Shokooh Mirzadegi

ميراث فرهنگي و طبيعی

شکوه میرزادگی

24 اسفند ماه  14 مارچ 2009 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

 

آن که از آتش می گذرد زيباست!

هيچ کسی نمی تواند ادعا کند ک فلسفه و حکمتی را که پشت جشن چهارشنبه سوری قرار دارد به درستی می داند. باستانشناس ها، پژوهشگران تاريخ و  استوره شناس ها نظرات مختلفی، برمبنای حدس و گمان،  داده اند از ماجرای «روشن کردن آتش برای روشن کردن ارواح درگذشتگان (فروهرها) در مذهب زرتشت گرفته تا ماجرای جنگ مختار ثقفی مسلمان با کفار و استفاده از آتش، و تا ماجرای گذشتن از آتش سياوش، قهرمان خوبروی و نيک دل ايرانی. در عوض اگر که همه ی پژوهشگران مطمئن به شناخت فلسفه چهارشنبه سوری نيستند همه ی مردمان ايران با فرهنگ ها و زبان ها و مذاهب مختلف قرن های قرن است باور دارندکه قبل از نوروز چهارشنیه سوری است و چهارشنبه سوری جشنی است که در آن هر کسی به توان خود مراسمی می گيرد و آتشی روشن می کند و از روی آن می پرد. برای اين مردم هم فرقی نمی کند که سرچشمه ی اين جشن از کجا آمده. همان گونه که سرچشمه های اصلی خيلی از جشن های ديگر ايرانی را هم نمی داند. همان گونه که سرچشمه  نوروز هم برايش روشن نيست. اما قرن های قرن است که هم او و هم مردمان کشورهای هم فرهنگ ديگر آن را گرامی می دارند و باور دارند.

چهارشنبه سوری هم از همين جشن هاست و اگر که سرجشمه ی اصلی آن روشن نيست اما اين را می شود ثابت کرد که به خاطر حضور آتش (در شکل مثبت آن) مربوط می شود به قبل از آمدن اسلام به ايران. با نگاهی به قرآن کتاب مقدس مسلمانان می توانيم ببينيم که 178 مورد از بدی آتش گفته شده. آتشی که کافران و ظالمان به آن مبتلا خواهند شد نمونه هايي چون

ـ  آنان به کيفر آن چه به دست می آوردند جايگاهشان آتش است

ـ ... پس گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاه دار

ـ بدانيد که برای کافران عذاب آتش خواهد بود

ـ اينان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش برايشان نخواهد بود

از جمله ی آن 178 مورد هستند. و در همه ی آن ها کسی که به صدا و فرمان خدا و پيامبرش گوش فرا ندهد کارش با آتش «هراس انگيز» خواهد بود. در حالی که نقطه ی مقابل آن حضور هزارها آتشکده در سراسر ايران است که در مذاهب مختلف قبل از اسلام وجود داشت و نگاهی مثبت و گاه مقدس به آتش وجود داشت. اين دو نگاه متفاوت از سوی دو سرزمينی که يکی دايم در آتش گرما می سوخت و طبعا مردم در آن علاقه ای به آتش نداشتند و سرزمين ما که طبيعتی ملايم و بيشتر سرد داشت و آتش و خورشيد گرمابخش آن بود امری کاملا قابل درک است.

در واقع چهارشنبه سوری يکی از  چند گوهر بازمانده از فرهنگ دوران های دور سرزمينی است که در آن زندگی می کنيم و حس داشتن آن ها بر تن و جان ما نشسته است. هر چه هست در اين جشن نشانه ای از بکن نکن های مذهبی، قومی، نژادی، جنسی و جنسيتی نيست. و از آنجا که زمينی است يا زمينی شده است  با روحيه و مردمان اين زمانه خوانانی دارد.

اما می بينيم که در سی سال گذشته به بهانه های مختلف از «همزمان شدن با عزاداری های اسلامی» گرفته تا «آتش پرستی» و «بيهوده بودن و مضحک بودن آن » و تا  «خطر آتش سوزی» و غيره به شدت از سوی حکومت موجود درايران با آن مخالفت می شود.

