Shokooh Mirzadegi

از نگاه يک زن

شکوه میرزادگی

قصه

شعر

مقاله

يادداشت

  نگاه يک زن

مطالب  ديداری

مطالب  شنيداری

مرکز  اسناد  زنان

نامه های سرگشاده

کتاب های در اينترنت

کتاب های منتشر شده

کتاب های در دست انتشار

*****

 تماس

 شرح حال

آلبوم عکس

English Section

 

*******

موزيک

\

 

 

پیوند به صفحه اصلی

ما را به دم پير نگه نتوان داشت

در خانه دلگير نگه نتوان داشت

آن را که سر  زلف چو زنجير بود

در خانه به زنجير نگه نتوان داشت

 

 

منشور حقوق بشر

کورش بزرگ

 

متن اعلاميه حقوق بشر

 

 

 

 

پويشگران

 

 

حکومتی در ستيز با آب و خاک و انسان

 

         نگاهی کوتاه به محیط زيست سرزمين مان، به مناسبت روز جهانی محیط زيست

مهمترين اشکال يک حکومت ديکتاتوری مدرن آن است که آزادی سياسی را از مردمان زير سلطه خود می گيرد اما اگر حکومت سرزمينی يک ديکتاتوری مذهبی باشد، آنگاه در آن هر نوع آزادی ـ از آزادی های سياسی گرفته تا آزادی های اجتماعی، و عقيدتی و حتی خصوصی ـ از انسان ها سلب می شود. اما، از اين سياهی هم رنگی بالاتر هست و آن اينکه اگر اين ديکتاتوری مذهبی به دست  موجوداتی نادان، انسان ستيز و، بدتر از همه، توسعه طلبی افتاده باشد که به بهای جان و مال مردمان بخواهند سلطه ی مذهبی خود را در جهان بگسترانند، آن وقت مردمی که زير سلطه چنين موجوداتی به سر می برند حتی از  استثمام هوا و زيستن بر خاکی سالم و نوشيدن آبی سالم نيز محروم خواهند شد. و اين داستان زندگی مردمان سرزمين ما در اکنون است. حکومت اسلامی، با رئيس دولت ویرانگرش، با سازمان محیط زيست بی عملش، و با دريغ داشتن امکان استفاده از ثروت هنگفت ملی مردمان در راستای سالم کردن محیط زيست ايران، از يک سو، و به حراج گذاشتن ميراث طبيعی ما به منظور يارگیری های سياسی خود، وضعيت محیط زيست سرزمين مان را به مرحله ای بسيار خطرناک رسانده است؛ آن هم سرزمينی که حتی در فرهنگ باستانی خود نيز برای خاک و آب و درخت و طبيعت چنان احترامی قایل بود که نگاهداری و حفظ آنها را  بالاتر و برتر از هر عبادتی می دانست.

   وقتی که جهان اهميت محیط زيست را دريافت

در سال 1972 کنوانسيونی از سوی سازمان ملل متحد به تصويب رسيد که برای اولين بار به موضوع حفظ و نگاهداری ميراث فرهنگی و طبيعی جهان به وسيله ی دولت، و  به عنوان امری جدی و ضروری در ارتباط با زندگی انسان متمدن، پرداخته بود. در این کنوانسیون اعلام شد که حق برخورداری انسان از محیط زيست سالم جزو حقوق پايه ی اوست و دولت ها بايد برای حفظ محيط مردم شان کوشا باشند.

«زيستار آدمی»، به زبانی ساده، از دو بخش تشکيل می شود:

1ـ میراث طبیعی (Natural) و

2ـ محیط زيست (Environment).

