Shokooh Mirzadegi

ميراث فرهنگي و طبيعی

شکوه میرزادگی

8 فروردين 1388  28 مارچ 2009 

بازگشت به صفحه اصلی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

 

 

   

 

 

 

 

 

 

 

Puyeshgaraan

 

 

 

 

تور هسته ای رحيم مشايي

      نوروز که می آيد بازار گردشگری داخلی هم در ايران گرم می شود؛ اما اين نوع گردشگری، يعنی رفت و آمد مردم ايران در خود ايران، اگر چه از نظر کيفی، و به خاطر بالا رفتن دانش و آگاهی مردم در موردسرزمين خودشان و آثار تاريخی و فرهنگی آن بسيار قابل توجه و اهميت است اما از نظر اقتصادی جای گردشگر خارجی را نمی گيرد. چرا که اولی پول موجود در ايران را حرکت می دهد و دومی ارز وارد کشور می کند.

   در سال های اخير، و به خصوص به دنبال ماجرای سد سيوند که بازتابی وسيع داشت، توجه مردم به مناطقی که دارای ميراث طبيعی و تاريخی است بسيار جلب شده، به طوری که با همه ی ممنوعيت هايي که مسئولين دولتی و به خصوص سازمان ميراث و گردشگری در انتشار خبر ديدارهای نوروزی مردم از برخی از مناطق، مثل پاسارگاد و تخت جمشيد، ايجاد می کنند، باز همان آمارهای سر و ته بريده شان نشان می دهد که هر ساله تعداد اين نوع گردشگران مناطق فرهنگی با سرعت چشم گيری بالا می رود.

     امسال، هنوز، تا اين لحظه که من اين مطلب را می نويسم، آماری رسمی از تعداد گردشگران ايرانی سفر کرده به شهرهای مختلف داده نشده است. البته برخی از استان ها مثل استان فارس، يا اصفهان آمار مسافران نوروزی خود تا روز پنجم فروردين را اعلام کرده اند و اين آمار ـ تا آقای رحيم مشايي خواب نما نشده و اعلام نکرده که امسال 100 ميليون گردشگر نوروزی داشته ايم ـ نشان می دهند که در هفته اول فروردين حدود ده ميليون مسافر از مناطق تماشايي کشور ديدن کرده اند که برای يک کشور 75 ميليونی تعداد کمی نيست، آن هم برای کشوری که وضع اقتصادی مردمش کم و بيش فلاکت بار است، برای کشوری که بنزينش کوپنی است، برای سرزمينی که در اکثر نقاط توريستی اش ـ که اتفاقا بيشتر هم مورد علاقه مردم اند ـ حداقل امکانات رفاهی که لازمه ی پذيرايي از توريست ها ست مهيا نيست.

      اما آن چه که امسال به طور قطع روشن شده (باز قبل از اين که آقای رحيم مشايي اعلام کند که به خاطر اهميت جمهوری اسلامی هر چه توريست در دنيا بوده برای نوروز به ايران آمده) آن است که ما مسافر خارجی (به معنای توريست) در نوروز نداشته ايم.  

    ماجرا از اين قرار است که امسال، از مدتی به سال نو مانده، هتل دارها به صورت رسمی و غير رسمی اعلام کردند که جا برای گردشگران خارجی ندارند. شنيدن اين حرف هر کسی را به حيرت مي اندازد که آخر مگر ممکن است هتل داری بگويد برای خارجی ها جا نداريم؛ آن هم خارجی هايي که با خودشان ارز خارجی می آورند و در اين قحطی توريست در ايران هر يکی شان غنيمتی بشمار می روند؟ اما مصاحبه ی يکی از تورگردان ها راز اين اقدام ماهرانه ی هتل دارها را برملا کرد.

     دو هفته ای  قبل از نوروز، آقای محمود بنکدارنيا، عضو هيات مديره تورگردانان، در گفتگويي با خبرنگار «ايسنا» با زبانی تلويحی (همان زبانی که در ايران اگر کسی بخواهد راستگویی کند چاره ای جز بکار گيری آن ندارد) گفت که: «تورگردان‌ها معمولا براي نوروز برنامه‌ي سفر اجرا نمي‌كنند، چون امكانات اقامتي كم است و بليت وسايل نقليه پيش‌فروش شده است. چگونه در شرايطي كه از سفر 70 ميليون نفر در كشور صحبت مي‌شود، مي‌توان تور اجرا كرد؟ » {اين اشاره ای است به گفته ی آقای رحيم مشايي در سال گذشته که گفته بود 71 ميليون و 262 هزار و 742 نفر در سفرهای نوروزی سال گذشته شرکت کرده اند! اين حرف که مايه اعتراض موسسات آماری دانشگاهی و حتی مسئولين دولتی شده بود، از همان هنگام دست آويزی هم برای شوخی های گردشگری شده است).