اين مخالفت های غير منطقی  اتفاقا توجه و علاقه مردمان را نسبت به آن چه از خود می دانند و حس مالکيتی معنوی بر آن دارند بيشتر و بيشتر کرده است به شکلی که می بينيم برگزاری جشن های ملی ـ ايرانی در سال های اخير به سرعت گسترش پيدا می کند و به خصوص در نزد جوان ها اعتباری امروزی هم پيدا کرده است.

اين نوع برخورد ها بين دو طرز فکر که يکی پشتوانه ای از زور و حکومت نظامی ـ مذهبی را در خود دارد و ديگری شوری طبيعی و انسانی ـ زمينی، کار را به جايي رسانده که جشن های ايرانی و به ويژه خصوص  چهارشنبه سوری را به عنوان آزمايشی برای شناخت حق از ناحق تبديل کرده است. مهم نيست اين آزمايش علمی باشد يا نه. اما از آنجا که از دل ضرورت های زمانه ی ما برمی آيد بر دل و جان می نشيند که: آتش چهارشنبه سوری همان آتشی است که هر آنکس که چون سياوش نيک و سربلند است از آن می گذرد.

برای ديدن نامه به يونسکو برای ثبت جهانی چهارشنبه سوری اين جا را ببينيد>>>

ماهی سرخ بوسنده و نه ماهی سيامی جنگنده!

سی سال پيش، بلافاصله پس از انقلاب، عده ای از متعصبين تند خو و تند رو، به خيال اين که پيروزی در چنان انقلابی نه فقط به معنای تغييری سياسی، که به معنای پيروزی بر کل روابط و نوع تفکر و ذهنيت و آيين های يک ملت است، تدارک برنامه هايي بلند را برای جايگزين کردن فرهنگ ايرانی با فرهنگی که نامش را اسلامی گذاشته بودند ديدند. اين فرهنگ اگرچه در ظاهر مذهبی می نمود اما بيشتر بيانگر توسعه طلبی غير فرهنگی و سياسی محسوب می شد که ما اکنون می توانيم اوج چنان فرهنگی را (که خوشبختانه موفق هم نبوده) در عملکرد دولت آقای احمدی نژاد ببينيم.

حمله به، و نابود کردن آثار و فرهنگ يک ملت، نه در کودتا ها رخ داده است و نه حتی در انقلاب ها.  در سه انقلاب مشهور نزديک به خودمان، يعنی انقلاب صنعتی، که انقلابی صرفاً زمينی بود، و يا انقلاب فرانسه، و انقلاب روسيه که اين دو انقلاب هایی ايدئولوژيک محسوب می شدند، هيچ کدام از دولت های پس از انقلاب و وابستگان واقعی شان دست به تخريب های فرهنگی و تاريخی نزدند. و اگر لومپن هايي در آن ميان می خواستند استفاده يا سو ء استفاده ای کنند. بزرگان انقلاب جلويشان را می گرفتند. و چنين بود که همه ی گذشته های تاريخی و فرهنگی، مادی و معنوی پس از آن انقلاب های سه گانه در اروپا دست نخورده باقی ماندند.   قصرها و اثاثيه شاهان در انقلاب فرانسه حفظ شد، و در شوروی هم نه تنها همه ی آثار تاريخی، که حتی قلم و دفتر و تختخواب و خانه ی يک نويسنده ی درباری ی چون پوشکين، به دستور خود لنين، حفظ شد و به موزه های متعدد آن کشور پيوست.

ولی در سرزمين ما، بلافاصله پس از انقلاب، جماعتی همچون حجت الاسلام خلخالی،  با بيل و کلنگ و بولدوزر راه افتادند که نشانه های مادی و فيزيکی گذشته ی فرهنگی و تاريخی ما را ويران کنند، و جمعی ديگر هم دست به تخريب ميراث معنوی ما که در آيين ها و جشن های مان وجود داشت زدند.