میراث طبیعی

کوه ها، درياها و درياچه ها، رودها، خاک، جنگل و درخت همه جزو ميراث طبيعی يک سرزمين به حساب می آيند. اين عناصر گاهی قرن های قرن در سرزمينی قدمت داشته اند. کوه دماوند، عمری در اعماق استوره ها دارد و بسا بيش از تاريخ نوشته شده ی ما در نقطه ای که اکنون تهران در زير پايش قرار دارد سر برافراشته است؛ خيلی بيش از آن که مردم آزادی خواه در استوره های خود ضحاک جوان کش را در میانه ی دهانه ی آتشفشان خاموش اش  زندانی کنند. يا خليج فارس قرن های قرن، در جنوب ايران نشسته است، قرن ها قبل از آن که اولين اجداد هند و ايرانی ِ ما حضور آن را کشف و بساط زیستن خويش را کنارش پهن کنند. همين گونه است بحر خزز، يا همه ی درياجه ها و جنگل ها و درخت هاي کهني که عمری آنچنان طولانی دارند که ـ در باورهای عاميانه ـ اغلب آن ها را زرتشت کاشته است و، پس، موجوداتی مقدس به شمار می آيند. يا خاک و زمينی را که از آن طلای سرخ و زرد و سفيد و سياه  می جوشد. اينها همه ميراث طبیعی ما بشمار می روند، يعنی ثروت همگانی مردمانی هستند که در محدوده جفرافيای سياسی ايران زندگی می کنند.

      در عين حال، اگرچه منافع مادی اين ثروت ملی متعلق به تک تک مردمان ايران است اما، منافع معنوی آن به کل بشريت تعلق دارد؛ به کل انسان هایی که در سیاره ی زمين زندگی می کنند و با ما همخانه و همسایه اند و سلامت هر يک شان به آن ديگری بستگی دارد.

      محیط زيست

      محیط زيست آن بخشی از زيستار ما است که، در آميخته با ميراث طبيعی، حيات سالم همه ی موجودات زنده را تأمين و تضمين می کند و شامل هوا و آب و خاک می شود. اين عناصر بايد که سالم و پاک بمانند تا زندگی ما نيز بصورتی پاک و سالم ادامه پيدا کند.

      در واقع شیوه ی استفاده درست از میراث های طبيعی بشری و حفظ و نگاهداری آن ها ست که ادامه ی زندگی بشر را ممکن می کند و به همين دلیل بوده که انسان قرن بيستم دريافته و تصميم گرفته که آن را جزو حقوق بشری خويش به حساب آورده و اعلام کند که استفاده ی درست از داشته های طبيعی (از  اکسيژنی که برای نفس کشيدن ما لازم است تا آب و خاکی که در آنها انواع مواد غذايي و منابع مصرفی و انرژی لازم برای زنده ماندن و بهتر زیستن يافت می شوند) امری ضروری است. و، در اين راستا، دولت های امضا کننده ی  کنوانسيون 1972 محیط زیست را موظف کند که به اين  ضرورت توجه کنند. چرا که پای زندگی و سلامت موجودات زنده ای در ميان است که در زیر چتر حفاظتی قوانين و تحت رهبری آن ها زندگی می کنند. به عبارت ديگر، مسئوليت همه ی اتفاقاتی که در يک سرزمين، از نظر محیط زيست و میراث طبیعی،  می افتد نيز به طور مستقيم برعهده ی دولت هاست.

      وضعیت محیط زيست ايران پس از کنوانسیون1972

در همان زمان تصويب کنوانسیون 1972 از سوی سازمان ملل متحد،  تصمیم گرفته شد که روز پنجم جون به عنوان روز جهانی محیط زيست اعلام شود. عموماً روزهای نام گذاری از سوی سازمان ملل به منظور بالا بردن دانش و آگاهی مردم و توجه خاص دولت ها به موضوعی انتخاب می شوند که توجه به آن برای زندگی بشر امروز  ضروری به حساب می آيد. هدف از نامگذای روز پنجم جون نيز  همانگونه که دربيانيه ی مربوط به آن ذکر شده، «بالابردن آگاهی مردم نسبت به اهميت حفظ محیط زيست و تشویق مسئولان دولتی به اتخاذ تدابیری برای مقابله با تخريب محیط زيست و گونه های زیستی ـ جانوری» است.

