات و کوه ها، قلعه ها، قنات ها، حمام ها، صنایع دستی، رودخانه ها، دره ها، هتل ها، سد ها، کاخ ها، جنگل های مصنوعی، جنگل های طبیعی، جغرافیای اقتصادی، گویش و زبان، جغرافیای سیاسی، جغرافیای انسانی، پیشینه های تاریخی، میراث معنوی، جاذبه های روستایی، غارها، چشمه ها، سوغات ها، دروازه ها، موسیقی محلی، جغرافیای استان، هنر های سنتی، مجتمع های پذیرایی، تالاب ها، گورستانها، سالن های پذیرایی، آسیاب ها، مشاهیر، بازارها، جزایر، بنادر، میادین، پل ها، موزه ها، سقا خانه ها، باغ ها، جاذبه های تاریخی، قهوه خانه ها، جاذبه ها، بیمارستان ها، مجتمع های بین راهی، دفاتر آژانس ها، داروخانه ها، تپه ها، کاروانسرا ها، بناهای تاریخی، کویر ها، کلیسا ها، هتل ها، مدارس قدیمی، مناطق حفاظت شده، منازل قدیمی، مهمانسرا ها، سنگ نوشته ها، رستوران ها، پمپ بنزین ها، پیست های اسکی، مسجد ها، کوه ها، آبشار ها، آداب و رسوم، برج ها، دریاچه ها، آرامگاه ها، هتل ها، آپارتمان ها ،آتشکده ها...»

 

سازمان ميراث فرهنگی اسلامی شده و آمدن احمدی نژاد

      با همه ی اقداماتی که در جهت «اسلامی کردن» سازمان ميراث فرهنگی بعمل آمد، می توان گفت که تا قبل از آمدن آقای احمدی نژاد و رياست رحيم مشايي، همچنان بسياری از افرادی که در آن بکار مشغول بودند کم و بيش به کار خود آشنایی داشتند و، در کنار توجه به امام و امامزاده و مسجد و سقاخانه، دستی هم به سر و روی آثار باستانی و تاريخی غير مذهبی می کشيدند و برای آوردن چند تایی توريست، به معنای واقعی کلمه، تلاش می کردند. اما اين سازمان در کابينه ی آقای احمدی نژاد و زير نظر معاونی که او را از شهرداری با خود برای سرپرستی اين سازمان آورد، يکباره به زير سايه ای سياه رفت، و اگرچه «شعار» هايش بيشتر شد اما جز ويرانی چيزی با خود برای ميراث فرهنگی ايران به همراه نياورد.

     رحيم مشايي، که همچون احمدی نژاد و برای توجه مردم، در ابتدا خود را مشتاق فرهنگ ايران نشان می داد (همان کاری که اکنون هم، برای انتخابات 22 خرداد آينده از سوی کانديداها و راديو و تلويزيون ها برای توجه رای دهندگان علاقمند به فرهنگ ايرانی و ميراث تاريخی جريان دارد)  بزودی چهره عوض کردند. رحيم مشاعی، در يک مصاحبه به خبرنگاران گفت که: «ما نيازی به توريست های اروپايي و آمريکايي نداريم؛ ما پای گردشگران مسلمان را به اين جا باز خواهيم کرد تا، علاوه بر درآمد بالای توريستی، روابط خودمان را هم با برادارن مسلمان و کشورهای مسلمان توسعه دهيم». و در پی اين اعلام سياست، اعمال دولت احمدی نژاد در همان سال اول پای چندتا و نصفی توريست اروپايي و چينی و ژاپنی را هم از ايران بريد و از آن پس حتی اگر رحيم مشايي می خواست هم نمی توانست آن ها را راضی به آمدن به ايران کند.