     آقای بنکدار در اين مصاحبه همچنين می گويند که:« هتل ها انگيزه ندارند و ترجيح می دهند که اتاق را به ميهمانان خارجی ندهند». چرا؟ ايشان، دليل اين تصميم هتل دارها را  باز با همان زبان تلويحی و به زحمت، توضيح می دهد که، بر اساس تعريف سازمان جهانی چهانگردی، به هر مسافری «جهانگرد» نمی گويند و هر کسی که يک شب به کشور ما بيايد گردشگر بحساب نمی آيد. بعلاوه، «کارگران تابع کشورهای اطراف، ميهمانان سياسی و ورزشی که شايد هيچ هزينه ای در کشور ما صرف نکنند» اسم شان جهانگرد نيست.

     اين تورگردان همچنين، با اشاره به  عراقی هايي که به عنوان زایر وارد ايران می شوند و هيچ خرجی هم نمی کنند، ما را به ياد ميهمان نوازی های سازمان ميراث گردشگری ايران و همچنين سفارت خانه های ايران در کشورهايي چون عراق می اندازد که دائماً در حال بردن و آوردن زایر مجانی به ايران هستند. آنچه هایی را هم که در پشت اين «فداکاری های زایر پرورانه» هست همه کم و بيش می دانند.  

    اما واقعا چرا کشور ما در ارتباط با توريسم (هم) به چنين وضعيت فلاکت باری  افتاده است؟ اين بر همگان روشن است که ايران يکی از پنج کشور اول جهان است که بيشترين آثار تاريخی (از زمان باستان تا صد سال پيش) و ديدنی ترين سرمايه های طبيعی و فرهنگی را دارد.  اما چگونه است که پس از انقلاب، و به خصوص در دوران آقایان احمدی نژاد و رحيم مشايي، تعداد توريست های آمده به کشور ما سال به سال، و با سرعتی حيرت انگيز، قوس نزولی را طی می کند؟ آن هم در حالی که تعداد توريست های جهان به طور کلی سال به سال افزايش پيدا کرده است، آنگونه که صنعت توريسم رسماً دارد با منابع درآمدزای طبيعی، همچون نفت و گاز و اورانيوم و غيره رقابت می کند و در برخی از کشورهای دنيا درآمد حاصل از آن بيش از درآمد نفت شده است. مثلاً، می دانيم که درآمد نفتی ايران در چند سال اخير حدود  79 ميليارد دلار بوده است (درآمدی که از ديد اقتصاددانان ها استثنایی بوده و نمی تواند دايمی باشد) حال اگر اين درآمد را با، مثلاً، درآمد آمريکا از محل توريسم مقايسه می کنيم می بينيم که تقريباً نزديک به هم هستند. درآمد توريستی کشورهای اروپايي بين 30 تا 45 ميليارد دلار و درآمد کشور همسايه ما ترکيه، که يک سوم ميراث تاريخی و فرهنگی و طبيعی ما را هم ندارد، چيزی بالای 20 ميليارد دلار بوده است. حتی کشورهايي مثل چين و کوبا هم بر درآمدهای توريستی خود به عنوان درآمد هاي ملی قابل اتکا حساب می کنند.

     با توجه به اين گونه آمار، برای هر کسی روشن است که آقای احمدی نژاد و معاونش در سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری ايران، در اين چند ساله نه فقط ميلياردها دلار از ميراث فرهنگی و طبيعی ما را به صورتی جبران ناپذير ويران کرده اند، و  ميلياردها دلار ديگر را هم صرف ريخت و پاش های ناشيانه ی خود کرده اند، بلکه در کنار آن سالانه ميلياردها دلار ثروتی را که بايد از برکت اين ميراث و به عنوان درآمد توريست به سرزمين ما بيايد ناممکن ساخته اند. و تازه من، در اين ميان، از اثرات کيفی آن چه از اين همه می توانست نصيب مردمان ما شود سخنی نمی گويم.

    در اين ميان، از فاجعه ی تخريب عمدی و غير عمدی (به معنی از سر ناآگاهی و نابخردی و يا به خاطر فرهنگ ستيزی و يا سودجويي) ميراث فرهنگی و طبيعی کشور که بگذريم، بايد اين نکته را بدانيم که مساله قطع پای توريست واقعی به سرزمين ما دلايل مختلفی دارد. اما از ديد «مقامات» ايران مسئول اين بی توريستی چيزی نيست جز تبليغات منفی غرب. همين چند روز پيش، اسفندیار رحیم مشایی در گفتگو با خبرنگار مهر در مشهد  گفته است که  «آمار ورود گردشگران به ايران همچنان که در سال های گذشته بوده مانده است». او، در ابتدای گفتگوی خود «تبليغات منفی غرب عليه ايران» را «از موانع اساسی جذب گردشگر خارجی» اعلام می کند اما اندکی بعد يادش می رود که از رکود ورود گردشگران به ايران گفته است و يکباره، با لحن حماسی و توخالی معمول «مقامات» می گويد: «پیروزی‌های مستمر ایران در صحنه‌های سیاسی جهان موجب بالا رفتن ضریب امنیت کشور در منطقه شکوفایی صنعت گردشگری شده است».