از تاريخ اتحاذ اين  تصميمات بزرگ سازمان ملل متحد و دولت های امضا کننده ی کنوانسيون 1972، فقط سی و دو سال می گذرد. سرزمين ما يکی از امضا کنندگان اوليه ی آن بوده است و از اين  سی و دو سال،  سی و يک سال اش در دوران حکومتی گذشته که (بی مبالغه) نه تنها کمترين عمل مثبت و جدی برای حفظ محیط زيست، و کلاً میراث طبیعی ما، برنداشته بلکه هر سال بيش از سال قبل آن را به ويرانی کشانده است.

نگاهی گذرا به وضعيت هوا و آب و خاک در دوران حکومت اسلامی

 

آلودگی آب

حفظ درياها و آب های زمين از مسايل عمده ای است که همه کارشناسان محیط زيست جهانی، و بسیاری از کارشناسان دلسوز ايرانی، درباره ی آن گفته و نوشته اند. هفتاد در صد سطح کره زمين را درياها پوشانده اند، جایی که بايد چنان سالم و پاک باشد که بتواند آلودگی هايي را که انسان ها بوجود می آورند نيز پاکسازی کند. درياها و رودخانه ها و آبگيرها در طول تاريخ همواره منبعی بی انتها برای غذای انسانها بوده اند. اما در کشور ما، در اين سی ساله، هر روز به آلودگی آب های سرزمين مان، از دريا گرفته تا درياچه و تالاب و رود اضافه شده است.

سواحل و آب های خلیج فارس سال هاست با آلودگی های نفتی و تهدیدی جدی به نام «کشند سرخ» رو به رو هستند. اين پديده بر اثر تجمع و رشد برخی ارگانیسم های ريز و ذره ای و موجودات تک سلولی رخ میدهد و بر اثر آن رنگ آب دريا به سرخی متمایل می شود. برخی از این میکروارگانیسم ها از خود سمی ترشح می کنند که باعث مسمومیت انواع ماهی ها شده و اين مسموميت از طريق ماهی ها به انسان نیز سرايت می کند. بزرگترين عامل اين مسموميت دريايي، آلودگی های نفتی، آلودگي هاي فلزي، ورود فاضلاب های شهری، بیمارستانی و صنعتی به آب دریا است.

علاوه بر خليج فارس، که اکنون به شدت آلوده است، درياچه ها و تالاب های ایران، چون خزر، بختگان، اورميه، هامون، پريشان، نیز با تهدیدات گوناگونی رو به رو بوده و در حال حاضر يا خشک شده اند و يا در حال خشک شدن هستند. \عوارض از دست رفتن اين همه ثروت ملی ـ همزمان با مرگ هزاران پرنده و حیوانات ديگری که در اطراف اين دریاچه ها زندگی می کنند ـ بروز توفان های شن، ظهور بیماری های تنفسی و بینایی، بيماری های قلبی و به دنيا آمدن بچه های ناقص، و همچنین از بین رفتن اقتصاد بومی وابسته به این درياچه هاست.

دلايل خشک شدن اين دریاچه ها و تالاب ها هم علاوه بر ورود پساب های صنعتی، بستن سدهای بی حساب و کتاب بر روی رودخانه هایی که به درياچه ها می ریزند، احداث جاده ها و پل های بی رويه، و آتش زدن نيزارها است.

علاوه بر اين ها، بيشتر رودخانه های بزرگ در شهرهای مختلف کشورمان گرفتار انواع آلودگی ها هستند. مهم ترين اين رودخانه ها که اهميتش از نامش پيدا است، يعنی «زاينده رود» زيبا است که در اغلب مواقع سال کاملاً خشک است. همچنين کارون، که تا همين دو دهه پيش يکی از تميزترین و پر آب ترين رودخانه های دنیا بود، با ورود حجم عظيمی از پساب های صنعتی و فاضلاب های بیمارستانی و صنعتی اکنون به شدت آلوده و خطرناک است.