او، اگرچه در همان مصاحبه، استدلال کرد که «البته مردم مسلمان ترجيح می دهند بروند در جايي که هم گردشی بکنند و هم مسلمانان ديگر را ببيند» اما هر چه رقم های هنگفتی را خرج تبليغات در کشورهای مسلمان نشين کردند از گردشگر مسلمانی که بخواهد پولش را در ايران خرج کند، و در اين گردش چشم اش به ديدار مسلمانان ايرانی روشن شود خبری نشد. اين نوع گردشگران هم، حتی اگر خيلی دلشان می خواست به کشوری مسلمان بروند، ترجيج می دادند و می دهند که به کشوری مثل ترکيه يا الجزاير و يا کشورهای مسلمان ديگری بروند که ناچار نباشند سر دختر ده ساله شان روسری ببندند و در هر گذری و برای ورود به هر مکان توريستی يکی بهشان تذکر بدهد که: «خانم روسری ات را پايين بکش» يا «آقا به همسرت بگو حجابش را رعايت کند».

آقای رحيم مشايي در راستای تبليغ برای جذب توريست حتی به خبرنگاری خارجی به دروغ گفت که «در کشور ما حجاب اجباری نيست»، و در مقابل عده ديگری از تورگردان های کشورهای عربی «زنان دف زن قرآن به دست» را رديف کرد و يا در ترکيه لبخندزنان به تماشای رقص زنان نشست؛ اما او و مشاورانش به سرعت متوجه شدند که نمی توانند آن نوع توريستی را که می خواهند به ايران بکشانند پس بهترين کار را برای بالا بردن آمار گردشگری در آن ديدند که گردشگران مسلمان ديگری را «تدارک ببيند» و هر سال ليستی از آنها را به عنوان «گردشگران خارجی» به خورد مردم بدهند و، از سوی ديگر، محل هزينه ای براي بودجه های کلان سازمان ميراث و گردشگری پيدا کنند و، در عين حال، برای سرمايه گذاران علاقمند کشورهای حاشيه خليج فارس فضايي تازه ايجاد کنند.  

 

ماهيت واقعی گردشگران در دوران رحيم مشايي

 

اين گردشگران جديد، که هيچ ربطی به توريست های قبل از انقلاب يا حتی اوايل انقلاب ندارند، به دو دسته تقسيم می شوند. دسته اول زوار شيعه ای هستند که از عراق و افغانستان و لبنان و سوريه و کشورهای ديگر، صرفاً برای زيارت به ايران می آيند. بيشترين اين زوار، آنگونه که تور گردان ها گفته اند، نه پولی به ايران می آورند و نه علاقه ای به مناطق واقعاً توريستی ايران دارند. آن ها، و به خصوص مسافران عراقی و لبنانی، سفر به ايران را به عنوان جايزه ای برای شيعه بودن در سرزمين های اهل تسنن و وفاداری به ولی فقيه ايران و نظاير اين بهانه ها «دريافت» می کنند. اين «گردشگر ـ زائر»ان شيعی طبعاً نه علاقه ای به ديدن، مثلاً، تخت جمشيدی دارند که در همان بدو ورود به آن می گويند سازندگانش «يک مشت گبر و آتش پرست» بوده اند، و نه اگر خيلی زيرک باشند، به خاطر جايزه ی اعتقاد به تشيع شان جرأت رفتن به چنين جاهايي را دارند.

گروه دوم تجار و سوداگران کشورهای اطراف خليج فارس و معدودی از کشورهای عربی هستند. اين دسته، که البته نيازی ندارند کسی خرج سفرشان را تامين کند، جايزه های ديگری دريافت می کنند که عبارت باشد از دست داشتن در معاملات تجاری و سرمايه گذاری های کلان در کشورهای اطراف خليج فارس. اين عده، که اتفاقاً بيشترشان شيعه هم نيستند، معمولاً  ترجيح می دهند در مناطق نسبتا خوش آب و هوايي که در کشورشان از آن محروم اند و  در هتل های پنج ستاره و شش ستاره و هفت ستاره!! به مذاکرات تجاری ببنشيند،  غذای خوب بخورند، و از «تنعمات ديگر» ی ـ که به يمن قوانين جمهوری اسلامی بهره مندی از آنها آسان است و زيان شرعی هم ندارد ـ برخوردار شوند. اين دسته نيز معمولاً نه علاقه ای به  زيارتگاه هايي که مخصوص شيعيان است دارند و نه توجهی به آثار باستانی و تاريخی و فرهنگی ايران.  و باز به قول يکی از «تورگردان ها»، آن چه که در ايران نام گردشگر دارد، يا زائر است و يا تاجر و يا ميهمان دولتی.