    بدين ترتيب، اگرچه معلوم نيست که از نظر مقامات مربوطه آيا صنعت گردشگری در کشور راکد است يا داير، و کساد است يا پر رونق. اما بيایيد فرض کنيم که تبليغات شيطان های بزرگ و کوچک و متوسط نمی گذارد که توريست ها به ايران بروند. حال اگر باز هم فرض کنيم که شب خوابيده ايم و صبح متوجه می شويم که ديگر هيچ شيطانی در سطح کره زمين باقی نمانده، آيا نشانه هايي وجود دارد که نشان دهد توريست های دنيا گروه گروه عازم ايران می شوند؟ بر اساس تعريف ساده ای که تقريباً در همه جای دنيا برای «توريست» وجود دارد، او کسی است که از شهر يا کشوری به شهر و يا کشور ديگری می رود تا با جهان های ديگری، جز آنچه خود دارد، آشنا شود، سرزمين ها و فرهنگ ها و تمدن های ديگری را بشناسد و، در عين حال، تفريح و گردشی و استراحتی هم داشته باشد. برای اين همه او بايد که احساس امنيت کند، بايد برايش مزاحمتی بوجود نيايد، کسی به او بکن نکن های غير عادی و غير متعارف نگويد، و شادمانی و آرامشی را که لازمه ی اين گونه سفرهاست از او نگيرد. توريست از گرانی و جنگ و آلودگی هوا و زمين و آب وحشت دارد، توريست دلش نمی خواهد تن خودش يا زنش يا دختر بچه کوچکش يونيفورم بکنند، چه يونيفورم نظامی باشد چه حجابی اجباری. توريست نمی خواهد حکومت کشوری که به آنجا می رود از مذهبی بدش بيايد و خانه ی طرفداران آن را روی سرشان خراب کند، يا پيروان مذهب ديگری را جاسوس بداند. چون توريست می تواند هر مذهبی داشته باشد. توريست نمی خواهد به کشوری برود که سفارت خانه ی کشور خودش در آنجا بسته باشد يا اگر باز باشد به هر بهانه ای بريزند جلويش و شعار «مرگ بر...» سر بدهند، چون نياز دارد که اگر اتفاقی در آن سرزمين افتاد به خانه ی امن سفارت خود بدود.  توريست خيلی از چيزهایی را نمی خواهد که در ايران منتظر اويند. او اگر به وسيله ی شياطين کوچک و برزگ هم مغزشویی نشده باشد نمی تواند به عنوان يک انسان آزاد اين وضعيت را بپذيرد.

     فقط  يک لحظه خودتان را جای توريستی بگذاريد که برای گردش و آرامش به کشوری می رود و می خواهد «تور» ی را برای سفرش انتخاب کند. هيچ می دانيد که آخرين تور پيشنهادی جناب رحيم مشايي برای سال 1387 «تور هسته ای» نام  داشت؟ 

 

معاون سازمان گردشگری و معلومات رياضی

من متوجه شده ام که اعداد و ارقام برای آقای احمدی نژاد و بيشتر وزرا و همکارانش  هيچ معنا و مفهومی ندارد. به خصوص برای رييس سازمان ميراث فرهنگی و معاونينش . آقای رحيم مشايي که در اين زمينه رکورد دار است و مرتب، مثل نقل و نبات، با اعداد بازی می کنند. زبان اعداد ايشان را بايد فهميد. مثلاً، وقتی ايشان می گويند «ميليون ها توريست به ايران می آيند» منظورشان چند صد نفر است اما وقتی می گويند برای فلان کار يک مليون تومان اعتبار گرفته ايم منظورشان ميلياردها تومان است.

معاونين ايشان هم، لابد بخاطر حس تقليد از مرجع، به خوبی روش های ايشان را ياد گرفته اند. همين دو روز پيش، معاون گردشگری سازمان ميراث، آقای عليرضا دژبد، در يک مصاحبه ی مطبوعاتی  و در ارتباط با آمار گردشگران نوروزی از ورود سه ميليون و 740 هزار گردشگر تا پايان روز پنجم فروردين به استان فارس خبر داد. ظاهراً اين عدد می تواند معقول باشد، ولی ايشان در همين مصاحبه توضيحاتی هم در ارتباط با وضعيت محل خواب و رفت و آمد گردشگران داده و از اماکنی گفتند که اين مسافران از آنها ديدن کرده اند. بخشی از سخنان ايشان را از زبان خبرنگار ايسنا می خوانيم: «دژبد، با اشاره به ورود بيش از‌ 5/2 ميليون نفر به حرم شاهچراغ، اضافه كرد: آرامگاه حافظ با 225 هزار نفر بازديد كننده تا به حال بيشترين بازديد كننده را داشته است».

 من هر چه فکر کردم نفهميدم که اين جناب معاون گردشگری چگونه جمع و تفريقی به کار برده اند که از سه ميليون و 740 مسافر بيش از پنج ميليون آن به شاه چراغ برود، 335 هزار نفر به آرامگاه حافظ، 220 هزار نفر به تخت جمشيد، و 175 هزار نفر به آرامگاه سعدی؟ پاسارگاد و جاهای ديگر هم که حتما قابل شمردن برای اين آقايان نيست نبوده اند