 

آلودگی هوا و هولاکاست پارازيتی

آلودگی هوا که ربط مستقيم با تنفس مردم دارد اکنون در شهرهای بزرگ ايران بیداد می کند. دليل اين آلودگی را مسئولين محیط زيست و «دولتی ها» معمولاً وجود ترافیک بالا و حمل و نقل فروان می دانند؛ در حالی که دليل اصلی اين آلودگی ها ناشی از صدور بی رويه و مطالعه و سودجويانه ی مجوز برپایی کارخانه های صنعتی خصوصی، و نيز کارخانه های نيمه دولتی، است که بيشترشان در اطراف شهرهای بزرگ ساخته شده اند و  به خاطر عدم رعايت استانداردهای جهانی و استفاده نکردن از فيلترهای قوی برای تصفيه هوایی که به بیرون از کارخانه ها می رود، مرتباً (و به خصوص شب ها) موج عظيمی از هوای آلوده را به شهرها و ريه های مردم ساکن در آنها می فرستند.  

همچنين گرد و غبارهايي که ظرف چند سال اخير در استان های مختلف ايران، و به خصوص خوزستان علاوه بر به هم ریختن زندگی اجتماعی مردم سلامت مردمان را نيز در خطر انداخته اند.

بر اين فهرست دردناک بايد حضور پارازيت هاي ماهواره ای را که اخیرها در شهرهای بزرگ نصب شده اضافه کرد. پزشکان متعددی اين پارازيت ها را مرگزا تشخيص داده و اثرات حتی آنی آن را بر روی کودکان، سالخوردگان و رنان آبستن نشان داده و بر رابطه بين سقط جنين، نازايي، و به دنيا آمدن کودکان ناقص با اين پارازيت ها تاکید کرده اند.  اثرات اين عامل نابود کننده ی محیط زيست چنان است که کوشندگان محیط زيست به آن «هولاکاست پارازيتی» نام داده اند.

 

آلودگي خاك در ايران

کارشناسان دلايل فرسايش خاک های ايران را کمبود مواد نيتروژنی و فسفر می دانند؛ و دلايل مختلفی برای آن ذکر می کنند، از جمله استفاده ی بی رويه از کودهای شيميایی، رشد چهل ـ پنجاه در صدی جمعيت، کشت نادرست در اراضي کشاورزي، استفاده از شيوه های ناکارآمد سنتي آبياري، شخم زدن نامناسب، استفاده نکردن از وسايل مدرن کشاورزي و کاشت فشرده و، مهم تر از همه، آغشته کردن خاک با فاضلاب ها  و پساب های صنعتی و خانگی.

از آنجايي که در صد کمی از فاضلاب های صنعتی و خانگی و حتی ببمارستانی در کشور تصفيه می شوند و عمده ی آن ها وارد خاک می گردند، علاوه بر آلوده شدن آب های زير زمينی، خاک نيز فرسوده می شود. در حال حاضر، به‌دليل توليد بيش از حد زباله، جمع آوري غلط و بازيافت ناقص زباله‌هاي خانگي، صنعتي، بيمارستاني، و نيز رشد روز افزون پساب‌هاي صنعتي، فاضلاب های شهري و نخاله‌هاي ساختماني، و انباشت زباله در حاشيه ی شهرها ايران، سرزمين ما با آلودگي شديد خاك روبروست؛ به طوری که در چند سال گذشته، از نظر فرسايش خاک، هميشه در رده های اول جهانی قرار داشته است. در حال حاضر مناطقی چون استان اصفهان، جنوب تهران، عسلويه بوشهر، استان سیستان و بلوچستان و بخش عمده ای از خوزستان بدترين وضعيت را از نظر آلودگی خاک دارند.