داستان ادغام سازمان حج در سازمان ميراث

 

حال می رسيم به جنجال هفته ی پيش و ماجرای «ادغام سازمان های حج و ميراث فرهنگی که زوايای جالبی را در مورد نگاه مقامات مذهبی شيعه به اين سازمان دارندماجرا اين بود که اخيراً «شورای عالی اداری کشور» مصوبه‌اي را گذراند مبني بر ادغام سازمان‌هاي «ميراث فرهنگي و گردشگري» و «حج و زيارت». که به خواسته ی  آقای احمدی نژاد و از طريق جدا کردن سازمان حج از وزارت ارشاد و دادن آن به سازمان ميراث فرهنگی انجام شد.  آقای رحيم مشايي، رئيس «سازمان ميراث و گردشگری و...» هم خوشحال و خندان از اين گسترش اختيارات خود  بلافاصله آقای خاكسار قهرودي، رييس سازمان حج و زيارت، را برکنار کرد تا يکی از خودی های خودشان را بجايش بنشاند. اما اين اقدامات جنجال تازه ای را در داخل رهبری جمهوری اسلامی پديد آورد که به صورت دعوايي به ظاهر نرم و درونی بين آيت الله ها و دولت شکل گرفت و با همه ی تلاشی که برای حل و فصل بی سر و صدای آن بعمل آمد کار ظاهراً بالا گرفت و در نهايت به نفع آيت الله ها ماجرا به پايان رسيد.

      اولين شخصيتی که ادغام اين دو سازمان (که اتفاقاً هر دو زير نظر رياست جمهوری اداره می شوند) فريادش را به آسمان برد «آيت‌الله ‌العظمي ناصر مكارم شيرازي»، از مراجع تقليد در قم، بود که اين ادغام را «کاری نسنجيده» خواند كه حتي «بدون هماهنگي با دفتر مقام معظم رهبري» صورت گرفته است و مبنای قانونی ندارد، چرا که «همرديفي زيارت خانه خدا و سياحت در [جزيره ی] كيش اهانت به خانه خدا محسوب مي‌شود» و، در نتيجه آشکار است که «كساني كه سازمان حج و زيارت را با ميراث فرهنگي و گردشگري ادغام كرده‌اند، اهميت زيارت خانه خدا و حج را درك نكرده اند».

      در همين زمينه، علي مطهري، پسر متعصب «شهيد مطهری» که نماينده ی مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي خوانده می شود، نيز با «غير قانوني» خواندن پيوستن دو سازمان نامبرده، بطور غيرمستقيم  آن را نتيجه ی فشار و تحميل دولت احمدی نژاد دانسته و گفت: «اطلاع دارم كه تصويب اين پيشنهاد در شوراي عالي اداري با فشار و تحميل صورت گرفته است».

      پس از ايشان نوبت به محمد محمدی ری شهری، نماینده ی ولی فقیه و سرپرست حجاج ایرانی، رسيد که همراه با اعتراض به اين اقدام گفت: «از آنجا که موضوع حج و زیارت از شئون ولی فقیه است و بر اساس اطلاع واصله الحاق سازمان حج به میراث فرهنگی بدون اخذ نظر از مقام معظم رهبری انجام شده و حکم انتصاب سرپرست جدید نیز بدون هماهنگی با اینجانب صادر شده، این اقدام مبنای قانونی ندارد».