آن ها کار خود در مورد جشن ها از نوروز شروع کردند؛ از فراگيرترين جشن ايرانيان.  ابتدا آن را طاغوتی خواندند، بعد آن را به خاطر همزمانی با روزهای عزاداری ممنوع کردند. سپس گفتند که چهارشنبه سوری را نمی شود در زمان عزاداری ها گرفت. بعد گفتند اصلا نمی شود آن را برگزار کرد چون نوعی کفر و آتش پرستی است.  اما بزودی ديدند که مردم در مورد اين مراسم و آيين ها نه نگران طاغوت اند و نه مشکلی با همزمان شدن آنها با روزهای عزاداری (که بدبختانه تا بخواهيد هر روز يکی از آن ها از کيسه ی اين حکومت بيرون می آيد) دارند. ديدند که مردم اهميتی به اين فتواها و گفته های منبری نمی دهند، عيدشان را می گيرند و از آتششان می پرند، و حتی مسلمانان مومن ايرانی، هم عزا را می گيرند و هم به ديد و بازديد عيدشان می روند، هم روزه شان را می گيرند و پس از افطار به سراغ سفره ی شام عيدشان می روند. پس به فکر افتادند که از راه ديگری با اين مراسم در بيفتند و اين بار چهارشنبه سوری را خطرناک اعلام کردند.

 بعد، باز هم از آنجا که مردم توجهی به اين اخطارها نکردند (و حتی پيدايش انفجارها و رفتارهای بد برخی شرکت کنندگان در جشن چهارشنبه سوری را به حساب حکومت نوشتند) و همچنان به گرفتن چهارشنبه سوری ادامه دادند، حاکمان به فکر دست کاری در سفره ی هفت سین مردم شدند و حالا مدتی است قصد کرده اند که با حذف يا تغيير اجزايي از اين سفره آن را از اعتبار بيندازند. مثلاً، در مورد سبزه بهانه ی مسخره ی کمبود گندم و آرد و نان را پيش کشيدند و اخيراً هم شايع کرده اند که ماهی قرمز حامل بيماری پوستی خاصی است که به انسان ها منتقل می شود و، در نتيجه، وجودش در خانه ها خطرناک است!

البته، تا جایی که کار به دست عده ای متعصب است مشکلی وجود ندارد و مردم به خوبی از عهده ی آنها برآمده و برخواهند آمد. اما، متاسفانه، کار جایی خطرناک می شود که چند سال پيش نهادی  به ظاهر غير دولتی و البته بدون داشتن تخصصی در امر حيوان شناسی و امراض حيوانی، يکباره شايعه ی بيماری ماهی قرمز و احتمال سرايت آن به انسان را مطرح و در مورد آن تبليغ می کند. و، پشت بند آن هم، ناگهان چندين سازمان دولتی دنبال مطلب را می گيرند و چنان های و هويي راه می اندازند که برخی از مردم، به طور موقت، از گذاشتن ماهی قرمز در سفره ی هفت سين عيد خود چشم می پوشند.

باور کنيد که چنين اتفاقی در ايران افتاده و در مورد آن کار تبليغی وسيعی انجام شده است. ولی وقتی برخی از پزشکان و دامپزشکان اين حرف ها را غير علمی و مسخره عنوان کردند کار به آبروريزی برای دولتی ها  رسيد، تا جايي که اداره ی دامپزشکی استان تهران اعلام کرد که اين ماجرا شايعه ای بيش نيست و حتی يک مورد بيماری که از ماهی قرمز منتقل شده باشد در ايران ديده نشده.

اما، در همان شلوغی ها، حتی سه تن از زن های فعال اجتماعی ناگهان اعلام کردند که «ماهی نخريد چون ماهی های کوچولو می ميرند و اين مسئله گناه دارد!» در اين مورد آقای ناصر کرمی، يکی از فعالين محيط زيست، پرسيده است که چطور ماهی خوردن ـ چه در شب عيد و چه در طول سال ـ گناه ندارد اما نگاهداری ماهی در سفره ی هفت سين ايراد پيدا کرده؟ يا آقای دکتر سپنتا، فعال فرهنگی و متخصص در دامپزشکی، اعلام داشته که نه تنها ماهی های قرمز بيماری زا نيستند بلکه اگر از آن ها درست نگاهداری شود می توانند 6 تا 12 سال هم زنده بمانند!

با اين همه مساله به پايان نرسيده. درست در زمانی که مردم دوباره شروع کرده اند به خريدن ماهی قرمز چون خيالشان از بيماری و غيره راحت شده، امسال دوباره ماجرا شروع شده است منتها به گونه ای ديگر. چندی پيش ديدم که، در سايت صدای آلمان، يکی از کارمندان سازمان حمايت حيوانات اصفهان، که اتفاقاً از فعالين خوب محيط زيست هم هست، از طرف اين سازمان ـ که آن هم از سازمان های خوب محيط زيست به شمار می رود، اعلام کرده که اگر نمی توانيد ماهی قرمز داشته باشيد برويد و از ماهی های سيامی با نام «فايتر» يا «رزمجو» استفاده کنيد که هم عمر طولانی تری دارند و هم در مورد آنها ترسی از انتقال بيماری وجود ندارد.