نابودی محیط سبز  و جنگل ها

قطع بدون استاندارد درختان برای استفاده از چوب آن ها، آپارتمان سازی های بی رويه در مناطق جنگلی و طبیعی (بيشتر با مجوز رسمی سازمان محیط زيست!) آتش زدن عمدی جنگل ها (که نمونه ی روشن اش حريق پارک ملی گلستان است، که با 91 هزار کیلومتر مربع مساحت به عنوان بزرگترين پارک ملی ايران، اولين پارکی بوده که در سازمان یونسکو به عنوان يکی از ذخیره گاه های مهم کره زمين ثبت شده است). اخیراً هم می توان به نابودی درختان کهن، بخصوص در منطقه ی گیلان، آن هم به بهانه ی «خرافه زدايي» و مبارزه با «دخيل بندی» به اين موجودات مقدس انگاشته شده از سوی برخی از مردمان، اشاره کرد، که صرفاً بهانه ای است برای نابودی اينگونه درختان به دلايلی سودجويانه.

یکی از ضايعات ناشی از نابودی پوشش گياهی و  جنگل ها در ايران بالا رفتن غلظت گرد و خاکی است که بسیاری از استان های مرزی را در خود گرفته. چيزی که سازمان محیط زيست آن را کلاً به گردن کشورهای همسايه چون عراق و عربستان و سوريه می اندازد در حالی که  اگرچه اين گرد و غبار از کشورهای همسايه به داخل ايران می آيد اما نبود پوشش گياهی، و خشک شدن تالاب ها آن ها را به سرعت گسترش داده و  به شهرهای مختلف می کشاند.

 

نقش مردم در تخريب محیط زيست

بدون شک، مردم نيز در آلوده کردن محیط زيست نقش دارند، اما چگونه می توان از مردمی که از ساده ترين آموزش در اين مورد بی بهره اند توقع داشت که به فکر محیط زيست خود باشند؟ من حتی ديده ام که وقتی با بسياری از اشخاص تحصيل کرده در ايران درباره ی محیط زيست صحبت می کنيم در می يابيم که آنها در مورد محیط زيست و ميراث طبيعی فقط به «زيبايي مناظر» توجه دارند.

در عين حال، در مدارس و رسانه های عمومی، خبرهای مربوط به آلودگی محیط زيست نيز، همچون خبرهایی از لحاظ سياسی خطرناک، سانسور می شوند و رسانه ها فقط حق دارند  درباره ی مسايلی مثل شکار غير قانونی يا انواع حیوانات و يا، حداکثر، از ارتباط آلودگی هوا با ترافيک سخن بگويند. در واقع، به ندرت نشريه ای می تواند از وضعيت کارخانه های خصوصی و دولتی گزارش کرده و نشان دهد که چگونه اين تأسيسات متعلق به سردمداران حکومت مذهبی پساب ها و سموم مختلف صنعتی را در آب و خاک می ريزند يا هوای آلوده را به حلق مردم می کنند.

تازه دولتی که خود روزانه هزارها تن زباله ی ادارات و بیمارستان ها و پساب های صنعتی  را بر آب ها و زمين های پاک کشورمان رها می کند چگونه می تواند به مردم آموزش دهد که ریختن زباله در رودها و دریاها کار بدی است؟

و اينگونه است که در فضای مسموم حکومت مذهبی ايران حتی آب آشاميدنی سالم، و هوای پاکیزه،  هم، بصورت اجتناب ناپذير، به موضوعی سياسی بدل می شود که نبايد طالب آن بود.

5 جون 2010

shokoohmirzadegi@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در هر کجايي، و در هر سرزمينی،که برای خواستاری آزادی زندانيان سياسی) با هر عقيده و مرام و تفکری) و اعتراض به شکنجه و اعدام شخص يا اشخاصی نامه ای به سازمان های حقوق بشر (و نه به مقامات کشورهايي که خود ناقض حقوق بشر هستند(می فرستيد لطفا نام مرا هم بگذاريد. لزومی به فرستادن ايميل و پرسش از من نيست و برای اين زحمت سپاسگزار شما نيز خواهم بود 

                      با مهر شکوه میرزادگی