      و بالاخره، هفته ی گذشته، «مجمع روحانيون مجلس شوراي اسلامي» نيز اعلاميه ای صادر کرد که چهل نفر آن را امضا کرده بودند. در اين اعلاميه تاکيد شده بود که: «حج از مقوله ی گردشگري و ميراث نيست و ربطي نيز به اين سازمان ندارد. حج سياحت نيست بلكه عبادت و زيارت است. حج تجلي وحدت امت اسلامي است و در قالب يك عبادت است و اگر سازمان حج تحت پوشش سازماني همانند گردشگري و ميراث برود از عظمت و بزرگي آن كاسته مي‌شود و شأن و جايگاه حج اين نيست كه زير پوشش چنين سازماني برود. محمد تقی رهبر، که رييس اين «مجمع» است نيز به خبرنگاران گفت که اگر سازمان حج قرار است از وزارت ارشاد جدا شود بهتر است، مثل کشورهای عربی، خود وزارت خانه شود تا از عظمت حج چيزی کم نشود. او با تاکيد بر اين که: «جايگاه حج ابراهيمي بسيار بالاست و امام مروج آن بوده و رهبر نظام نيز حامي آن است»، اضافه كرد: «بايد براي ادغام اين كار از مقام معظم رهبري به عنوان ولي امر كسب تكليف مي‌كردند و تا جايي كه ما اطلاع دقيق داريم اين كار انجام نشده و حتي از طرف دفتر مقام معظم رهبري در اين زمينه تذكر داده شده است».

     و بالاخره، در پی گفته ی آقای علی لاريجانی، رييس مجلس شورای اسلامی، که از دولت خواست تا «سريعاً اين مصوبه را اصلاح کند»، خبرگزاری فارس خبر داد که «مساله ی ادغام» منتفی شده و آقای قهرودی که از سوی رحيم مشايي برکنار شده بود نيز با سلام و صلوات به سر کار خود بازگشته است.  علی لاريجانی در خواسته ی خود برای منتفی شدن اين ادغام تاکيد کرده بود که: «یکی از نقاط قوت ایران اسلامی، آراستگی در بحث زیارت است و سازمان حج و زیارت انصافاً پس از پیروزی انقلاب نقش خوبی در تزیین آداب عبادی داشت». او همچنين گفت: «حج كار فرهنگي، اجتماعي و عبادي است و با سازمان گردشگري تناسب ندارد و ادغام سازمان حج با گردشگري شأن حج را پايين مي‌آورد».

     بدين ترتيب، يک ادغام جنجال آفرين که از سوی رييس جمهوری و در سازمان هایی که مستقيماً زير نظر او کار می کنند و به نفع سازمان ميراث فرهنگی انجام شده بود ظرف کمتر از ده روز منتفی اعلام شد. هنگامی که ادغام دو سازمان مزبور را با انحلال نهاد مهم و بزرگی همچون سازمان مديريت و برنامه ريزی کشور مقايسه کنيم در می يابيم که اين همه جنجال نبايد فقط برای «حفظ شئون حج» باشد و، در نتيجه، می توان اين موضوع را از زوايای مختلفی همچون قدرت نمایی آيت الله ها و مقامات رقيب احمدی نژاد در برابر  دولت او بررسی کرد. اما اين گونه بررسی ها در حوزه ی کار من نيست و آنچه در اين جنجال برای من اهميت دارد به نگاه رهبران و تصميم گيرنده های جمهوری اسلامی نسبت به سازمانی مربوط می شود که نام «سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری» را بر خود دارد.

 

معمای اعتراض ها

 

در اين رابطه پرسش های متعددی مطرح می شوند:

- به راستی، مگر وضعيت سازمان ميراث فرهنگی، آن هم زير نظر مستقيم آقای احمدی نژاد (رييس جمهور اصولگرای مورد علاقه ی آيت الله ها، از رهبر گرفته تا شورای نگهبان) چگونه است که همه ی آنها (منهای رهبر که گويا حرف هايش را در پرده زده) ادغام اين دو سازمان را نه تنها برنمی تابند که با لحنی گزنده، مستقيم و غير مستقيم، رئيس آن، رحيم مشايي را «فاقد صلاحيت» لازم برای رياست سازمانی که امور مربوط به «حج مقدس» را انجام می دهد می دانند و اين ادغام را مايه ی بدنامی «کار فرهنگی، اجتماعی، و عبادی حج» می دانند؟ درست است که آقای رحيم مشايي بدون هر نوع مبالغه ای بی اطلاع ترين و کم سوادترين شخصيتی است که در تاريخ سازمان های ميراث فرهنگی ايران پديد آمده. و درست است که گفته ها و اعمال او چنان از مرحله ی ميراث فرهنگی و طبيعی دور است که اکثر اوقات به شوخی و جوک شبيه می شود. مثلا آخرين فرمايشات ايشان در مورد خليج فارس در روز گذشته، و در همان جزيره ی کيش که از ديد آيت الله ها بدنام است، اين بوده که: «نام خليج فارس و درياي پارسي از 30ميليون سال پيش به موازات شکل گيري تمدن هاي انساني در منطقه موجوديت يافته است »! اما چگونه است که بودن ايشان بر تارک سازمانی که نامش ميراث فرهنگی است اشکالی ندارد اما بر سازمانی که نامش حج است اشکال دارد.