ديدن اين مطلب، آن هم از سوی افرادی که بايد مطلع تر از مردم عادی باشند، برايم حيرت انگيز بود و بلافاصله اين پرسش را پيش آورد که اگر سخن اشخاص با صلاحيت در دامپزشکی و پزشکی، مبنی بر اينکه ماهی های قرمز بيماری زا نيستند، حرف بی ربط و بی موردی نيست چگونه است که اين گونه سازمان ها به جای اين که ترس مردم را از اين حيوان زيبا و بی گناه از بين ببرند، هدف را بر  حذف آن و پيدا کردن جانشينی برای آن گذاشته اند؟ بعد هم وقتی که در شناسنامه هر دو ماهی «فايتر» و «گلدفيش» می آيد که عمر آنها بين 6 تا دوازده سال است. حتی من در مقاله ای خواندم که برخی از ماهی های قرمز تا چند دهه عمر می کنند، چرا يک سازمان حمايت از حيوانات مدعی می شود که «فايتر» ها عمرشان بلندتر است؟ مگر نه اين که هر ماهی را اگر بد نگاهداری کنند عمرش کوتاه می شود؟ مگر نه اينکه حتی ديده ايم که نهنگ ها هم در وضعيت آلوده ی خليج فارس به راحتی نابود شده اند؟ و براستی چرا به جای آموزش نحوه ی درست حفظ ماهی های سنتی می کوشند جای آنها را  به ماهی های ديگری بسپارند؟

در عين حال، همين جا اعلام کنم که انتخاب اين ماهی سيامی با نام فايتر (بدون هيچ مزيتی بر ماهی قرمز) به جای ماهی قرمز خودمان برای سفره هفت سين دو ايراد اساسی دارد:

يکی  اين که اين ماهی های فايتر که اسمش را هم ترجمه کرده و گذاشته اند «رزمجو!!» به خاطر نام شان هم که شده نبايد در سفره هفت سين ايرانی بنشنيد. حکومت اسلامی در اين سی سال سعی داشته تا همه چيز را تبديل به خشم و خشونت و جنگ کند؛ چيزی که در آيين های پر مهر ايرانی، که رنگ و بوی و نام همه شان از صلح و آرامش و شادی گرفته شده، جایی ندارد. آيا منطقی است که بياييم و، بی خود و بی جهت و به خاطر شايعات غلط، ماهی قرمز و قشنگ و شادی آور خودمان را (که در فرنگستان، به خاطر حالت دهانش، مشهور به «ماهی بوسنده» است از تنگ ها درآوريم و به جايش ماهی سيامی جنگنده بگذاريم؟!

دوم هم  اينکه اين ماهی های فايتر يا جنگنده ی پيشنهادی از سری ماهی هايي محسوب می شوند که مدتی است، شرکت های خصوصی که جای سازمان شيلات را گرفته اند، آن ها را برای آکواريم های زينتی پرورش داده و به فروش می رسانند. البته من شنيده ام که شکل و شمايل و رفتار اين ماهی ها طوری است که مردم حتی آن ها را کمتر برای آکواريم خود می خرند؛ و بگذريم از اينکه قيمت آن ها نيز به طور حتم گران تر از ماهی های سرخ و معمولی خودمان است و هر خانواده ای نمی تواند آن را خريداری کند و بر سفره بگذارد. 

واقعا بايد به دلسوزان فرهنگی گفت که نگران شعبده بازی های متعصبينی که در خيال حذف همه ی نشانه های فرهنگ ساده و زمينی ما هستند نباشيد. مردم همان گونه که قرن ها، پس از اين نيز از پس آن ها برخواهند آمد. به جای عوض کردن ماهی لطفا کمک کنيد که مردم همچنان با ماهی های زيبا و ارزان و صلح طلب و بوسنده ی خودشان بر سر سفره ی هفت سين خود بنشينند.

برای ديدن اطلاعاتی در مورد ماهی قرمز و بی خطر بودن آن اين جا را ببينيد