- يا به راستی بين سفر کسی که بعنوان زائر و تحت نظر سازمان حج به مکه می رود با زاتری که تحت نظر سازمان ميراث به زيارت امام رضا می آيد در چيست؟

- يا سازمان ميراث فرهنگی، که فرهنگ در نامش است، چه می کند که در قلب يک حکومت اسلامی و زير نظر معاون و ريیس جمهور کشور اسلامی «يک کار فرهنگی و اجتماعی و زيارتی» نمی تواند زير پوشش آن قرار گيرد؟

- پس اين همه زوار که رحيم مشايي ادعا می کند به ايران می آيند و می روند زوار نيستند؟ يا چه هستند که آيت الله ها خبر دارند و مردم بی خبرند؟

- يا  اگر همه ی اعمالی که رحيم مشايي و احمدی نزاد در سازمان فرهنگی انجام می دهند درست است و اسلامی و شرعی  پس چرا نبايد به حج و تقدس آن نزديک شوند؟

ـ و يا وقتی آقايان آيت الله و مقاماتی چون آقای لاريجانی با شادمانی تمام می بينند که هر کجا ردی از گذشته ی قبل از اسلام ما بوده به دست بی لياقتی و تعمد اين سازمان ويران شده يا در حال ويرانی است، و خبر دارند که هر ماهه چه تعداد از آثار تاريخی يا «آثار طاغوتی» به خارج از ايران می رود تا به فروش برسد و خرج «امور مقدس اسلامی» شود، چه مشکلی  با سازمان ميراث فرهنگی خودشان دارند؟

هنوز البته هيچ مقام مذهبی و يا مقامات مجلس شورای اسلامی، که با ادغام مخالفت کرده اند، به روشنی و بدور از شعارهای فرينده ی دينی پاسخی به اين گونه پرسش ها نداده اند. من نيز جز طرح چند حدس و احتمال کاری در اين مورد نمی توانم انجام دهم. پس، تنها به طرح برخی از پاسخ های احتمالی بسنده می کنم:

ـ آيت الله ها معتقدند که چون سازمان ميراث فرهنگی، به هر حال و به ناگزير و برای ظاهرسازی هم که شده، گاهی به آثار بازمانده از، به قول آيت الله خامنه ای، «جباران تاريخ» می پردازد دارای نوعی نحوست و نجاست ذاتی است که با هيچ آب کری پاک نمی شود! و اين نوع فرهنگ اصلا فرهنگ نيست و فقط فرهنگ اسلامی است که جدی به حساب می آيد.

- آنها معتقدند که زير عنوان گردشگری «عمليات غير شرعی» گوناگونی در هتل ها و ميهمانسراهای اين سازمان انجام می گيرد که ماهيت آن با «فعاليت های شرعی يا شرعی شده» در سفرهای زير نظر سازمان حج فرق دارد!

- آنها قصد دارند زير پای احمدی نژاد را جارو کنند و طرح ادغام دو سازمان بهترين بهانه برای کشيدن گوش او و تحقير سازمان های تابعه ی او محسوب می شود!

- و بالاخره احتمالاً سازمان حج بيش از سازمان ميراث در تيول آيت الله های بزرگ است و احمدی نژاد با طرح ادغام خود خواسته است منابع درآمد آن سازمان را نيز زير بال و پر خود بگيرد که به او اجازه داده نشد!

انتخاب پاسخ درست با خود شما است!

دوم مه 2009

sh@shokoohmirzadegi.com